eitaa logo
Anti_liberal🚩
7.4هزار دنبال‌کننده
32هزار عکس
15.7هزار ویدیو
87 فایل
✨️پیشنهادات و انتقادات: @Jahadi68✨️ ✨ادمین تبادل و تبلیغات : @mahwm21 ✨ 🛑کانالی برای سوزش برعندازان😂 🛑تحلیل جالب از اتفاقات روز دنیا👌 🛑دفاع منطقی از ایدئولوژی انقلاب🇮🇷 🛑متناسبترین واکنش به رویدادهای روز دنیا🔥
مشاهده در ایتا
دانلود
چشمتوببند...مثل‌صورتت شرم‌چشاتوبگیره بزاراشکایی‌که‌ازچشمات‌میاد...چشماتوحموم کنه... اشک‌و‌ازصورتت‌پاک‌میکنی‌روسینه‌ت‌بزن..(: خداکنه‌نگن‌من‌بی‌صاحب‌موندم(:💔
فآتحه‌رقیه‌ستا... السلام‌علی‌الحسین وعلی‌علی‌بن‌الحسین وعلی‌اولادالحسین وعلی‌اصحاب‌الحسین...(:
قاصدک‌بابای‌من‌گم‌شده‌اونوندیدی؟! کاش‌میشدمیرفتی‌وتوقتلگآه‌می‌گردیدی... بگوچرابال‌وپرت‌خونیه...(:
Anti_liberal🚩
قاصدک‌بابای‌من‌گم‌شده‌اونوندیدی؟! کاش‌میشدمیرفتی‌وتوقتلگآه‌می‌گردیدی... بگوچرابال‌وپرت‌خونیه...(:
هرکی‌دخترداره...هرکی‌خواهرداره... هرکی‌عمه‌وخاله‌کوچیک‌داره...هرکی‌نداره... رقیه‌رودوست‌داره‌بسم‌الله(:💔
بگوچرابال‌وپرتوخونیه مگه‌تواونجابودی شایدکه‌بابامودیدی... شاپرک‌نشین‌روشونه‌م...شونه‌هام‌دردمیکنه ببین‌چه‌قداذیت‌شده...پروانه‌مگه‌چه‌قدوزن‌داره خبرازبابام‌بیار...اگه‌اون‌ورو‌نیزه‌دیدی
Anti_liberal🚩
بگوچرابال‌وپرتوخونیه مگه‌تواونجابودی شایدکه‌بابامودیدی... شاپرک‌نشین‌روشونه‌م...شونه‌هام‌دردمیکنه بب
پروانه‌یه‌بوسه‌من‌بهت‌میدم...بابامودیدی... بده‌به‌بابام‌اگه‌چاک‌لب‌هاشودیدی(:
آخ‌امشب‌چه‌خبره... امشب‌چه‌ناله‌ایه... امشب‌چندشب‌ازخرابه‌گذشته... هی‌عمه‌آروم‌بگیرامشب.. عمه‌جون‌دیگه‌بی‌تابی‌حوصله‌موسربرده...
یه‌نیزه‌داری‌میگه‌دیدم‌همه‌رواین‌خاک‌ها...ی‌جوری خوابیدن‌که‌من‌نگهبان‌خرابه... جیگرم‌داره‌آتیش‌میگیره(:💔
دیدم‌بزرگ‌این‌کاروان‌یه‌گوشه‌نشسته‌داره‌اشک میریزه...یه‌دختری‌روپاهاش...چنگ‌میزنه‌روموها ونازداره‌میکنه دیدم‌یه‌آقایی‌هی‌بلندمیشه‌ولی‌میوفته‌پایین... مقتل‌خرابه‌روبرین‌بخونین...(:
Anti_liberal🚩
دیدم‌بزرگ‌این‌کاروان‌یه‌گوشه‌نشسته‌داره‌اشک میریزه...یه‌دختری‌روپاهاش...چنگ‌میزنه‌روموها ونازداره‌می
میگه‌گفتم گمونم‌این‌بزرگ‌تراین‌قافله‌ست... ولی‌چراحال‌نداره.. بقیه‌بچه‌ها....زن‌هایه‌جوری‌تومعجرهای‌پاره‌شون زیرآسمون...سقف‌نداره‌خرابه‌شون...گرفتن‌خوابیدن
میگه‌من‌دیدم‌همه‌خوابیدن... رفتم‌یه‌گوشه‌ای‌نشستم... دیدم‌سرهاهمه‌رونیزه‌ان .. به‌جزسرآقاابی‌عبدالله... که‌رودروازه‌آویزونه...(:
Anti_liberal🚩
میگه‌من‌دیدم‌همه‌خوابیدن... رفتم‌یه‌گوشه‌ای‌نشستم... دیدم‌سرهاهمه‌رونیزه‌ان .. به‌جزسرآقاابی‌عبدالله
دیدم‌یه‌دختری‌یواشکی‌رفت‌سمت‌نیزه... دیدم‌اون‌نیزه‌سروآوردپایین... گفتم‌چرااین‌سراینجوری‌رونیزه‌ست میگه‌یه‌ذره‌زدم‌خودموبه‌خواب رفتم‌نزدیک‌تردیدم‌این‌بچه‌میگه....عموچشام‌نمیبینه..
