┅═┄༻🌼༺┄═┅
بی بی جان!
گره های بزرگ به #دستان کوچکت باز میشود.
#بیشمار چشم به دستان شما دارند.
#صل_الله_علیک_یابنت_الحسین
قدمای دختر بارون
رسیده به صحن چشامون
روی پر و بالی از عشق و جنون
خودتو به اوج خدا برسون
ترانه ی امشب و از آسمون
به نام رقیه بخون...
تو قبیلۀ لیلاها دلای مجنونی شاده
باز مدینه تو رؤیاهاش به یاد زهرا افتاده
خنده ی حسین مژده ی امیده
بویِ فاطمه همه جا پیچیده
کوثرِ آقایِ ما رسیده
مولاتی رقیه...
تو آغوشِ گرمِ ارباب،شبیه فرشته ها، با
باباش اومده تماشا میکنه
تا رقیه چشماشو وا میکنه
چه قیامتی که به پا میکنه
عمو رو نیگا میکنه
اون طرف خدا خورشیدُ
واسه رقیه میشکافه
این طرف نشسته زینب
داره موهاشو میبافه
اونکه بانیِ زمین و زمونه
مثل عمه هاش خیلی مهربونه
با محبت و شیرین زبونه
قدمای دختر بارون
رسیده به صحن چشامون
روی پر و بالی از عشق و جنون
خودتو به اوج خدا برسون
ترانه ی امشب از آسمون
به نام رقیه بخون
سوره ی بهارِ حسینِ
آروم و قرارِ حسینِ
ابرایِ کرامتش و میاره
تو آسمونِ دل ما میزاره
به کویر زندگیمون میباره
هوای ماها رو داره
از میون برق چشماش
وقار حیدرِ معلومِ
هم نجیب و هم بخشنده است
خدایی خیلی خانومِ
هستی عاشقِ نور خدایی شه
خوب میدونه که برای همیشه
با رقیه دل دیوونه میشه
قدمای دختر بارون
رسیده به صحن چشامون
روی پر و بالی از عشق و جنون
خودتو به اوج خدا برسون
ترانه ی امشب و از آسمون
به نام رقیه بخون
تو قبیلۀ لیلاها
دلای مجنونی شاده
باز مدینه تو رؤیاهاش
به یاد زهرا افتاده
خنده ی حسین مژده ی امیده
بوی فاطمه همه جا پیچیده
کوثر اقای ما رسیده
مولاتی رقیه....
هر حاجتی، نذری داره
باید اَدا بشه
قلبم میخواد عاشق بشه
باید فدا بشه
باز منو نام رقیه
هستم توی دام رقیه
اشکم مِیِ جام رقیه
با رقیه پرواز میکنم
زندگیمو آغاز میکنم
قبله ی طلوع مهتابِ
بانویِ دلای بیتابِ
دختر عزیز اربابِ
رقیه رقیه رقیه،بی بی رقیه...
هر کی به تو رو میزنه
شاهِ ماها میشه
تو هر دلی پا میزنی
کرب و بلا میشه
نورت تیرگی هامو برده
اِسمت، همه دردامو برده
عشقت، دین و دنیامو برده
مهربونِ دربارِ حسین
لیلیِ علمدارِ حسین
آسمون تو خواب و رویاتِ
آرزوم خاک قدم هاتِ
آبروم میونِ دستاتِ
رقیه رقیه رقیه،بی بی رقیه...
┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅
هر جا سخن از #رقیه جان می آید
صوت #صلوات عرشیان می آید
در مجلس این #سه_ساله من معتقدم
عطر خوش #صاحب_الزمان می آید
#مدح_خوانی ویژۀ ایام ولادتِ حضرت رقیه سلام الله علیها
┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅
زهرازاده ای نه! تو خودِ زهرایی....
ای که به دیوانِ دوست،حُسنِ ختامی
ای که به میزانِ عشق،سنگِ تمامی
خطبه ی سجاد را ختمِ کلامی
خونِ گلوی حسین را تو پیامی
آینه دارِ شکوهِ پنج امامی
دختری اما امیرِ فاتحِ شامی
ای شده اسلام از جهادِ تو پیروز
در دلِ ما هم چراغِ عشق بیافروز
ای سحر از زلفِ تو همیشه معطر
وی قمر از لطفِ تو هماره مُنوّر
لیلۀ قدر است ز گیسویِ تو مُقدَّر
صبحِ وصال از نگاهِ تو مُیَسَّر
از اُفق شانه های شِبهِ پیمبر
سر زده ای چون فروغِ زهره ی اَطهر
ای همه خورشیدها سائلِ کویت
نورِ رخ فاطمه دمیده ز رویت
خاکِ قدم های تو گلبرگِ گُلِ یاس
عِطرِ بهشت از شَمیمِ تو شَوَد احساس
دانه ی اشکِ تو رَشکِ گوهر و الماس
عرش الهی به سوزِ آهِ تو حساس
گرچه نباشد به صولتش اَحَدُالنّٰاس
مَرکَبِ بازیِ توست حضرتِ عباس
گاه در آغوشِ ماه،طَلعَتِ مِهری
گاه ز دوشش به سِیرِ هفت سِپهری
دلدار زاده ای نه،تو خودِ دلداری...
