امامعلی علیه السلام :
آن که منتظر فرج ما است همچون کسی است که در راه خدا در خون خود تپیده باشد
📚کمال الدین :ج 2،ص646
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
.
روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام ویژهٔ شب جمعه
اجرا شده به نفس حاج احمد نیکبختیان •✾•
من از این داغِ نفس گیر، چه باید بِکـنم؟
در غمِ غربتِ، تقدیر، چه باید بِکُنم؟
به روی دست من ای آیه ی مُزَّمِّل من
با گلوی شده تفصیل، چه باید بکنم؟
*با چه رویی برگردم طرف خیمه، آخه رباب میخواست بچه رو دست حسین بده خیلی سفارش کرد ...*
به روی دست رویش را بپوشان
به پیشِ باد مویش را بپوشان
ببین تیرو کمانِ حرمله را
سفیدی گلویش را بپوشان
ماهی تُنگِ تَلَظِّی سرِ قلاب شده
با لبِ خشکِ تو، درگیر، چه باید بکنم؟
سه لبِ تیر شده در گلوی کوچکِ تو
باعث این همه تغییر، چه باید بکنم؟
گُلی که خشکه چیدن نداره
جون دادنِ غُنچه دیدن نداره
رو دستِ بابا، جوجه کبوتر
میزنه دست و پا، بیچاره مادر
دیگه نمیگیره برای آب بهونه
مادرهنوز تو خیمه لالایی میخونه
این ناله های مادره یاگریه های اصغره
یاخنده های لشکره، واویلا
رفت و گُلِ سَر نیزه شد
چون لاله ای بر نیزه شد
تقدیرش آخر نیزه شد، واویلا
لای لای علی، لای لای علی، لالایی
*وقتی بچه رو پشت خیمه ها دفن کردحسین،
اون لحظه ای که سرها رو بالا نیزه زدن، رباب تودلش گفت سر عَلیم بالای نیزه نمیره.. بچمو حسین دفن کرد...اما نانجیبها چه کردند! یه وقت نگاه کرد دیدسرِ عَلی بالای نیزه هاست....*
«این سیبِ سرخ نیست سرِ اصغر من است»
.
آیت الله العظمی اراکی می فرمود:
شبی خواب امیرکبیر را دیدم،
جایگاهی متفاوت و رفیع داشت.
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت:خیر
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت:نه
با تعجب پرسیدم پس راز این مقام چیست؟
جواب داد:هدیه مولایم حسین است!
گفتم چطور؟
با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت:
به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.
https://eitaa.com/Arbabhosyn
#روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم محرم به نفس حاج میثم مطیعی
کسی قدر من واسه لبات بی تاب نیست
شبیه هاجر هر جا که میرم آب نیست
پاتو رو خاک بکوب اسماعیل
شاید از خاک بجوشه زمزم
اما نه! برمیگرده عباس، بهت قول میدم
*مگه شما نمیدونید جایی که روضه هات هست بلند بلند داد نمی زنند..؟! "
پاتو رو خاک بکوب اسماعیل
شاید از خاک بجوشه زمزم
اما نه! برمیگرده عباس، بهت قول میدم
شلوغ شده بیرونِ خیمه مادر
گمون کنم که اومده آب آور
تموم شد غصه...
سکینه با گریه اومد پیشِ من
میخونم از چشماش عموتو کشتن
شروع شد غصه...
*ای وای بر اون خیمه هایی که عباس نداره...زینب باید صدا بزنه دخترا ! "علیکن بالفرار..." فقط فرار کنید ...*
شلوغ شده بیرونِ خیمه مادر
گمون کنم که اومده آب آور
تموم شد غصه...
سکینه با گریه اومد پیشِ من
میخونم از چشماش عموتو کشتن...
شروع شد غصه...
