از دخترای 15–16 ساله که خیلی سعی دارن به همه نشون بدن که گنگ و خفنن، متنفرم کاش میشد به خفن ترین شکل ممکن، ریق رحمت رو بریزم تو حلقشون

دلیل مرگم میتونه خفگی بر اثر پیچیدن سیم هندزفری به دور گلو باشه

بازم به برف... باعث شد ساعت 6صبح برم نون بخرم

در کل تنها چیزی که از برف دوست دارم، سکوتیه که کل فضا رو میگیره خیلی از صداهای آزار دهنده دیگه شنیده نمیشه و این یه امتیاز خیلی بزرگه یه جورایی انگار شهر کفن شده... گرد مرده ریختن همه جا وگرنه که خودش چیز بی‌خودیه، فکر کن نشستی یکی روت یخ بندازه، خب چرا؟

بارون ولی زیباست زیبا و پرستیدنی

-بیوتون-

هرچند انتخاب سخته... اما خب

یعنی چی که تو روی من میگی مامانبزرگم از باشگاه اومد؟ مامانبزرگا فقط از مکه میان

در سرم نیست دگر غیر تو رویای کسی من که هرگز نشدم این همه شیدای کسی آنچنان در همه جای دل من جا شده ای که به غیر از تو نباشد دل من جای کسی همه دنیای مرا برده نگاهت نکند بشوی خیره بلرزد دل و دنیای کسی من تماشاگر تصویر توام ماه منیر این چنین هیچ نبودم به تماشای کسی پای تو هستم و پا پس نکشم از دل تو نگذارم به دلت باز شود پای کسی تو تمنای من و یار من و جان منی پس بمان تا که نمانم به تمنای کسی من بهشتم همه در دیدن خندیدن توست تا تو باشی نشوم خیره به لبهای کسی من سراپا همه یک جلوه ای از عشق تو عشق را جز تو ندیدم به سراپای کسی! ‌

به به ببینید کی از اینکه برف نیومده خوشحاله

ولی من نباید هربار که کتابم تموم میشه تا این حد گرفته و غمگین بشم، وقتی میدونم به محض اینکه این تموم شه بعدی رو شروع میکنم

نظرتون چیه باهم کتاب بخونیم؟ یعنی من هرروز چند صفحه از کتابمو بذارم باهم بخونیم؟