#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
نیمه ی ماه خدا ماه به دنیا آمد
اولین گل پسر حیدر و زهرا آمد
غرق لبخندو چه آرام در آغوش نبی...
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی...
صف به صف فوج ملائک همه در حال نزول
شادمان است دل حیدر و زهرا و رسول
نام نیکوش حسن جلوه ی رحمان و رحیم
من غلام بن غلام، اوست کریم ابن کریم
کرم و جود و سخا ،مات کرامات حسن
همه عالم شده مبهوت کمالات حسن
مادرش فاطمه و باب گرامیش علی
سبط اکبر نوه ی پاک و گرامی نبی
قلم از مدح و ثنای تو شده سرگردان
بنویسد زکدامین کرمت آقا جان...
سفره دار کرم ای باب نجات و برکات
بر گل خنده و بر مقدم پاکت #صلوات...
شاعر: #رضا_احدزاده
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
مقصود عشق حس شعوری خدایی است
احساس اولین قدم آشنایی است
عشقی که ابتدای ازل ابتدای اوست
عشقی که مرز نقطه بی انتهایی است
عاشق ز خویش هیچ ندارد به غیر عشق
دعوی چشم آینه بی ادعایی است
ننگ است پیش غیر اگر دست سائلی
درپیش عشق رتبه شاهی گدایی است
پروردگار نعمت خود را تمام کرد
بر عاشقی که فطرت او مجتبایی است
گشتیم هر چه در پی این جلوه صبح و شام
تصویرعشق روی حسن گشت والسلام
تو آمدی و بارش رحمت شروع شد
سرسبز شد جهان و طراوت شروع شد
بستیم سوی چشم تو قدقامت صلات
عاشق شدن به نیت قربت شروع شد
ای مهربان ترین تو رسیدی و بعد از این
بین گدا و شاه رفاقت شروع شد
در سایه سار قامتت ای پادشاه حُسن
افسانه همای سعادت شروع شد
هر کس رسید در زد و در زد که بعد از این
جود و کرم به شیوه عادت شروع شد
تا که تویی کریم، گدایی سعادتی است
شغلی به غیر سائلی تو شریف نیست
افطار شد چه خوب خداوند سفره چید
خرمای سفره رمضان علی رسید
کوتاه شد اگر چه , ولی عرض تهنیت
هفت آسمان به قامت تو جامه ای برید
هرکس که دید روی تورا گفت چشم توست
شیرین ترین رطب که نگاه بشر چشید
باز است دستهای تو از بس برای خلق
هرگز کسی به پیش تو مشت تورا ندید
حی علی الکریم وعلی العشق سر دهیم
وقت نماز سائلیِ عاشقان رسید
درحلقه های زلف تو عالم اسیر شد
هرکس اسیر عشق حسن شد امیر شد
بگذار تا که باغ شما را چمن شوم
یعنی که با غبار رهت هم وطن شوم
یک عمر مزد نوکری ام را نخواستم
بگذار با لباس غلامی کفن شوم
من غرق در توام اثری نیست از خودم
یک لحظه هم مباد کمی خویشتن شوم
شکر خدا کمال نعم شد نصیب من
تا نوکر حسین گدای حسن شوم
دستم به روی سینه زدم تا بقیع بال
خواهم زیارتت بکنم با پر خیال
آقا سلام برتو و آن تربت غریب
اقا سلام بر تو و آن قسمت غریب
ای کاش شمع میشدم آقا که لحظه ای
روشن شود ز شعله ام آن ظلمت غریب
تنها به پشت پنجره های بقیع تو
باگریه آه میکشم از حسرت غریب
غربت زلحظه لحظه عمر تو جاری است
کوه از کمر شکسته از این قسمت غریب
از لحظه ای که موی سرت را سپید کرد
در کوچه مانده بودی و آن غیرت غریب
بر درد ما غیر فرج راه چاره نیست
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
شاعر: #موسی_علیمرادی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
آمد آرامش ِ جان، نیمهٔ ماه رمضان
شد غم و غصه نهان، نیمهٔ ماه رمضان
عرشیان آمده اند و به زمین می ریزد