توعموی‌من‌عباسی؟ میگه‌خودم‌شنیدم‌صداازاون‌سراومد... گریه‌میکردمیگفت‌کنارنیزه‌ی‌عموبخواب... تادیدم‌این‌بچه‌پنج‌دیقه‌تاده‌دیقه‌خوابید..دیدم‌ باشیون‌بیدارشد دادوفریاد...من‌بابامومیخوام😭💔
عمه‌بلندشدبغلش‌کرد..عمه‌برات‌بمیرم.. گفتن‌این‌بچه‌گرسنه‌شه...گفت‌ن‌من‌گرسنه‌م‌نیست... من‌بابامومیخوام بابام‌الان‌اومد‌به‌خوابم‌گفت‌داره‌میادپیشم اگه‌متوسل‌به‌حضرت‌رقیه‌هستی...بسم‌الله
چن‌تاچیزاین‌بچه‌دیده‌رمق‌دیگ‌نداره... این‌سه‌تاچیزخیلی‌اذیتش‌کرده... توروایات‌داریم...خداشاهده‌تومقتل‌اولین‌صحنه‌ای که‌این‌بچه‌دید...
Anti_liberal🚩
چن‌تاچیزاین‌بچه‌دیده‌رمق‌دیگ‌نداره... این‌سه‌تاچیزخیلی‌اذیتش‌کرده... توروایات‌داریم...خداشاهده‌تومقت
عمه‌میگ‌دیدم‌این‌بچه‌دیگه‌مجنون‌شده.... کتکش‌میزنن‌میگه‌بابامومیخوام باماپابه‌پاراه‌میادمیگه‌بابامومیخوام حالاکسی‌که‌یه‌ذره‌رحم‌داشته‌راوی‌شده... میگه‌شب‌شام‌غریبان...
همه‌روحضرت‌زینب‌کناریه‌خیمه‌نیمه‌سوخته‌ جمع‌کرد آقاامام‌جعفرصادق‌میفرمادکه‌عمه‌مارقایقی‌باسرت مقتل‌سرکرد... یه‌لحظه‌حضرت‌زینب‌ازخستگی‌خوابش‌برد... امام‌سجادمیگه‌یک‌دفعه‌دیدم...عمه‌من‌پریشون‌از خواب‌بیدارشد گفت‌رقیه‌کو میگفتم‌عمه‌جان...دوروبرونگاه‌کردیم‌دیدم‌نیست گفت‌وای‌مادرم‌الان‌به‌خوابم‌اومدگفت‌برورقیه‌رو پیداکن
بلندشدم‌اومدم‌چندقدمی‌خیمه دیدم‌صداازتومَقتل‌میاد... همونجاکه‌میگن نیزه‌شکسته‌هاروکناربزن‌زینب... میگه‌اومدم‌جلودیدم‌رقیه‌خودشو‌رسونده‌به‌مقتل... زینب‌میگه‌دیدم‌این‌بچه‌هی‌داره‌میگه‌اَبَ‌اَبَ‌اَبَ به‌عربی‌ینی‌بابادیگه...(:💔
میگه‌دیدمصدایی‌ازسربیرون‌اومد... یه‌بچه‌سه‌ساله... یه‌جاامام‌زین‌العابدین‌میگم‌دیدم‌شعله‌آتیش‌گرفته به‌پیرهن‌رقیه...اون‌نامردزدتوگوشش وقتی‌ازش‌جداشد...دیدم‌آتیش‌شعله‌وره
توازدحام‌اسیراواسبا...دیدم‌خواهرم‌پیدانیست راوی‌میگه‌من‌این‌دختروپیداکردم... میگه‌ذره‌احساس‌کردم‌این‌بچه‌گناه‌داره...حس‌کردم جیگرم‌داره‌آتیش‌میگیره...آخه‌این‌بچه‌چه‌گناهی داره... حالاخودراوی‌ازقاتلین‌ابی‌عبدالله‌بوده‌ها میگه‌اومدم‌جلو...آتیش‌وتوپیرهن‌خودش‌خاموش کردم...
تموم‌بدن‌بچه‌سوخته‌بود میگه‌دیدم‌وقتی‌آتیش‌خاموش‌شد... این‌بچه‌رفت‌زیردست‌وپای‌اسب اون‌زیربه‌خودش‌خم‌شده‌قایم‌شده... آقاامام‌جعفرصادق‌میگه‌دیدم‌زیرشکم‌اسبی‌چارپا داره‌می‌لرزه...
رفتم‌جلو‌گفتم‌دختربیابیرون گفتم‌چیه تادیدمن‌یه‌کم‌رحم‌دارم گفت‌عموآب‌داری؟💔
یه‌جاهم‌اونجاکه‌توبیابون‌گم‌شد... دست‌عدوبزرگترازصورت‌من... عمه‌شب‌محبوبه... عمه‌حالم‌چه‌خوبه... میتپه‌قلبم‌مث‌یه‌گنجیشک عمه‌دلم‌آشوبه‌امشب عمه‌ببین‌که‌یه‌جای‌دست... سرخی‌هنوزروگونه‌داره عمه‌بابام‌امشب‌میادش... دردلب‌هام‌زیردندون...
زخمای‌رو‌لب‌هام‌میسوزه... شب‌هاچه‌قدسرده‌خرابه... زخم‌کف‌پاهام‌میسوزه... عمه‌بابام‌بیادخرابه...(:💔 منم‌باهاش‌میرم‌ایشالا... بابام‌بیادمیگم‌بهش‌که... عمه‌یه‌پامرده‌ماشالا میگم‌بهش‌وقتی‌که‌رفتی....عمه‌به‌جای‌من‌کتک‌خورد(: افتادم‌ازروناقه‌اون‌شب... بامشت‌دندونام‌ترک‌خورد...
افتادم‌ازحال‌رفتم... خوابیده‌بودم‌بالگدزد... اصلانفهیمدم‌چی‌چی‌شد... بابادارنآهسته‌میگن... صدام‌نرسه‌به‌گوش‌عمه باباخیلی‌منوزد باباپهلوهاموزد