آورد برام خبر یه قاصدک،
نزدیکمی با اینکه خیلی دوره فاصلهت
قصهتو زنده کرد، با اینکه مرده خاطرهت
اطمینان دارم بهت برعکس سابقهت.
روی تخت دراز کشیدن و زل زدن به سقف دیگه بسه.
وقتشه برم توی حمام زل بزنم به کاشیا.
روزِ اول امسال بهتر از پارسال بود، پارسال یکی از بچه ها همون یک مهر توی چشمام بهم گفت ازت بدم میاد. چرا زن؟
آنانساف..!
چرا با این سن کم احساس خستگی و پیری میکنم؟...
آرزوی داشتن شنونده همیشه رو دلم میمونه.
امروز یه سرویس دبیرستان پسرونه دیدم، چهار نفر عقب بودن با هیکلای مردونه.
اینا همونان که جا نمیشدن تو بنزو بنزو بنزو؟