نغمهٔ هلهله شان، نیمهٔ ماه رمضان
گل بریزید علی(ع) صاحبِ اولاد شده
ایستاده ست زمان، نیمهٔ ماه رمضان
حضرت فاطمه(س) مادر شده و لال شدند
همهٔ طعنه زنان، نیمهٔ ماه رمضان
خوب شد در اثرِ جذبهٔ لبخندِ حسن(ع)
جای هر زخم زبان، نیمهٔ ماه رمضان
پیش زیبایی او هیچ تر از هیچ است و
میشود ماه نهان، نیمهٔ ماه رمضان
کوری چشم حسودان کمی اسپند بریز
قل هوالله بخوان، نیمهٔ ماه رمضان
نفَسَش باد صبا را به جهان داده و شد-
-عالم پیر جوان، نیمهٔ ماه رمضان
چشم چرخاند و به ما گفت بیایید اینجا
وعدهٔ گمشدگان، نیمهٔ ماه رمضان
بیقرارانه سرش می چرخد سمتِ بقیع
سرِ گلدسته اذان، نیمهٔ ماه رمضان
تا که رونق بدهد سفرهٔ افطارش را
رفته سائل پیِ نان، نیمهٔ ماه رمضان
صاحب جود و کرم نیست کسی غیر حسن(ع)
شده این راز؛ عیان...نیمهٔ ماه رمضان!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
به نام خدای کرمها؛حسن
نوشته به روی دل ما حسن
چنان عشق را کرده معنا حسن
که مائیم مجنون و لیلا حسن
نداریم معشوقی اِلّا حسن
به وقت سحر،سوختن دیده شد
در آن شعله ها بال من دیده شد
چه ذکر خوشی در دهن دیده شد
در این "یاخدا"، "یاحسن" دیده شد
رسیدیم با ربّنا تا حسن
شعف با دل شیعه راه آمده
چه نوری ز عرش اِلٰه آمده
سحرگاهِ شامِ سیاه آمده
شب نیمهی ماه،ماه آمده
به خورشید گویند حالا:حسن
چنین ذاتِ حقگُستری دیده ای
جمالی به این محشری دیده ای؟!
همانند او دلبری دیده ای؟!
پسر اینقَدَر مادری دیده ای!
خلاصه کنم..،جانِ زهرا؛حسن
سخا اصل رفتار این طایفه است
گداپسزدن عارِ این طایفه است
فقیر محل یار این طایفه است
نمکپروری کار این طایفه است
همه سفرهدارند امّا حسن...!
همان دم که جود از خیالش گذشت
کرامت ز حد کمالش گذشت
تهیدستبودن مجالش گذشت
سه بار از تمامیِّ مالش گذشت
به بازی گرفته کرم را،حسن
قدمهای آغازی اش را نگاه
پر و بال پروازی اش را نگاه
دلِ از خدا راضی اش را نگاه
بیا دست و دلبازی اش را نگاه
گدا را نشانده است بالا حسن
چنان چهره اش هیمنه جمع کرد
که تکبیر از مأذنه جمع کرد
دمِ تیغِ او طنطنه جمع کرد
جمل را خودش یکتنه جمع کرد
عجب ضربهشصتی زد آنجا حسن
دو خط مدح در وصف دریا بگو
کمی از مرامش به دنیا بگو
رفیق جذامی شدن را بگو
غذا دادنش را به سگ ها بگو
به وللهِ آقاست،آقا..،حسن
شبی جنگِ عاشقکُشی در گرفت
دل ما تمایل به دلبر گرفت
گدا دید این خانه را..،پر گرفت
چُنان خصلتش را برادر گرفت؛
علی اکبرش شد سراپا حسن
منم سائل مجتبای علی
فدای همه بچه های علی
نجف؛آرزوی گدای علی
رسیدی به ایوانطلای علی
بگو یا حسین و بگو یا حسن
▪️
▪️
به تو دِین خود را ادا می کنیم
میان بقیعات چهها می کنیم
شبات را شبِ کربلا می کنیم
ضریحی برایت بنا می کنیم
به زیبایی مشهد ما؛حسن
شاعر: #بردیا_محمدی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
بر نامِ کریمِ آلِ طاها #صلوات
یکبار نه ده بار نه، صدها صلوات
غم رفت و فراق رفت و بی تابی رفت
آمد پسر ارشد زهرا، صلوات
✍ #مهدی_مقیمی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
در نیمهی ماه، ماهِ کامل حسن است
در سیر و سلوک، راهِ کامل حسن است
یک گوشهای از فضائلش این بس که...
