⭕️ این براندازایی که کلیت نظامو قبول ندارن ولی راجع به انتخابات حرف میزنن آدمو یاد اون بچهه میندازن که سر سفره قهر کرده بود وقتی مادرش براش غذا کشید گفت من که نمیخورم ولی اینو برای هرکی کشیدی برنجش کمه :)))))))))
👤 آدم
⭕️ گزاره «با ردصلاحیت کاندیداهای اصلاحات، نیمی از مردم، کاندیدایی در انتخابات ندارند» یعنی مردم به دو بخش اصلاحطلب و اصولگرا تقسیم میشود و فقط مردمی مردمند که یا با این باشند یا با آن!
نه آقا!
مردم، فقط مردمند. نه اصلاحطلبند و نه اصولگرا. خدمتگزار میخواهند؛ از هر طیف که باشد!
👤 سید پویان حسینپور
✅روش اظهار دوستی با خدا
✍رسول اكرم (ص)فرمودند:
خداوند ميفرمايد: هيچ بنده اي با چيزي بهتر از انجام واجبات به من اظهار دوستي و محبت نكرده است و همانا بنده با انجام نوافل اظهار محبت و دوستي به من مينمايد تا آنجا كه محبوب من واقع ميشود، پس زماني كه من او را دوست بدارم گوش او ميشوم كه با آن ميشنود، چشم او ميشوم كه با آن ميبيند، زبان او ميشوم كه با آن سخن ميگويد، دست او ميشوم كه با آن ميگيرد و پاي او ميشوم كه با آن راه ميرود، اگر مرا بخواند اجابتش ميكنم و اگر چيزي از من بخواهد به او خواهم داد.
📚«المحاسن، ج 1، ص 454»
✍روزی حضرت سلیمان
مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود.
از او پرسید چرا این همه سختی را متحمل میشوی؟
مورچه گفت : معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید
و من به عشق وصال او میخواهم این کوه را جابجا کنم .
حضرت سلیمان فرمود : تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمیتوانی این کار را انجام بدهی .
مورچه گفت : تمام سعی ام را میکنم!!
حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد .
مورچه رو به آسمان کرد و گفت : خدایی را شکر میگویم که در راه عشق ،
پیامبری را به خدمت موری در می آورد . چه بهتر که هرگز نومیدی را در حریم خود راه ندهیم
و در هر تلاشی تمام سعی مان را بکنیم ،
چون پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست .
از زندگی ناامید مشو تو تلاشت را کن
خدا هوایت را سخت دارد
☀️🌹امام صادق علیه السلام☀️🌹
•📜شکر نعمت پرهیز از کارهای حرام است و شکر کامل گفتن اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ می باشد•
📚کافی>جلد2> صفحه59
🔶🔸راه های گناه نکردن🔸🔶
🌹داستان آموزنده🌹.
روزی حضرت ابراهيم (علیهالسلام) در نزديكی بيت المَقْدِس پيرمردی را ديد. حضرت با پیرمرد مشغول صحبت شدند و پرسیدند منزلت كجاست؟ پاسخ داد كه منزلم پای آن كوه است حضرت ابراهيم فرمودند مهمان هم ميپذيری؟
پيرمرد تاملی كرد و گفت عيبی ندارد ولي مانعی در مسير هست كه آبی است كه عبور از آن مشكل است و قایق هم نداریم!
حضرت پرسيدند خودت چطور عبور ميكنی؟ پيرمرد حضرت ابراهيم را نميشناخت، جواب داد از روي آب رد ميشوم! حضرت فرمودند شايد ما هم رد شديم.
به همراه هم به سمت آنجا رفتند تا به آب رسیدند. پيرمرد عابد از روی آب رد شد ، ناگهان ديد كه آن مهمان هم از روی آب عبور كرد! پیرمرد تعجب کرد و مهمان را احترام کرد و به منزلش برد.
صبح روز بعد حضرت به عابد فرمودند دعايی كن كه من آمين بگويم؛ پيرمرد درد دلش باز شد وخطاب به حضرت گفت: چه دعايی بكنم!؟ دعای من مستجاب نميشود! 35سال است حاجتی دارم اما مستجاب نمیشود! حضرت پرسیدند حاجتت چیست؟ عابد پاسخ داد 35سال است از خدا ديدار ابراهيم خليل را ميخواهم اما مستجاب نميشود! حضرت فرمودند ابراهيم خليل من هستم!
