✅ «اراده» در معنای گسترده آن کارکرد «قلب» است، «اختیار» در معنای دقیق آن کارکرد «عقل» است، و هر دو زیرمجموعه «قلب» است.
#یادداشت_۱۵
✍ محمود یزدانی
⏪ در ادبیات روزمره، اراده و اختیار مترادف، با هم، و به جای هم بکار می روند. اما در اصل، این دو واژه با هم تفاوت های ظریفی دارند.
اول اینکه بایستی بدانیم این دو واژه صحبت از دو کنش یا دو ظرفیت کنش در روان انسان می کنند. و طبعا وقتی صحبت از هر کنشی یا ظرفیت کنشی در انسان شود، بایستی منشأ کنش مشخص شود. یعنی مشخص شود کدام بعد وجودی انسان توان آن کنش را دارد.
👌 در ادبیات دینی که بنظرم بسیار دقیقتر از ادبیات رایج روانشناختی است(حداقل در مباحث نظریههای شخصیت) از دو سازه وجودی نام برده شده که روانشناسی امروز هنوز به ابعاد و ظرائف آن پی نبرده است و آن دو، یکی «قلب» است و دیگری «عقل» است.
🔷 هر دو این سازه ها کارکردهای فراوانی دارند، اما شاید بتوان گفت که اراده مهمترین کارکرد قلب، و اختیار مهمترین کارکرد عقل است.
اراده در معنای گسترده، به معنای هر نوع میل، خواستن و مرادی است که قلب در پی آن است و مراد قلب شده است و یا قلب، مرید آن شده است. اصولا مریدشدن و دل بستن یا دلبستگی کار قلب است و هر انسانی که قلب دارد، مرید است. و مریدبودن مساوی انسان بودن است.
اراده یعنی اینکه من مرادی پیدا کرده ام که مرید آن شده ام و در پی آن هستم. بنابراین اراده، همیشه معطوف به یک امری یا به یک مرادی است. و کار قلب، یکسره اراده کردن یا مرید شدن است. و شناخت قلب، یعنی شناخت مرادهای قلب. و قلب شناسی یعنی مرادشناسی. چون قلب، مرید است و کار مرید، مرادگری است.
🙈🙈 اما این مریدبازی های قلب برای روان انسان - اگر تحت ضابطه قرار نگیرد - بسیار مضر است. چون ذهن همچنانکه نمی تواند فکر نکند، قلب هم نمی تواند اراده نکند ( البته همینجا یک بحث جالب و چالشی پیش می آید که فکر کردن کار قلب است یا کار ذهن که بماند برای بعد ) و اراده کردن یا به اصطلاح مریدبازی و مرادخواهی کار ذاتی قلب است، و قلب بدون اراده یا مراد معنایی ندارد.
💔❤️🔥 جهت اینکه این اراده یا مریدبازی های بی حساب و کتاب قلب، کار دست انسان ندهد، انسان علاوه بر «اراده»، به یک نیروی دیگری نیز مجهز شده است تحت عنوان «اختیار».
اختیار در معنای دقیق آن، یعنی توان تشخیص و گزینش اراده یا مراد بهتر از میان حداقل دو مراد یا دو اراده یا دو خواسته.
⬅️ کلمه اختیار از ریشه «خیر» به معنای بهتر و بهترین است. وقتی می گوییم انسان اراده دارد، یعنی می تواند هر خواسته و مرادی داشته باشد. و وقتی می گوییم انسان اختیار دارد، یعنی اینکه می تواند از میان خواسته ها یا مرادهایش، بهترین ها را شناسایی و انتخاب کند.
با این توضیح، اراده با اختیار تفاوت دارد. و اراده ناظر به هر نوع خواستن است، و اختیار ناظر به خواستن های برتر و بهتر است.
اما آن سازه وجودی که توان تشخیص، مقایسه و ارزیابی دو اراده یا دو مراد را دارد، عقل است که با توان خیرشناسی خود، می تواند مرادهای خیر را از مرادهای شر تشخیص دهد، و یا می تواند از میان دو مراد خیر یا دو مراد شر، بگوید کدامیک بهتر است یا کدامیک شرتر است.
🔴 بنابراین اگر کار قلب، مریدبازی و مرادخواهی است، کار عقل مرادشناسی است. و اگر اراده کار قلب است، اختیار کار عقل است.
