به کویت با دل شاد آمدم، با چشم تر رفتم
به دل امید درمان داشتم، درمانده تر رفتم
تو کوته دستیام میخواستی ورنه منِ مسکین
به راه عشق اگر از پا درافتادم، به سر رفتم
کاش یکی بیاد باهم بریم بیرون... پارک، خیابون، اتوبان، قبرستون... فرقی نداره... فقط میخوام برم بیرون، اما نه تنها
خسته شدم از تنهایی بیرون رفتن، تنهایی کافه رفتن، تنهایی خوشگذروندن
رفتی اما همهات همهمهی مغز من است
بین تنهاییِ تن ها، دلِ تنها مانده
- حسین گلومکی