«لالایی لالایی علیّ اصغر، عزیز مادر»
بابا تنها شد، پاشو علی کاری کن
به جای عبّاس، پاشو علمداری کن
ای کاش صدتا پسر داشتم تا
تویِ راهش فدا میکردم
از اول آرزوم این بوده، دعا میکردم
*مادرم، عزیزدلم .. یه خواهشی ازت داشتم...*
آبرومو بخر میون میدون
*مادر من عاشق لیلام...همیشه می گفتم لیلا میشه منم پسرم رو مثل پسر تو تربیت کنم؟ *
آبرومو بخر میون میدون
لشکریارو به عقب برگردون
خدا به همرات ...
زره به قدّ تو ندارن مادر
قنداقه رو میبندمش محکمتر
خدا به همرات ...
«لالایی لالایی علی اصغر، عزیز مادر»
*امشب شب هفتمه .. امشب آب رو می بندن .. آقای ما شروع کرد با این قوم حرف زدن... صدا زد:
"یا قوم! اِن لَم تَرحَمونی فارحموا هذالطِّفل..."
اگه شما به من رحم نمی کنید به این بچه رحم کنید...
"اَلا تَرَونَه کیف یَتَلَظّی عطَشا...؟! "
نمی بینید که مثل ماهی که از آب بیرون افتاده داره دهانش رو باز و بسته می کنه؟
سیدبن طاووس نوشته:
"فَبین ما هم و یخاطُبُهُم..."
هنوز کلامش به آخر نرسیده بود...
یه وقت تیر سه شعبه ای آمد...*
حسین حرف میزد، تیری صداشو قطع کرد
سه شعبه خورد به اصغر، رگاشو قطع کرد
بند قلب منم شد پاره
خونش پاشید به روی بابا
لبهاش خشک از عطش بود و شد، فدای مولا
قنداقشو کاش نمیکردم محکم
دست و پا میزنه به سختی بچهام
گلم پرپر شد
بین سر و تنش جدایی افتاد
شیش ماهه تو آغوش باباش جون داد
گلم پرپر شد
«لالایی لالایی علی اصغر، عزیز مادر»
شاعر: سید مهدی سرخان
فرزند #آیت_الله_بهجت ره:
ایشان میگفت اگر من در عُمرم پنجاه سال
#مراسم گرفتم، کم است و بعد از من شما باز هم
برایم مراسم #روضه اباعبدلله (ع) را بگیرید.
.
روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم محرم به نفس سید مجید بنی فاطمه •✾•
کاش می شد که نسیمی خبرت را میبرد
خبر سوختن بال و پرت را میبرد
کاش میشد که زبان دور دهان چرخاندن
اثری داشت که سوز جگرت را میبرد
*علی لای لای...*
کاش جای عطشی که رمقت را برده
خواب می آمد و چشمان ترت را میبرد
*اگر روضه خون به اینجا میرسه باید مستمع غوغا کنه...*
لب زدن ها پدرت را نگرانت کرده
عطش تو نفس مختصرت را میبُرد
*آی قربون اون کسایی که اومدن شب هفتم متوسل به قنداقهی حضرت علی اصغر بشن، خدا رحمت کنه اونایی که به ما یاد دادن گفتن: شب علی اصغر شب باب الحوائجِ، هر کاری داری نگه دار شب علی اصغر بیای همه کارا حله ان شاءالله*
فاصله کم شده و حرمله با قدرت زد
دستِ بابات نبود، تیر سرت را میبرد
* آی رفقا! میخوام برای خودمون امشب روضه بخونیم، حاضریم همه جوره حتی حاضریم جان بدیم اما نبینیم یه نفر بخواد روی پدرمون رو زمین بندازه، تا حالا چقدر گفتی: " بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي، یا اَباعَبْدِاللَه " روضهی من همینِ، آی مردم! حسین با محاسن سپیدش علی رو بغل گرفت، اومد وسط میدان، فرمود: بر من منت بذارید این بچه رو اصلا خودتون ببرید سیرابش کنید*
ای تیر خطا کن هدفت قلب رباب است
یا حنجرهی سوختهی تشنهی آب است
کوتاه بیا تیر سه شعبه کمی آرام
هو هو نکنید شاپرکِ تب زده خواب است
او آب طلب کرده، آبی که زیاد است
گیرم که ندادند ولی این چه جواب است
* خدا نیاره یه مادر یه بچه شیرخواره داشته باشه که تشنه باشه، اصلاً یه مادر بچه اش خوب هم که باشه، هی نگرانه، هی میگه: سردش شد، چرا لبش اینجوری شد، چرا نگاهش اینجوری شد، حالا میخوام بهت بگم رباب چقدر نگران بود...*
رنگش که پریده، دو لبش مثل دو چوب است
نه تیر! تو نه، چارهی کارش فقط آب است
این طفل گناهی که نکرده کمی انصاف
اینجاست ببینید که حالش چه خراب است
این مرثیه را ختم کنید آی جماعت
یک جرعه نه، یک قطره دهیدش که ثواب است
*ابی عبدالله علی رو روی دست گرفت، سر آویزانِ، همهی لشکر متحیرن، حسین داره امروز چه میکنه؟ هنوز صحبت حضرت تموم نشده بود یه وقت دیدن نانجیب صدا زد: حرمله! بچه رو سیراب کن...
