حضرت آقا گفتن من یه جوابی به ایشون دادم، همون جوابو به شما میدم. ایشون فرمودند که: «من به ایشون گفتم که اون زمان تازه‌بالغ بودم، گفتم من پیش از بلوغم نماز خوندن رو شروع کرده بودم و هر روز در قنوتِ نمازم دعایی می‌خوندم که این دعا رو برای شما می‌گم.» گفتیم بفرمایید. ایشون گفتن: «دعای من در قنوت نمازم این بود که؛ "اللّٰهُمَ اجعَلْنِی مُجَدِّدَ دِینِکَ وَ مُحْیِیَ شَرِیعَتِکَ یعنی خدایا مرا نوکننده دینت و احیاکننده شریعتت قرار بده!" بعد به ما اشاره کردن و گفتن دیگه نرسیدیم به اونجاها. ما خیلی دوست داشتیم به جاهایی برسیم که نرسیدیم...»

#وادی_فاطمه قسمت چهارم: محاصره ___ - اگر شما را به خدا سوگند دهم بازمیگردید؟ - این خانه حرم رسول خداست! - با شعله ای از آتش به در نزدیک شد تا در را آتش بزند.. ___ ذوالجناح

💔💔💔

☕️:@apollo زندگی‌ام همچون تابلویی تاریک و روشن از یک امپرسیونیست است. امروز صبح، در کنار قوهای دریاچهٔ تویلری، آرزو کردم که مانند آنان آزاد باشم و از این شهر غرق در دود و گفت‌وگوی بیهوده بگریزم. اما چه سود؟ تا زمانی که می‌توانم چهرهٔ محبوبم را بر بوم نقش زنم، تفاوتی نمی‌کند که یک پرنده باشم یا یک رؤیابافِ تنها.. عشق من به جنگل‌های سبز، شعرهای بودلر و کهنه‌کتِ مخملیم، مرا از این جامعهٔ پرزرق و برق جدا ساخته است. شب‌ها را به تماشای ستارگان و خواندن داستان‌های کوتاه می‌گذرانم و از مردمِ خودپسند و پوچ گریزانم. و اینک در سکوت اتاق زیرشیروانی، از خود می‌پرسم: این همه شور و شیون، آیا نشانی از عشق راستین است یا تنها جنونِ دختری است که با زمانه‌اش سر ستیز دارد؟ ------------------------🕯 @My_sunfloower

وای

واااااااااااااااای

وایتینسنصمصممصمصمص

چرا انقدر من بود؟

چقدررررررر دوسش داشتممممم