رقیه ، رقیه قلبِ منم جلا بده
رقیه ، رقیه به خاطر خدا بده
رقیه ، رقیه عیدی یه کربلا بده
دختر بگو ملیکهء هفت آسمان بخوان
دختر بگو فرشتهء کون و مکان بخوان
در مکتب سه سالهء توحید پا گرفت
چادر نماز کوچک او را جنان بخوان
بنویس دختر از دوطرف خط فاصله
یعنی برایِ حضرت عباس جان بخوان
*برات تولد گرفتن خانم .. اما بی بی جانم ما میخوایم به عالم بگیم برا دختر سه ساله گل میارن .. عروسک میارن .. براش تولد میگیرن .. بگو خانم کادو چشمِ خیس به کارت میاد .. طرف شاید تو خرج زندگیشم مونده باشه ما وقتی صحبت روضه میشه میگه این سهم خانم .. ان شالله فردا قیامت این خانم میاد شفاعتِ ما رو میکنه ، دست ما رو تو دستِ باباش میزاره .. خانم .. بابات حرفِ تو رو زمین نمیزنه .. به بابات بگو ما دلمون برا حرمش تنگ شده ..*
داری گره به کار فرو بسته ای اگر
هر وقت دل شکسته شدی آن زمان بخوان
ما را بر آستان بطلب زائرت شوم
*پیر مردامون برا دختربچه ت گریه میکنن ، اما به مشت پیرمرد هم کربلا .. با عصا اومدن ..*
ما را بر آستان بطلب زائرت شوم
ما را بر آستان تو به پابوستان بخوان
از مُلک تا مَلک سر این سفره سائلند
او را کریم زادهء گسترده خوان، بخوان
او را همیشه فاطمهء کربلا بگو
اما همیشه فاطمهء قد کمان بخوان
وقتی قدم به ساحت خورشید میزنی
خاموش محتشم ولی ای روضه خوان بخوان...
کشتی شکست خورده نه ، او خود سفینه است
اصلاً دمشق بی بیِمان خود مدینه است
جشنی گرفته بود پُر از دلبری براش
*هر کی چشماش بارونی شد برا همه دعا کنه .. بی بی جان ، حاجت دارم ، خانم جان ، میدونی ما اجدادمونم کنیز و غلامت بودن .. بی بی جان دلمون گرفته .. الهی دورت بگردم .. پا داری بیای روضه ی ما ؟! نه والله .. *
جشنی گرفته بود پُر از دلبری براش
جشنِ تولدی که شده محشری براش
کیکی که یا رقیه به رویش نوشته بود
آماده کرده بود دم آخری براش
گیسویِ تاب خوردهء با تور بسته داشت
یک بال هم گذاشته عین پری براش
نجمه گرفته جای عمویِ بزرگ او
یک سینه ریز نقره ای مرمری براش
در سومین بهاره ی جشن تولدش
هدیه گرفته بود عمو روسری براش
آورده بود یک گل سر یک نفر که هست
در بین دختران چقدر مشتری براش
*چه گل سری .. با مو کشیدن ..*
اکبر برای هدیه عروسک گرفته بود
از این نداشت تحفه ی زیباتری براش
اصلاً حسین موافق با گوشواره نیست
اصرارِ عمه بود که یا می خری براش -
- یا لا اقل اجازه بده من بیاورم
تا خاطرِ خوشی شود این آخری براش
... اما چه حیف شد ز فلک تاج برده اند
هر چه گرفته بود به تاراج برده اند
شاعر : #محمد_عظیمی
چون شده حیدری تبار؛ رقیّه
هست اعجوبهی وقار؛ رقیّه
مثل عمّه شد استوار؛ رقیّه
گرچه دیده سه تا بهار؛ رقیّه
در کمالات؛ او مثال ندارد
غیر راه علی مسیر ندیدم
داخل خانهاش صغیر ندیدم
سر بلندند؛ سر به زیر ندیدم
من در این خانه غیر شیر ندیدم
شیر بودن که سنّ و سال ندارد
دست به دیوار رفت مسخره کردند
کوچه هر بار رفت مسخره کردند
بین انظار رفت مسخره کردند
سر بازار رفت مسخره کردند
معجر پاره قیل و قال ندارد
دخترِ بارون دخترِ دریا
همدم زینب همدم بابا
یه بابا ، که چشاش موج دریا داره
یه مادر ، که دلش عرش اعلا داره
کسی که صورتش مثل زهرا باشه
خدایی میبره دل تماشا داره
من اهل حسین آبادم
من مجنون مادر زادم
من عمری به عشقت آقا ، دل دادم ..
مولاتی یا رقیه ، سیدتی یا رقیه ...
کربلا وطنم پاره ی بدنم
بی رقیه قید زندگیمو میزنم
بندِ دل ارباب یک تار موشه
حضرتِ جبرائیل مست سبوشه
گهواره ی خوابش دست عموشه
ای دل عاشق شو ، باز هوایی شو
با رقیه باز ، کربلایی شو
قامتِ ، دخترَش تا ثریا رفته
انگاری ، که رو دوش سقا رفته
میبره ، دل بابا رو با لبخندش
تو خونه ، دختری که به زهرا رفته
من با شوق دلبرم شادم
من رو خاک عشقش اُفتادم
من عمری به پای عشقش ،دلدادم ..
من اهلِ حسین آبادم
من مجنون مادر زادم
من عمری به عشقت آقا ، دل دادم ..
مولاتی یا رقیه ، سیدتی یا رقیه ..