eitaa logo
ذاکرین آل الله
281 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
302 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
ای که مدیون تو تا روز جزا ایمان ما جان ما قربان تو ای نوح کشتیبان ما از اضافات گلت ما عاشقان را خلق کرد داد با امضای تو یک عمر آب و نان ما راست می گویند نام مذهب ما جعفریست جز احادیث تو نوری نیست در چشمان ما ... از تو می خواندم که نام آتش آمد بر زبان صحبت از در شد که آتش زد به جسم و جان ما ای شهید آتش جهل مدینه پس چرا جای تو از مادرت می خواند روضه خوان ما؟ ... شعر می خوانَد کمیت و روضه می خوانی به اشک آه از جدّ غریب و بی کس و عطشان ما... خانه ات را کربلا کردی و ما آموختیم هست دنیای بدون کربلا زندان ما آستان قدس صادق می شود روزی بقیع بر ضریحت می رسد چندی دگر دستان ما 🔸شاعر: ___
نور خدا جز بر دل سینا نیفتد تصویر، جز بر دیده ی بینا نیفتد دریای علم و معرفت وقتی تو هستی حیف است دُرّ بیرون از این دریا نیفتد آنقدر کوشیدی به راه نشر دین که قال الامامُ الصّادق از لبها نیفتد آیات حق با مُحکماتت حفظ شد تا یک حرف از منظومه‌ی حق جا نیفتد اَلحقُّ فیکم، منکم، اَلحقُّ الیکم جز حق ثمر از شاخه‌ی طوبی نیفتد زندیق هم تا از سر کویت گذر کرد از کام او جز ربّی الاعلی نیفتد هرکس که نقشی را زند  بی‌ اعتبار است تا بر کتابش از تو یک امضا نیفتد شد کنیه ات مانند جدّت تا که فیضت یک لحظه از دنیا و مافیها نیفتد شکر خدا با این که نامت از حسین‌(ع) است ای نازنین جسم تو بر صحرا نیفتد اطراف تو از اهل شیعه جمع هستند کارت به میدان بلا تنها نیفتد بالا و پایین دارد این دنیا ولی کاش شاهی سوار مرکب از بالا نیفتد شکر خدا تشییع جسمت با شکوه است در زیر پای مرکب اعدا نیفتد یا این که بهر غارت جسم عزیزت در بین گودال بلا دعوا نیفتد شیخ الائمه، گرچه در کوچه دویدی طفلت به صحراها ز غم از پا نیفتد وقتی حدیث درب و آتش بود و کوچه این سوز و آه از قلبهای ما نیفتد دنیا بیفتد آسمانها هم بیفتد اما به پشت در ز پا زهرا(س) نیفتد 🔸شاعر: ___
می نویسم از مقام صادق آل عبا آنکه می جوشد ز نامش دم به دم عشق و صفا اَلسّلام ای نور ! ای دریای تقوا و یقین حاکم دین خدا ! ای خادِمت روح الامین ! ای رئیس مذهب ما ! مظهر اسلامِ ناب ! ریشه ی نخل تشیع ! معنی حُسن المَآب ! چشم تو آرایه ی وحی است ، بر ما کن نظر حضرت صادق ! تویی جلوه گهِ شمس و قمر تا نگاهت را به روی قرصِ ماه انداختی ماه را در فهمِ خود در اشتباه انداختی ... ای ستونِ محکم دین ! حضرت صادق ! مدد ... ای که هستی بر تمام دشمنان فائق ، مدد ... ای فراتر از تصور ! ناشر آیاتِ حق ! روشنی مشعل دانش ! ولیّ ذاتِ حق ! انقلابِ عِلم با کُرسیِ دَرسَت پا گرفت بحث و استدلال از عصرِ شما بالا گرفت جابرت از چهره های ماندگار شیعه است در حقیقت مکتب تو اعتبار شیعه است بِینِ خلقُ الله ، بِینِ مردم یکتاپرست کَفّه ی ایمان تو از هر کسی سنگین تر است ای صداقت جاری از هر صحبت و گفتارتان عالمی محو جمال و سیرت و کردارتان ! از مسیحایی دمت هر درد درمان می شود با نفس های شما آدم مسلمان می شود اشک چشمم را منِ بیچاره مدیون تواَم یا امام الصادقین ! همواره ممنون تواَم بر جبینِ آسمان آثارِ غم شد آشکار اشک می ریزند نم نم ابر های داغدار دست هایت بسته شد ، پس بی اراده می روی بی ردا و بی عبا ، پای پیاده می روی آنچه پیرت کرده داغ کشته ی کرب و بلاست آنچه دائم پیش چشم توست ، شرح روضه هاست یثربی ها جملگی در فکر تو بعد از فراغ من بمیرم از برای قبرِ بی شمع و چراغ کاش می شد گنبد و صحن و سرا می ساختیم کاش می شد در بقیع ایوان طلا می ساختیم کاش می شد در کنار قبرت آقا سینه زد عاقبت مهدی به این تقدیر پایان می دهد ... آخرش می آید و اسلام معنا می شود با طلوعِ حضرتش " خورشید " پیدا می شود دولتِ فردا از آنِ بندگانِ عاشق است صبح نزدیک است آری ! وعده ی حق صادق است ... 🔸شاعر: ___
چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت مدینه ای که شب پیش، صبح صادق داشت   اگرچه شمس وجودش به سمت مغرب رفت هزار قله ی پر نور در مشارق داشت   چه با شکوه، غم خود به دل نهان می کرد چه شِکوه ها که از ان فرقه ی منافق داشت   به غیر داغ محرم، گلی زباغ نچید چقدر روضه ی گودال در دقایق داشت   خلیل بود ولی آتشش سلام نشد همان که در نفسش عطری از حدائق داشت   هزار طائفه آمد هزار مکتب رفت و ماند شیعه که "قال الامام صادق" داشت 🔸شاعر: ___
به تعلیم بشر مولای مکتب هرزمان برخاست به تاییدش خدا فرمود برپا پس جهان برخاست شگفت انگیز توحید مفضل شعله ور می شد که وقت خواندنش دود از سر افلاکیان برخاست میان شیعیان با او حکومت فتنه می انداخت تقیه نشر پیدا کرد و فتنه از میان برخااست و مفتاح الحقیقه قفل های بسته را وا کرد و مصباح الشریعه نور شد تا آسمان برخاست چنان مور و ملخ عرفان کاذب رخنه در دین کرد که صادق با لوای حق به جنگ غالیان برخاست کسی که کربلا را در قیام علم او آموخت در این مکتب همیشه سربلند از امتحان برخاست زراره حمیری جابر امینی مجلسی طوسی تبار دوستان در اصل از این دودمان برخاست غبار قبر حیدر را نخستین بار او بوسید پس از آن بوسه، در شهر نجف آن آستان برخاست چو هارون در تنور امتحانش می توان افتاد ولی از سفره مهرش چگونه می توان برخاست پسر یک بار دیگر ارث غربت برد از مادر دوباره در مدینه آتشی از آشیان برخاست میان کوچه می افتاد و هی مگفت وااُماه بمیرم من که از جانش نوای الامان برخاست دل اولاد او خون شد که او در کاخ حمرا رفت همینجا بود که آه از نهاد روضه خوان برخاست گمانم روضه ی شیخ الائمه این سخن باشد کجا در مجلس منصور چوب خیزران برخاست امان از مجلس شام و امان از خاطرات تلخ که طفلی بر زمین افتاد هرجا ساربان برخاست . . رقیه گوشه ای زانو بغل کردو به خود می گفت چرا بابا سرت آمد ولیکن بوی نان برخاست 🔸شاعر: ___
|⇦•شعرم اگر چه خوب است... و توسل ویژهْ شهادت امام صادق علیه السلام شعرم اگرچه خوب است درباره ی تو باشم یارا بخواه از من زُراره ی تو باشم از خِیر قالَ صادق عالم به زیر دِین است شاگردِ مکتبِ تو گریه کنِ حسین است در حوزه ی علمیه ات، حکم خدا تدریس شد چَشمان تو در روضه ی، جدّ غریبت خیس شد از ساعتی که زهرا، گشته شکسته سینه آتش زدن به خانه، رسم است در مدینه وقتی امام معصوم، دنبال مرکب افتاد بارِ دگر به یادِ، غمهای زینب افتاد در خون نشسته میروی، زخمی و خسته میروی در کوچه ها همچون علی، با دستِ بسته میروی این آتشی که برپاست، زیر سرِ سَقیفه است ای قوم بی شرافت، ارباب ما شریف است این ننگ تا قیامت، رسوا کند عرب را آبی نمیدهد کَس، رِندانِ تشنه لب را ای عشقِ شهرآشوبِ من! ای دلبرِ محبوب من! افتاده ای در دستِ شمر ای خاطرات خوب من! ای در رُخ تو پیدا، انوارِ پادشاهی ای روزگارِ زینب، در بین قتلگاهی گفتا به گریه زینب، خورشیدِ نیزه ها را دل میرود ز دستم، صاحب دلان خدا را ای یار ناسامان من! ای درد و ای درمان من! میسوزی از فرطِ عطش یا سیدُ العطشان من! ما را روا نباشد، اینگونه دل بریدن چون بگذریم دیگر، نتوان بهم رسیدن خورشیدِ در غروبم، وقتِ سفر رسیده دیدارِ ما قیامت، ای نور هر دو دیده پیراهنت شد غرق خون آتش گرفتم از درون کُشتی مرا کُشتی مرا "إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُون" حسین جان..حسین‌جان... ↫
((از فاطمیّه یک شب جامانده دارم!!!)) . میخواهـَم امشَب رُڪ بگویَم دَردهـا را پَس خوش نَدارَم دیدنِ نامَردهـا را هـَرڪَس ڪہ با نامِ عَلے خوش گَشتہ حالَش شیرِحَلالِ مادَرَش باشَد حَلالَش "مِی" دَر رَگِ ما دائماً جاریست ساقی این مَستیِ ما عینِ هـُشیاریست ساقی شِش بار پُر ڪَردَم سَبویِ هـَستے ام را ڪَردَہ ست ڪامل نامِ صادق مَستے ام را شُڪرِ خُدا نامِ عَلے ذڪرِ لَبِ ماست شُڪرِ خُدا صادق رئیسِ مَذهـَبِ ماست بُگذار راحَت تَر بگویَم اوجِ غَم را خاڪے شُدہ شعرَم بسوزان دَفتَرَم را دَر "شَهـرِ دِل" جُز سُوختَن دَروازہ اے نیست آتَش بہ دَربِ خانہ چیزِ تازہ اے نیست بال و پَرَش میسوزَد اَز جور زَمانهـ پایِ عَلے هـَرڪَس بِمانَد صادِقانهـ هـے باز شُد روضہ هـمین ڪہ مَردِ خَستهـ دَرڪوچہ هـا گَرداندہ شُد با دَستِ بَستهـ اِمشَب دلَم هـِے میرَوَد دَر ڪویِ زَهـرا اَز بَس ڪہ دارَد داغِ صادِق بویِ زَهـرا مِهـمان ڪہ نَهـ! یڪ روضہ ے ناخواندہ دارَم اَز فاطمیّہ یڪ شَبِ جاماندہ دارَم شایَد خودَش میخواستہ ڪہ روضہ هـایَش باشَد فَدایِ مادَرَش ! جانَم فدایَش میخواست بَر رویِ سَرِ ما گُل بپاشَد رَمزِ گُریزِ روضہ سَمتِ ڪوچہ باشَد اَز روضہ ے مادَر اَگَرچہ سَهـم بُردهـ شُڪرِخُدا شُڪرِخُدا سیلے نَخُوردهـ...! 🔸شاعر: ___
پیرمردی نفس‌نفس میزد عاطفه بین مردمان مرده پیر مرد قبیله‌ی خورشید چند باری ز کین زمین خورده بسته شد در رسن.... زبانم لال خانه‌اش بین آتش و دود است پا برهنه پیاده در کوچه اشک چشمش شبانه چون رود است هرم آهش چو آتشی سوزان هق هق گریه‌اش چو مادر بود چین پیشانیش عرق کرده تا نگاهش به آتش و در بود چند باری میان کوچه ز کین دست بسته به صورت افتاده داد میزد مرا مکش معلون میکشید و امام جان داده ناله‌هایش غریب مادر بود اشکهایش چو سیل در صحرا واحسینا حسین حسین میگفت گوئیا گشته شام عاشورا یاد طفل سه ساله میافتاد تا زمین خورد گفت ای مادر کوچه ،سیلی و مادری تنها یاد یاسی که شد ز کین پرپر یک پسر بچه همره مادر لرزه بر قامت پسر افتاد دست نحسی به صورتی تاخورد ناگهان مادری به سر افتاد چشم خورشید تیره و تار است لکنت افتاد بر زبان پسر مادرش را صدا زد اما حیف نارسا گفت، ما....ماما.... مادر 🔸شاعر: ___________________________
