eitaa logo
˖⁠ درختِ بیست‌ساله𐇲 ˖⁠
866 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
944 ویدیو
7 فایل
به نامِ خالقِ علیﷺ و اولادِ علیﷺ - عشق من به جنگل‌های سبز، شعرهای مولانا و کهنه‌کتِ مخملیم، مرا از این جامعهٔ پرزرق و برق جدا ساخته است. - چنل یه درخت فن - حضرت‌عباس پِرسِن هستم. -کپی؟خیر فقط فور. ـ سلامتی و ظهور آقا امام زمان صلوات!
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌خوام سفرنامه‌ اولین کربلا رفتنمو بزارم براتون + عکس و فیلم‌های مربوط بهش. چون آدمیم که به جزئیات خیلی اهمیت میده و همچنین این سفر خیلی خیلی برای من «✨✨✨» بود ، میخوام جای اینکه همه‌ش رو به روزه بزارم، روزی یه تیکه‌ش رو تعریف کنم🤏🏻 ‌
- اولین سفرم به دیار حضرت عشق «شروع سفر» دوازدهم آبان ۱۴۰۴ ساعت ۱۵ و ۲۵ دقیقه‌س؛ ما راه افتادیم به سمت ترمینال. رسیدیم، سوار اتوبوس شدیم و برای اولین بار در این سفر «ماء بارد» نوشیدیم:) و راه افتادیم به سمت مرزِ مهران. - سیزدهم آبان ۱۴۰۴ ساعت ۵ و ۲۲ دقیقه‌ست و ما در مرز مهران هستیم؛ هنوز باورم نمیشه! هنوز ب ا و ر م نمیشه. پاسپورت‌م رو لمس میکنم، با تابلوی خروج از کشور عکس میگیرم و در صف می‌ایستم تا پاسپورت‌م مهر بخورد. ساعت حوالی ۶ صبح است ، در ایران وضو گرفتم و نماز صبح‌م رو در خاکِ عراق اقامه کردم. و بعد از خوردن اون صبحونه رویایی که آرزوم بود تجربه‌ش کنم (نونِ لوزی شکل عراقی+ پنیر + چای تلخ دلچسب عراقی)تا مقصد خوابیدم ‌(⁠^⁠^⁠)‌‌! مقصد خانه‌ی یکی از دوستانِ‌مون بود ؛ به ابتدای خیابانی که خانه‌آنها آنجا قرار داشت که رسیدیم ، عمویم به رو‌به‌رو اشاره کرد و گفت: این‌هم از گنبد حرم حضرت عباس🤍! در اتوبوس ایستادم و دست ادب روی قلبم گذاشتم و سر خم کردم در برابر عزیزِقلبم... اولین کسی که دیدم شما بودی یا ابوفاضل :) تو را دیدمت بعد عمری ، سلام:) به مقصد رسیدیم و حالا وقت جابه‌جا کردن وسایل و تهیه نهار و... بود. پیاده راه افتادیم به سمتِ بین‌الحرمین ، خونه‌ای که اونجا سکونت داشتیم نزدیک حرم بود و با ۱۰ دقیقه پیاده‌روی به حرم میرسیدیم... و خداوندا خداوندا خداوندا چشمانم با شما حرف‌ها دارند! زبانم حرکتی نمیکند اما چشمانم، چشمانم، چشمانم:) چشمانم با اشک شوق ، از شما تشکر میکند خالق مهربان من؛ وارد خیابانی شدم که ختم می‌شد به حرم حضرت‌عباس... آخ یا ابوفاضل❤️‍🩹 به سر زدم به سینه زدم، خواب نیستم؟ خداروشکر که خواب نیستم ! کبوتر‌ها رو دیدم که دورت‌میگردن (کاش یه کبوتر بودم!) وقتی بچه بودم مامان میگفت کبوترایی که تو حرم می‌بینی همون فرشته‌هان که به شکل کبوتر دراومدن و دارن توی صحن ائمه قدم میزنن:) یعنی به تعبیر مامان ،منم با ملائک هم‌قدم شدم؟ به بین الحرمین رسیدم وَ .. ؛ شاید فقط گفتنِ «وَ..» کافی باشه:) حس و حال عجیبی داشت، یهو همه‌ی روضه‌هایی که تا به‌ حال گوش دادی دوباره توی ذهنت پِلی میشه! و وصف ناپذیرن و چیزی که وصف کردنی نیست رو چطور ازش بنویسم؟ فقط اینکه خدایا شکرت! شکرت شکرت شکرت سپاسگزارم! *ادامه دارد..
- رسیدیم به مرز مهران‌(⁠^⁠^⁠)‌
- خروج از ایران خانومی🤏🏻
- پاسپورت‌مون رو دادیم مُهر ورود به کشور عراق رو بزنن🖲
3.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- کودکی ذوق زده را مشاهده میکنید❤️
- اولین نذری‌ای که نصیبم شد برای صبحونه ، چای عراقی بود😭 شما نمیدونید هربار که دوستام میرفتن کربلا میگفتن یه عالمه چای عراقی و چای ابوعلی خوردیم ، من چقدررررررر بهشون حسودی‌م میشد😭🤌🏻 حالا خودم نصیبم شد الحمدلله 🥲.
- اینم وقتی بود که رسیدیم داخل شهر کربلا و گنبد حرم حضرت عباس عزیزم رو تو اتوبوس دیدم😭🤍
- اولین باری که بین الحرمین رو دیدم!✨