متن شبهه:
🔴 پیامبر بهراحتی، بیهیچ تکلّف، و کاملاً عادی با زنان و جمعِ آنها به گفتگو مینشست (حتی اگر حجاب مورد پسندِ متشرّعان را رعایت نمیکردند): «استأذن عمربنالخطاب علی رسولالله(ص)، و عنده نسوةٌ من قریش یُکلّمنه و یستکثرنه، عالیة اصواتهنّ علی صوته، فلمّا استأذن عمربنالخطاب، قُمن فبادَرن الحجاب... : عمربنخطاب درخواستِ ورود از رسولالله کرد در حالیکه نزد رسولالله زنانی از قریش بودند که با حضرت صحبت میکردند. زنان، زیاد سخن میگفتند و طنین صدایشان نیز بلندتر از صدای رسولالله بود. چون عمر اذن دخول خواست، آنان اقدام به حجاب (و رفتن به پشتِ پرده) کردند. حضرت به عمر اجازۀ ورود داد در حالیکه مشغول خندیدن بود. پس عمر گفت: خدا شما را همیشه خندان کند. رسولخدا گفت: در شگفت هستم از این زنانی که نزد من بودند و هنگامی که صدای تو را شنیدند مبادرت به حجاب (و رفتن به پشتِ پرده) کردند. عمر گفت: ای رسولخدا، سزاوارتر این است که از تو بترسند. سپس عمر [خطاب به آن زنان] گفت: ای دشمنان خود! آیا از من میترسید ولی از رسولخدا ترس و حذر ندارید؟ زنان گفتند: بله [زیرا] تو از رسولخدا تُندخوتر و خشنتر هستی. رسولخدا خطاب به عمر گفت: (بس کن ای پسر خطاب! ...»
و گاه در خلوت، با تکنفرشان به مکالمه میپرداخت و سخنان محبتآمیز، در جوّی بیشبهه نثارشان میکرد: «جاءت امرأة من الانصار الی النبی(ص) فخلا بها، فقال: والله إنکنّ لأحب الناس إلیّ ...: زنی از انصار نزد پیامبر آمد و حضرت با او خلوت کرد و [در ضمنِ سخنانش به وی] گفت: شما زنان، دوست داشتنیترین مردم در نزد من هستید».
و بعضاً پیش میآمد در حالیکه سوار بر مَرکب، همراهِ یارانش در حرکت بود در اینحال چنانچه با بانوی آشنایی در بیرون از شهر روبرو میشد؛ حضرت از درِ نوعدوستی و خویشاوندی به آن بانو پیشنهاد میکرد که بر تَرک وی! سوار شود تا او را به خانهاش برساند: «حدیث اسماء بنت ابیبکر، قالت: ... فجئت یوماً و النوی علی رأسی، فلقیت رسولالله(ص) و معه نفر من الانصار فدعانی... لیَحمِلنی خَلفَه فاستحییت أنأسیرَ مع الرجال...» ...
زبیر مرا [اسماء دختر ابوبکر را] به همسری گرفت در حالیکه نه مال داشت و نه برده و نه چیز دیگری و فقط اسبی داشت و من بودم که اسب او را علف میدادم و زحمت مراقبت از آن را از دوش زبیر برمیداشتم، اسب را تیمار میکردم و دانههای خرماهای تازه را برای اسب میکوبیدم... من هستههای خرما را از زمین زبیر که پیامبر(ص) در اختیارش نهاده بودند جمع میکردم و سبد را بر سر مینهادم و از آن زمین که با مدینه دوسوم فرسنگ فاصله داشت پیاده به مدینه میآمدم، روزی در همان حال که سبد هستهها بر سرم بود و پیاده میآمدم با رسولخدا(ص) که سواره و همراه تنی چند از یارانش به مدینه میآمد برخوردم، آن حضرت نخست برای من دعا فرمود و سپس خواست شترش را بخواباند که مرا تَرک خود سوار کند من آزرم کردم که همراه آن مردان باشم وانگهی غیرت زبیر را به یاد آوردم که از غیرتمندتر مردم بود، و پیامبر(ص) احساس فرمودند که من آزرم کردم و به راه خود ادامه دادند و رفتند، من پیش زبیر آمدم و گفتم پیامبر(ص) مرا در حالیکه هستههای خرما بر سرم بود و تنی چند از همراهانش با ایشان بودند دیدند و شتر خود را خواباند که همراه وی سوار شوم من آزرم کردم و غیرت تو را به یاد آوردم. زبیر گفت به خدا سوگند دانهکشیدنِ تو بر من دشوارتر از سوار شدنِ تو همراه او است» (... فدعا لي ثم قال إخ إخ لیحملني خلفه فاستحییت أنأسیر مع الرجال و ذکرت الزبیر و غیرته و کان من اغیر الناس ... فأناخ لأرکب معه فاستحییت و عرفت غیرتک فقال والله لحملک النوی کان أشد علي من رکوبک معه).
(برگرفته از کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر نوشتۀ امیر ترکاشوند)
پاسخ شبهه:
1⃣ "امیر ترکاشوند" که دانشنامه ی ویکی پدیا وی را پژوهشگر قرآن و متون دینی معرفی کرده است، نویسنده ی کتابی است به نام "حجاب شرعی در عصر پیامبر (ص)" که در آن تلاش کرده است آن تلقی را که ما از حجاب شرعی یک زن مسلمان در ذهن داریم، به چالش کشیده و در نهایت ثابت کند که اسلام اصرار چندانی به پوشش زن در برابر نامحرم ندارد![1]
این کتاب که دارای اشکالات فراوانی است، مورد نقد جدی برخی محققان قرار گرفته است.
1. استناد به روایات ضعیف و ساختگی
2. عدم استفاده از منابع دست اول
3. تعمیم های نادرست
4. ترجمه ی نادرست روایات و ...
را از جمله اشکالات این کتاب ذکر کرده اند؛ با این حال، مطالب آن، جزء به جزء در حکم شبهاتی بر علیه حجاب شرعی در فضای مجازی منتشر شده است.
2⃣ عجیب است که نویسنده برای رسیدن به مقصود خود، به سه روایت از منابع اهل سنت خصوصاً "صحیح بخاری" و "صحیح مسلم" استناد کرده است؛ در حالی که روایات مورد بحث، هم به دلیل نقل آنها از غیر معصوم و هم به سبب مغایرت با اصول فقه شیعه، اعتباری نزد ما ندارند.