|⇦•السلام ای دل و دلدار... و توسل ویژهْ شهادت امام صادق علیه السلام السلام ای دل و دلدار اباعبدالله ششمین سیدوسالار اباعبدالله همه با دیدن تو یاد حسین افتادن ای حسینیه ی سَیّار اباعبدالله ما حسینی شدگان نَفَسِ گرم توأیم به تو هستیم بدهکار اباعبدالله کارتو داده نتیجه چه قیامت کردن اربعین لشکر زُوّار اباعبدالله دَر و دیوار مدینه زغم بی کسیت میزند تا به ابد زار اباعبدالله مادری بودی و کوبید دَرِ بیتِ تو را آتشِ آن در و دیوار اباعبدالله یعنی از آن همه شاگرد در آن شب، آقا! یک نفر با تو نشد یار؟! اباعبدالله تا که بستند دو دستان تو را شد زنده غربت حیدر کرّار اباعبدالله تو علی گشته ای و ابن ربیع هم قنفذ وای از این همه تکرار اباعبدالله سر پیری گذر تو به چه جاها افتاد وای از آن همه آزار اباعبدالله هرچه هم بر سرت آمد دمِ آخر زِ عطش چِشمهای تو نشد تار اباعبدالله
دوباره هیزم و آتش دوباره فاجعه ای دوباره ضربه ی سنگین دست واقعه ای چقدر مردم پست مدینه نامردند دوباره هر دو سر کوچه را قرق کردند ببین که آخر عمری چه بر سرت آمد صدای ناله ی جان سوز مادرت آمد مگر نه اینکه شما را دوان دوان بردند؟؟ دوان دوان نه که حتی کشان کشان بردند مگر نه اینکه زدند ریسمان به بازویت ؟ مگر نه اینکه زدند با لگد به پهلویت؟ مگر نه اینکه شما بین کوچه افتادی ؟ به یاد مادر پهلو شکسته جان دادی ؟ بناست کوچه و بازار بی عبا بروی بناست دیدن یک قوم بی حیا بروی بناست تا که مدینه ادا کند دین ات ! بناست پای برهنه..کجاست نعلین ات ؟ بناست تا که نشیند به مرکبی لجنی ولی تو پای پیاده نفس نفس بزنی چقدر همسفر بد دهان عذابت داد چقدر تهمت و زخم زبان عذابت داد چه خوب شد پسِ دَر همسرت نیامده بود میان کوچه پی ات دخترت نیامده بود چه خوب شد در خانه نداشت مسماری نبود لکه ی خونی به روی دیواری _خاکساری
آقاى بى كسى كه غم ارثيه داشته اُنسى به داغِ مادرِ اِنسيه داشته كنج اتاقِ خويش حسينيه داشته با اهل خانه مجلسِ مرثيه داشته حالا گرفته روضه غريبانه بازهم نشناختند خشكِ مقدس مئآب ها خورشيدِ علم را پَسِ ابر حجاب ها مُشتى، رُفوزه در پىِ درس و كتاب ها شاگردهايشان همه در رختخواب ها آتش زدند بر در يك خانه بازهم حق ميدهيم مرد اگر گريه ميكند تنها ميانِ چند نفر گريه ميكند با ترسِ دختران چقدر گريه ميكند افتاده يادِ مادر و در گريه ميكند تكرار شد مصيبت پروانه بازهم آتش به بيتِ اطهرش افتادُ گفت آه يادِ صداى مادرش افتادُ گفت آه عمامه اش كه از سرش افتادُ گفت آه وقتِ فرار، دخترش افتادُ گفت آه ترسيده است دخترِ دردانه بازهم يك نانجيب خنجرِ آماده مى كشيد يك بى حيا عمامه و سجاده مى كشيد بندِ طناب را كه زنازاده مى كشيد شيخ الائمه را وسط جاده مى كشيد آسيب ديد غيرت مردانه بازهم بي احترام رفت ولى عمّه زينبش بينِ عوام رفت ولى عمّه زينبش در ازدحام رفت ولى عمّه زينبش بزم حرام رفت ولى عمّه زينبش وقت گريز شد دل ديوانه بازهم دستِ عيالِ او به طنابى نرفت نه! دست كسى به سوى حجابى نرفت نه از صورتى عفيفه نقابى نرفت نه ناموسِ او به بزم شرابى نرفت نه رفتيم سمت مجلس بيگانه بازهم بالاى تخت قائله اى بود، واى من پيش رباب حرمله اى بود، واى من زينب ميان سلسله اى بود، واى من چوبِ بدونِ حوصله اى بود، واى من خون شد روان از آن لب جانانه بازهم .
