کمتر از سه ساعت تا پایان ثبت‌نام ⭕️

چرا #راشد رو باید شرکت کنیم؟! *از زبان خادم راشد

‌ با تهیه دوره #راشد انرژی مثبت رو به روح‌ت هدیه بده 🎐✨ ‌

‌ ۴۵ دقیقه تا پایان ثبت نام⏰ ‌

- چشام ستاره‌ای شد ⁦(⁠✯⁠ᴗ⁠✯⁠)⁩!

درحال‌حاضر به یه نتیجه رسیدم ، اونم اینه که شنبه‌ها روز من نیست!🚶🏻‍♀

اصلا شنبه‌ها یجوریه🚶🏻‍♀ با بقیه روزهای هفته فرق داره!

به عنوان یه دانشجو، موظف بودم حرف بزنم. این ماجرا، چیزی نیست که به این راحتی بشه ازش گذشت و از صمیم قلبم، برای خانواده‌ی خالقی، از خدا صبر و عافیت می‌خوام... موقع شنیدنش، به شدت متاثر شدم و امیدوارم که روحش در آرامش باشه. فکر این‌که می‌تونست چه آینده‌ای رو در پیش داشته باشه و یا حتی ممکن بود توی رشته‌ای که تحصیل می‌کرد(مدیریت)، چه موفقیت‌هایی کسب کنه ولی الان زیر خاک خوابیده، خیلی زیاد غمگینم می‌کنه. فاتحه‌ای قرائت کنیم. #به_قوهٔ_ثانیه‌ها #University

اتفاقا یدونه دارم نمی دونم بهش فوبیا میگن یا نه.اگه ببینم‌یه چیزی همزمان که تاب میخوره میچرخه اونقدر میترسم‌که به قول شما گریه ام‌میگیره.علتی هم‌نداره واقعا.ینی همه اینطورین که از یه چیز مشخص میترسن و قابل درکه ترسشون من از یه چیز بی معنی میترسم.و خیلی کودک‌که بودم فکر میکردم این دیگه چه حسیه دارم.یواش یواش متوجه شدم حسی که دارم ترسه.میخوام‌بگم تا این حد عجیبه فوبیام. تایمی‌که بکس رو شروع کردم و از سقف اتاقم کیسه بکس آویزون‌کردم اولاش برام واقعا آزاردهنده بود چون هرکس وارد اتاق میشد به کیسه برخورد میکرد و می چرخید.و حتی اوایل وقتی کیسه بکس بعد از ضربه می چرخید میشستم رو زمین گوشامو‌با دست میگرفتم چشمامو محکم‌می بستم و انقدر صبر میکردم تا مطمئن بشم که دیگه حرکتی نداره کیسه بکس و ثابته - -ولی به دلیل خیره سری توجهی و ترسم نمی‌کردم و کارم رو ادامه میدادم. انقدر اینکار رو ادامه دادم که الان یه مقداری وحشتم کمتر شده.ینی وقتی دارم کار‌میکنم و ضربه ی اشتباه بزنم و شروع کنه به چرخیدن و تاب خوردن چشمامو می بندم و دستامو میبرم جلو نگهش میدارم.اینهمه سرتو بدرد اوردم و پر حرفی کردم که بگم باهاش نجنگ.یا خودتو مجبور نکن که بری تو دلش اونم وقتی توی ذهنت پر رنگ ثبت شده که ازش میترسی.(بار اولی که یه بنده خدایی بهم گفت باهاش نجنگ تو دلم‌گفتم من نمی جنگم اون داره اعلام جنگ‌میکنه ولی الان میفهمم حرفش نادرست نبود)من چون خودم‌هنوز نتونستم بهش غلبه کنم هیچ ایده ای ندارم که باید چیکار کرد.ولی چیزی که‌کمکم کرد این بود که محلش ندادم و باهاش نجنگیدم.پذیرفتمش.ینی به خودم کنار اومدم که من از این - 〰〰〰 - پذیرش🤍 پذیرش غالباً نجات دهنده‌س:) دست گلت دردنکنه ممبرخانومی عزیزم که این راهکار رو تایپ کردی عزیزکم🫂

خب بیاید بحث فوبیا و اینا رو ببندیم!

راه حلی که اکثرتون گفتید پذیرش بود!

من خودمم در این موضوع تحقیق میکنم حتما چون فوبیای خودمم داره زندگیمو مختل میکنه