🌹بله! یک سرّی بوده است كه این عابد بايد 35سال منتظر اين خليل میشد! در اين 35سال ناله هايش او را به جايی رسانده بود كه از روی آب رد ميشد! عزيز من يك وقت صلاح ومصلحت در اين است كه بنده خيلی به در خانه خدا برود. استادی داشتم كه از اولیاء خدا و بسيار مرد بزرگی بود، خدمت امام زمان عليه السلام رسیده بود. ایشان می فرمود زمانی که قرار است خیری به انسان برسد، شيطان به هر طريق ممكن تلاش ميكند مانع رسيدن آن خير شود. برای مثال شب قدر ميخواهی دعا كنی ، سريع ظاهر ميشود و ميگويد براي چه دعا ميكنی!؟ مگر تا به حال دعاهايت مستجاب شده است!؟ اينها وسوسه های شيطان است و نبايد به آن ترتيب اثر داده شود. کسی که دعا میکند دست خالی برنمیگردد و بالاخره چیزی در کاسه او میریزند.
(از سخنرانی های استاد فاطمینیا)
▪️دلنوشته شهره پیرانی همسر داریوش رضایینژاد در اینستاگرام
🔻بیست سال گذشته از اولین گامهای مشترکمان در این خیابان. از آن وقتی که زندایی محبوبه و دایی فریدون و پریسا و محمد میزبانمان بودند در این خیابان. بیست سال گذشته از آن روزها و من این روزها را پیشبینی نمیکردم وقتی دست در دستت این خیابان را گز میکردم. پیشبینی این روزها را نمیکردم وقتی زندگیمان را در خیابان موازی این خیابان آغاز کردیم، روزی بدونِ تو بیایم و نام این خیابان را به نام تو تغییر بدهند. باید پیشبینی میکردم این روزها را، هزاران نشانه بود از همان روزهای اول زندگیمان، اما من نمیخواستم باور کنم.
🔻داریوش نمیدانم باید این اعتراف را بکنم یا نه؟ من مفهوم نامگذاری خیابانها و کوچهها را به نام شهدا تا پیش از شهادت تو اصلا نفهمیده بودم. روزی را به خاطر میآورم که دوره ارشد رفته بودم خوابگاه سهیلا دانشگاه علامه، حوالی بلوار کشاورز. نام خیابان تازه به نام یک شهید تغییر کرده بود. خیابان را پیدا نمیکردیم. چون واکنش مردم منفی بود به این تغییر، تابلو را سیاه کرده بودند. بچههای خوابگاه با خنده این کشمکش را تعریف میکردند. من آن روزها درکی نداشتم احتمالا لبخندی هم بر لب من آمده از این کشمکش. این روزها را درک نمیکردم وقتی از اتوبان افسریه عبور میکردیم و نقاشی شهدا را روی دیوارها میدیدیم و تو نحوه شهادتشان در جنگ را برایم بازگو میکردی.
🔻 امروز اما من نزدیک به ده سال پس از شهادت تو، نه از دریچه یک فرد از طبقه متوسط که از دریچه خانواده یک قهرمان ملی آن مینگرم. نه تو نیازی داری به نامگذاری خیابانی به نامت نه آن شهید نه هیچ شهید دیگری. شما بدون تردید برندگان و سعادتمندان دنیا و آخرت بودید و هستید که هم مفید زندگی کردید هم بهترین مرگ نصیبتان شد. اما به این فکر میکنم که کجای راه را اشتباه رفتیم که (حتی بدون در نظر گرفتن هیچ اعتقاد دینی)شاهد برخی واکنشهای منفی به قهرمانان ملیمان باشیم (هرچند خودم این واکنشهای منفی را ندیدهایم).
🔻ولی شهدا ماندگاران تاریخ این سرزمینند. قرنها بعد، پدران و مادرانی دست فرزندانشان را میگیرند و عبور میکنند از گلزار شهدا، به مزار شهدا اشاره میکنند. میگویند سالها پیش جنگی به ایران تحمیل شد، جنگی نابرابر. این شهدا خودشان را سپر کردند تا دشمن متجاوز را بیرون برانند. به مزار تو و شهدای همرزمت اشاره میکنند، میگویند این شهدا جرمشان فقط این بود با علمشان در خدمت توسعه کشور بودند. میبینی داریوش حق دارم غبطه بخورم به تو. همیشه حداقل یک گام جلوتر از من و بسیاری دیگر بودی. گامی که خیلی بلند است و من خیلی باید بدوم تا به شما برسم!