|⇦•ای اشک‌ چشم ما همه... و توسل ویژهْ شهادت امام صادق علیه السلام ای اشک چشم ما همه وقف عزای تو دلهای دوستان همه صحن و سرای تو چشمم سوی مدینه؛ دلم جانب بقیع گرمِ زیارتِ حرم با صفای تو از لحظه ای که خاکِ لحد بر تو چیده شد خاکِ بقیع نه! دل ما گشت جای تو آیا دَرِ بقیع شبی باز میشود تا در کنار قبر تو گِریَم برای تو؟ بردند دست بسته تو را سوی قتلگاه با آنکه بود عرشِ خدا، جای پای تو ای صد مسیح؛ زنده ی ذکر شبانه ات خاموش شد چگونه صدای دعای تو آخر زِ زهرِ کین جگرت پاره پاره شد ای پاره های دل گُلِ بزم عزای تو .
از اشک خون ای بقیع خاکت و گل آرایی کن این مهمون آخره خوب ازش پذیرایی کن آروم تر بگیر تو آغوش خسته است این تنِ سال خورده پینه بسته روی شونه اش از بس کیسه ی نون برده بقیع گریه کن! کم بشه غربتش بقیع خون ببار! خاکیه تربتش امان، ای امان، ای امان، ای امان بین دود و شعله ها یادِ مادرش زهرا بود پُشت مرکب بردنش یادِ زینب کبری بود پیش چشم اهل خونه بردن نصفِ شب آقا رو دختر کاش میگفتن آیا میبینیم دیگه بابا رو دیگه قامتِ همسری خم نشد یه مو از سرِ دختری کم نشد امان، ای امان، ای امان، ای امان پیرمردِ بی رمق، دیگه از نفس افتاده توی کاخِ قاتلش چند ساعت رو پا وایساده جای خونواده اش اَمنه اینجا از طناب حرفی نیست از چوب و لب و تشتِ زَر حتی از شراب حرفی نیست جای سُمِّ اسب رو تنش نیست دیگه کسی دنبال پیرهنش نیست دیگه امان، ای امان، ای امان، ای امان
وتوسل ویژهٔ شهادت امام صادق علیه السلام به کی بگم این دردو ، به کی بگم از حالم روضه خونِ مسمار و سینه زن گودالم خونه پُر از دود و کوچه پُر از مِه شد حُرمتی که بازم به زیرِ پا له شد روضه روضه ی در و دیواره روضه آخرش کوچه بازاره پای روضه جون بِدی جا داره آه از غریبی، آه از غریبی... مدینه باز دلگیره، مدینه باز پُر درده تموم روضه امشب به کوچه برمیگرده هم نفسِ حیدر ، هم نفسِ مادر دلی که تو غربت تو شعله زد پرپر باز پُشتِ دری هیزم آوردن قلبِ پیرمردی رو آزردن بستن دستشو بی هوا بردن آه از غریبی، آه از غریبی... مدینه خوب میدونه دستِ خزون بی رحمه اونکه تو تب میسوزه عطش رو خوب میفهمه یکی داره ذکرِ حسین و میگیره روضه داره سمتِ کرب و بلا میره وای از غربتِ پسرِ زهرا تشنه کُشتنش ظهر عاشورا سر رو نیزه و تن روی خاکا آه از غریبی، آه از غریبی...