بعضی روضه ها گریه داره، بعضی روضه ها داد داره، حالا خودت تشخیص بده یه حلقوم بچهی شیرخواره مگه چقدره؟*
لالا علی!
گریه نمیکنی دیگه، چرا علی!
میمیری از عطش تو خیمه ها، علی!
یکم دَوُوم بیار تو رو خدا، علی!
بخواب علی!
میدونی تیر زدن به مشک آب، علی!
کجا میری از بغل رباب، علی!
روی سر تو میکنن حساب، علی!
کاشکی میشد که مشکلِ
داغ لبهات رو حل کنم
قنداقِ خالیُ
باید جای بچم بغل کنم
وقت رفتت، نزدیکه، علی!
خیلی گردنت کوچیکه، علی!
فدا شده
یه تیر زدن سر از تنش جدا شده
میون خیمه ها سر و صدا شده
تو لشکر اما هلهله به پا شده
رباب رباب!
علیت رو کشتن برای ثواب، رباب!
آخرشم بهش ندادن آب، رباب!
نداره ارباب پیش تو جواب رباب
بینِ سر با تنِ علی
افتاده خیلی فاصله
کشتیش دیگه برای چی
داری میخندی حرمله؟:
دیگه میری تو، خواب ناز، علی!
چشم تو هنوز، مونده باز، علی!
*علی لای لای... شنیدی میگن مرغِ بِسمِل؟ میدونی چه لحظه ای رو میگن؟ وقتی مرغی رو ذبح میکردن، یکی دوتا میدادن در خونه فقرا، همچی که وقتی سرش رو میبرید بال بال میزد، بعد یه مرتبه از حالتش می افتاد، تا میومدی برداری، دوباره بال بال میزد، اون لحظه رو میگن مرغِ بِسمِل...
من میخوام امروز مَردُم به شما همین رو بگم، وقتی حرمله تیر به گلوی علی زد، این بچه بال بال زد، حسین اومد بره سمت خیمه دید دوباره بال بال میزنه برگشت، میگفت: مادر دست و پا زدن بچش رو نبینه، همچین که دیگه علی جان داد، اومد پشت خیمه چقدر سخته یه بابا با دست خودش بخواد برای بچه اش قبر بکنه، شروع کرد یه قبر کوچیکی کندن، همچی که این بچه رو درون قبر گذاشت، یه وقت شنید یکی میگه: مَهلاً مَهلا! یابن الزهرا! اجازه بده یک بار دیگه بچه ام رو ببینم... ناله بزن: حسین!*
.
#آیت_الله_فاطمی_نیا_ره:
با پاكي #ظاهر و باطن به اين مجالس مشرف شويد
همانطور كه با #وضوء وطهارت در اين جلسات شركت ميكنيم
به وسيله استغفار ، #طهارت باطني هم كسب كنيم.
.