🔔🔔 اما یک حرف تازه دیگری هم هست و آن اینکه، هم اراده و هم اختیار، کار قلب است.
اینجا ممکن است یک تناقضی این حرف ما با حرف قبلی که اختیار را کار عقل دانستیم مشاهده شود.
◀️ برای رفع این تناقض لازم است نسبت بین قلب و عقل را بدانیم.
بر حسب شناختی که من از تعابیر قرآنی و روایی پیدا کرده ام، قلب و عقل دو سازه مجزا از هم در دو سرزمین مجزا از هم نیستند، بلکه عقل به نوعی در ذیل چتر قلب قرار دارد. به بیان دیگر عقل در سرزمین و ملک قلب قرار دارد. و به نوعی، عقل شهروند سرزمین قلب است. این شهروند بودن عقل در سرزمین قلب، و حکمرانی قلب در سرزمین خودش ( که عقل هم در آن سرزمین قرار گرفته است ) باعث شده که «حرف درست و دقیق» را عقل بزند، اما «حرف آخر» را قلب بزند.
بنابراین خیلی وقت ها مشاهده می کنیم که عقل مان یک چیزی می گوید، ولی قلب مان چیز دیگری می گوید. این تعارض همان چیزی است که با شهروند بودن عقل و پادشاه بودن قلب قابل تبیین است.
✅ @islamic_psycho
ادامه متن در پیام بعدی 👇👇👇
ادامه متن از پیام قبلی 👆👆👆
❗️❗️با این تبیین، همه انسان ها اراده دارند، اما همگی اختیار ندارند.
«اختیار ندارند» بدین معنا نیست که عقل ندارند و نمی توانند خوبتر را از خوب و شرتر را از شر تشخیص دهند، بلکه بدین معناست که اختیار قلب شان دست قلبشان است و دست عقلشان نیست.
تحلیل بالا ممکن است کمی ما را ناامید کند که پس قلب همه کاره است و عقل کاره ای نیست.
🙊🙊 واقع مطلب همین است که قلب حرف آخر را می زند و عقل هر چه دست و پا بزند که مثلا فلان مراد، مراد بدی است، قلب ممکن است برای حرف عقل، تره هم خرد نکند.
💐💐 اما در کنار این واقعیت تلخ، یک واقعیت شیرینی هم وجود دارد، و آن زمانی است که ممکن است قلب که حرف آخر را می زند، بگوید : «هر چه عقل بگوید قبول دارم.» ( مانند مردانی که می گویند حرف آخر را من می زنم و هیچکس حق دخالت ندارد و وقتی از او بپرسیم خب حرف آخر ت چی هست، می گوید: هر چی زنم بگوید )
⏺ این حرف بدین معناست که قلب که حکمران است، و عقل که شهروند است، عقل این پتانسیل و ظرفیت را دارد که با هوشمندی از مقام شهروندی به مقام حکمرانی برسد و مراد قلب شود، و قلب مرید عقل شود.
قلب همچنانکه پتانسیل این را دارد که مرید هوس و جهل ما شود، پتانسیل این را هم دارد که مرید عقل شود. و اتحاد قلب هم با هوای نفس ممکن است و هم با عقل ممکن است.
📈 بنابراین در عین حال که تعارض عقل و قلب را در مراحل اولیه رشد وجودی قبول داریم، اما اتحاد قلب و عقل را در مراحل پیشرفته رشد وجودی نیز ممکن می دانیم. و اصولا انسان های رشدیافته انسان هایی هستند که قلب شان با عقل شان یکی شده است. اراده شان با اختیارشان یکی شده است. و قلب شان مرید عقل شان شده است. و یکی از مصادیق و نشانه های مهم یکپارچگی وجودی ، همین اتحاد قلب با عقل، یا اراده با اختیار است.
پ. ن 1⃣ : شواهد متعددی از آیات و روایات را میتوان در تبیین این بحث ارائه کرد که به دلیل طولانی شدن، از ذکر آن خودداری کردم.
پ.ن 2⃣ : این تبیین با فرض صحت، آورده های زیادی هم در بحث نظریه شخصیت و هم در بحث نظریه روان درمانی از منظر اسلام دارد که ادامه اش با خود شما
✍ محمود یزدانی
✅ @islamic_psycho