. خدا آن حس زیبائیست که در تاریکی صحرا زمانی که هراس مرگ، آرامشت را می‌دزدد. یکی آهسته می‌گوید:«کنارت هستم ای تنها» و دل آرام می‌گیرد .
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ، وَمَهْبِطَ الْوَحْىِ، وَمَعْدِنَ الرَّحْمَةِ، وَخُزّانَ الْعِلْمِ، وَمُنْتَهَى الْحِلْمِ، وَاُصُولَ الْكَرَمِ، وَقادَةَ الاُْمَمِ، وَاَوْلِيآءَ النِّعَمِ، وَعَناصِرَ الاَْبْرارِ، وَدَعآئِمَ الاَْخْيارِ، وَساسَةَ الْعِبادِ، وَاَرْكانَ الْبِلادِ، وَاَبْوابَ الاْيمانِ، وَاُمَنآءَ الرَّحْمنِ، وَسُلالَةَ النَّبِيّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلينَ، وَعِتْرَةَ خِيَرَةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ کاش ایران می آمدی آقا نزد ما اهلبیت محترمند پیر مظلوم بی حرم، اینجا پسران تو صاحب حرمند کاش ایران می آمدی آقا مردمش رأفت و حیاء دارند ریسمان دست هم نمی بندند همه دل های با صفا دارند کاش ایران می آمدی آقا در مدینه غریب افتادید من بمیرم برایتان؛ گیرِ عده ای نانجیب افتادید کاش ایران می آمدی آقا مردمش از مغیره بیزارند حرمت گیسوی سپیدت را در مدینه نگه نمی دارند .. دیدن بین شعله ها داره گریه میکنه .. مرغ دل یک بام دارد دو هوا گه مدینه میرود گه کربلا .. دیدن گریه میکنه سوال کردن آقاجان آتش که گریه نداره فرموده باشن دیدم این بچه ها از ین حجره به اون حجره یادِ دویدن بچه های جدِ غریبم تو کربلا افتادم .. گفت بابا : اینجا چقدر دور و بَرَم داد می‌کشند اُفتاده هر کجا گذرم داد می‌کشند از نیزه دارها که توقع نداشتم طفلانِ شام هم به‌ سَرَم داد می‌کشند بر می‌خورَد به من،چقدر بر سرِ رباب تا ناله می‌کند پسرم داد می‌کشند تقصیر من که نیست عمو روی نیزه نیست عمه بگو که بی خبرم داد می‌‌‌کشند با این طناب حق بده من هم زمین خورم وقتی نمی‌شود بپرم داد می‌کشند می‌مانم از مسیر که قدری نفس کشم تا تیر می‌کشد کمرم داد می‌کشند این چشم‌های خیره به یک نقطه را ببین خود را نمی‌شود بِبَرم داد می‌کشند زنجیر می‌کشند کمی داد می‌کشم چسبیده است روی پرم داد می‌کشند بر نیزه بودی و دل من رفت عمه گفت آهسته تر بگو پدرم ، داد می‌کشند بابا نمی شود که بخوابیم می‌پریم هِی وقتِ خواب رویِ سرم داد می‌کشند شاعر :
. ‌یک بالِ سُرخِ یک بالِ سَــبزِ پرنـده‌ای اســت که با ، آسمان را خواهد پیمود. ❤️ .
