قرار شد اول به زیارت حضرتِعباس بریم و بعد امام حسین؛
کفشهامون رو به کفشداری تحویل دادیم و وارد قسمت تفتیش شدیم و بعد حرکت کردیم به سمت ضریحِ علمدار!
بچهها.. حرمِ حضرت عباس «خونه»س :)
یه خونه که دلت نمیخاد هیچوقت ازش جدا بشی
یه خونه که پر از آرامشه ، یه خونهامن
اون خونه که میدونی اونجا هیچکس نگاهِ چپ بهت نمیندازه چون یه مَرد قوی مثل کوه پشتته و حواسش بهت هست:)
همهی آدمای نزدیکِ من میدونن که حضرت عباس جایگاه خیلی ویژهای توی قلبم دارن و من ایشون رو یجور دیگه دوست دارم!
آخ یا ابوفاضل 🤍
یا عباسبنعلی:)
هر قدمی که برمیدارم جگرم بیشتر خون میشه، یعنی اینجا شمشیر زدی؟ اینجا با اسبت راه رفتی؟ اینجا علمداری کردی؟
اینجا عمود آهنین به سرتون زدن؟ اینجا دو دستِتون رو قطع کردن؟ اینجا بود که تیر به چشمتون زدن؟
خدا عذابِ اون لشکرِ سنگدل بیشتر کنه.
و ضریحِ طلاییت رو دیدم ... آخ🤍.
آخ که چقدر دوستت دارم.
چقدر قلبمی روحمی جونمی!
توی صف زیارت ایستادم ؛ چقدر دلم میخواست رویِ ماهتون رو ببینم قمرِبنیهاشم ، چقدر دیر دیدمت ، چقدر دلم میخاد زمان بایسته و فقط نگاهت کنم ، فقط نگاهت کنم...
چقدر به این «عقده دل وا کردن» احتیاج داشتم (چقدر نیاز دارم و نیاز خواهم داشت)، چقدر آغوش ضریح شما آرامشبخشه ، چقدر اینجا بوی عشق میده ، چقدر حال آدم کنار شما خوبه ای عزیزترینِ من!
آخ یا ابوفاضل 💔
کاش اینجا برای من بود! برای خودِ خودِ من ، کاش ضریحت و صحن و سرا ت متعلق به من بود و میتونستم همیشه کنارت باشم ، کاش میتونستم این ضریح رو با خودم به قم ببرم!
کاش سنگِ زیر پای زائرات بودم ، کاش که کاشیِ دیوار حرمت بودم ، کاش یه کتاب زیارتنامه بودم کاش یه تسبیح بود یه مُهر بودم ، کاش یکچیزی بودم که همیشه قراره توی حرم شما باشه! کاش کاش کاش.
من خیلی دوستون دارم، خیلی! من در عین اینکه خوشحالم دارم میبینمتون ، ناراحتم که به زودی قراره این شهر رو ترک کنم... آخ یا ابوفاضل 💔
آخ و آخ و آخ؛
من خیلی خیلی دوستون دارم.
بعد زیارت ، دو رکعت نماز شکر خوندم که خدا منو به محبوبِ روح و جانم رسوند (*که منو طلبید)؛
محبوبِ آرامشبخشِ من امیدوارم خدا عذاب اون سپاه سنگدلی که شما رو زخمی و آزرده کرد و امید شما رو نا امید کرد رو بیشتر کنه؛ الهی آمین.
(خیلی دوستت دارم حضرت عباس عزیزم)
زیارتنامهای برداشتم و شروع کردم به خوندن ؛
*ادامه دارد..
#سفر_به_دیار_حضرت_عشق
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
- قِیصَر اَمین پور
˖ درختِ بیستساله𐇲 ˖
یادم رفت ! زمانی میتونم راحتتَر تَر بمیرم که کربلامو همون موقع از آقا امام رضا بگیرم و برم بین الحر
یادتونه گفتم اگه برم کربلا و برگردم دیگه حسرتی به دلم نمیمونه و میتونم با خیال راحت بمیرم؟!؟
باید به اطلاع تون برسونم که دوستدارم انشاءالله حالا حالاها عمر کنم و تند تند برم کربلا 🦦
نمیدونم کی قراره این دنیا رو ترک کنم ولی در کل دلم کربلای زیاد میخاد
کربلا ی خیلی زیاد.
من اولین حرمی که دیدم حرم حضرت عباس بود و آخرین حرمی هم که موقع خداحافظی دیدم حرم حضرت عباس بود...
یه رویایی توی ذهنمه و خیلی دوست داشتم که حقیقت میداشت:)
توی رویای من ، من توی حرم حضرت عباس یه خونه دارم ، یعنی مثلا یکی از سنگهای زمینِ نزدیک به ضریح در اصل یه درب مخفیه، و من اونجا رو باز میکردم و میرفتم اون زیر و توی اون خونه زیرزمینی که مساحتش اندازه یه قالیچه کوچولوعه تا ابد زندگی میکردم:).
حضرت عباس مظهر مرد بودنه
مظهر دلسوز بودن
خادم بودن
با جَنَم بودن
فداکار بودن
مسئولیت پذیر بودن
غیرتمند بودن
عاشق بودن
عاشق بودن
عاشق بودن.
هدایت شده از ˖ درختِ بیستساله𐇲 ˖
4.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- اَرمنیا میان درِ خونت ، بس که تو دردا رو دوا کردی ❤️🩹