ما برای اردو شیش هزاربار سکته کردیم. یعنی تا پامون رو نذاشتیم توی کاخ سفید شک داشتیم که الان ما رو میبرن مرقد.✓
بعد از سعدآباد، میخواستیم بریم امامزاده صالح اما شلوغیِ تجریش مانع شد و تلاش و گریههامون برای جارو کردن حراجی های تجریش نتیجه نداد.
نیاوران که بودیم دوتا دونه برف اومد و جدی جدی منتظر بودیم بشینه.✓ (ببخشید از کویر فرار کرده بودیم.)
بعد رفتیم شاهعبدالعظیم و پارک روبهروش نهار (ساعت پنج عصر✓ جون دعوامون شد با آقای رانندهٔ نامحترم) خوردیم. و در جا بعدش اژدر سوار شدیم.
اوج هیجان اژدر هم اون جا بود که یه جای پیچش خالی بود، و دستههاش شل بود و ما رسما پاهامون ول بود.
برگشتنی اتوبوسمون عوض شد و رانندهمون شد یه آقای محترم که اجازه داد کل دو ساعت راه رو نشینیم و عقدههامون رو خالی کنیم.