روضه و توسل ویژۀ شهادت امام صادق علیه السلام آقاى بى كسى كه غم ارثيه داشته اُنسى به داغِ مادرِ اِنسيه داشته كنج اتاقِ خويش حسينيه داشته با اهل خانه مجلسِ مرثيه داشته حالا گرفته روضه غريبانه بازهم نشناختند خشكِ مقدس مَآب ها خورشيدِ علم را پَسِ ابر حجاب ها مُشتى رُفوزه در پىِ درس و كتاب ها شاگردهاي او همه در رختخواب ها آتش زدند بر در يك خانه بازهم *بارِ اول و دومشون نبود .. چهار هزار شاگرد داشت آقا .. چهارهزار شاگرد کجا! هفتاد و دو فدایی کجا ؟!.. یکیش لحظۀ آخر دستش رو از دستِ عمه کشید والله لَا أُفَارِقُ عَمِّي .. محرم داره از راه میرسه .. میدونستن عباس دورِ خیمه هست یارانش تا صبح خواب نداشتن .. میگفتن برا ما ننگه ما زنده باشیم یه مو از سر بنی هاشم کم بشه .. اما امام صادق رو آوردن پشتِ مرکب میدوید .. ناسزا میشنید .. هیچ کسی نیومد .. همه تو خونه هاشون آرمیده بودن .. آخه مدینه سابقه داره .. یه روزی ام علی رو بردن .. ای وای مادر .. مادر .. مادر .. امروز زهر یه کاری کرد با شیخ الائمه مثه مار گزیده هی صدا میزد ای وای مادر ..* حق مي دهيم مرد اگر گريه مي كند تنها ميانِ چند نفر گريه مي كند با ترسِ کودکان چقدر گريه مي كند افتاده يادِ مادر و در گريه مي كند تكرار شد مصيبت پروانه بازهم آتش به بيتِ اطهرش افتاد گفت: آه يادِ صداى مادرش افتاد گفت: آه عمامه اش كه از سرش افتاد گفت: آه وقتِ فرار، دخترش افتاد گفت: آه ترسيده است دخترِ دردانه بازهم يك نانجيب خنجرِ آماده مى كشيد يك بى حيا عمامه و سجاده مى كشيد شيخ الائمه را وسط جاده مى كشيد بندِ طناب را كه زنازاده مى كشيد آسيب ديد غيرت مردانه بازهم دستِ عيالِ او به طنابى نرفت نه! دست كسى به سوى حجابى نرفت نه از صورتى "عفيفه نقابى" نرفت نه ناموسِ او به بزم شرابى نرفت نه رفتيم سمت مجلس بيگانه بازهم *امام صادق راه افتاد اما ساعتی نگذشت رسید به کاخ اون نانجیب .. اما سه روز دم دروازه ساعات .. صبح وارد شام شدن غروب رسیدن به کاخ اون نانجیب ..* بي احترام رفت ولى عمّه زينبش بينِ عوام رفت ولى عمّه زينبش در ازدحام رفت ولى عمّه زينبش بزم حرام رفت ولى عمّه زينبش وقت گريز شد دل ديوانه بازهم بالاى تخت قائله اى بود، واى من پيش رباب حرمله اى بود، واى من زينب ميان سلسله اى بود، واى من چوبِ بدونِ حوصله اى بود، واى من خون شد روان از آن لب جانانه بازهم شاعر: چو دید زینب حزین لب حسین و چوب کین به طعنه گفت ای لعین بزن که خوب می زنی
🔸 فرمانده پاسگاه انتظامی بندر چارک به شهادت رسید 🔹سرگرد محمدرضا اسداللهی فرمانده پاسگاه انتظامی بندر چارک شهرستان بندرلنگه سحرگاه امروز در درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🔹در این ماموریت یکی دیگر از نیرو‌های فراجا هم زخمی شد. و باز هم مظلوم دیگر از فراجا 💐شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ایراد نداره خیلیا از آقا انگشتر و چفیه میخوان 🔹 ولی ادب این مرد بحرینی و درخواستش از حضرت اقا شگفت زده ام کرد حتما ببینید
سید ابوالفضل کاظمی فرمانده گردان داش مشدی‌ها و همرزم جمله‌ای از این شهید بزرگوار نقل می‌کنه که کلید رمز گشایش گره های امروزم هست: ایشون میگه: " از آقا چمران یه جمله یادم مونده که میگه کارها وقتی درست می‌شه که جای کاسبی با عاشقی عوض بشه "تمام" ✍سید علیرضا آل داود 🌷🌷🌷🌷🌷🇮🇷
2_1152921505171907680.mp3
1.12M
برشی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا فیروزی نیا مشهد مقدّس