در جنگ جمل، سپاه کامل حسن است
✍ #مجتبی_شکریان
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
برخیز! که ماه انجمن پیدا شد
سیمای امام مُمتَحَن پیدا شد
در ماهِ خدا تجلی حُسن خُدا
در صورت و سیرتِ حَسَن پیدا شد
✍ #قاسم_رسا
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
امشب که ز شادی شده سرشار علی
در آینه دیده روی دادار علی
چیدهست گلِ بوسه ز لبهای حسن
یعنی به رُطب نموده افطار علی
✍ #سیدمحمد_رستگار
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
آئینــهی حُسن ازلی را نِگرید
انوار خــداونـدِ جلی را نِگرید
در ماهِ خدا ز یُمن میــلادِ حَسَن
لبخنــد و تبسّم علی را نِگرید
✍ #سیدهاشم_وفایی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
امشب ای ماهِ الهی، آفتاب آوردهای
اختری تابان ز برج بوتراب آوردهای
گلبن سبز ولایت را گلاب آوردهای
یا که از بحر نبوّت دُرّ ناب آوردهای
شادی و وجد و سرور بی حساب آوردهای
پای تا سر احمد ختمی مآب آوردهای
کوثر طاها! دلت روشن تبارک زادهای
این مبارک ماه را، ماهِ مبارک زادهای
مُلک هستی غرق در انوار پا تا سر شده
جلوهگر در ماه حقّ، ماهی خدامنظر شده
روشن از خورشید حسنش، چشم پیغمبر شده
پای تا سر غرق شادی و شعف حیدر شده
بر همه معلوم سرّ سورۀ کوثر شده
یا محمّد! یا محمّد! دخترت مادر شده
عزّت و مجد و جلال کبریایی را ببین
در گل روی حسن، حُسن خدایی را ببین
میتوان دیدن جمال غیب را در این جمال
میتوان خواندن چو ذات بی مثالش بی مثال
صاحبان عقل، مات این جمال و این جلال
عارفانِ دهر، محو این صفات و این کمال
کبریا وجه و علی آیین و احمد خطّ و خال
کرده بیت وحی را یکباره غرق شور و حال
گاه حیدر داردش چون کعبۀ جان در بغل
گه محمّد گیردش مانند قرآن در بغل
حُسنها بر گِرد شمع عارضش پروانهای
خلدها از بوستان طلعتش ریحانهای
حلمها در پیش حلم حضرتش افسانهای
قدسیان در آستان قدس او بیگانهای
اختران هر یک به بحر رحمتش دُردانهای
آسمان از کوثر احسان او پیمانهای
ماه کنعان ولایت، یوسف زهراست این
اوّلین فرزند حیدر، دوّمین مولاست این
دامن ماه صیام امشب دهد بوی حسن
آسمانها سجده آوردند در کوی حسن
مهر، خود را کرده گُم در پرتو روی حسن
ماه، زیبایی گرفت از حَسن دلجوی حسن
سورهی و اللّیل، خود را بسته بر موی حسن
آیۀ والشّمس، گردیده ثناگوی حسن
ابر، لطف و رحمتش بر خلق بارد بیشتر
آنچه خوبان سر به سر دارند، دارد بیشتر
این کریم اهلبیت، این مظهر لطف خداست
این امام دوّم این اوّل عزیز مصطفاست
این فروغ سوّم این چارم نفر زاهل کساست
این گرامی وارث صبر علیّ مرتضاست
این به صلحش فُلک سرگردان دین را ناخداست
این صراط الله اعظم، این امام مجتباست
هم سپهریها زعیم اهلبیتش خواندهاند
هم زمینیها کریم اهلبیتش خواندهاند
روح اهل خلد و ریحان بهشت است این پسر
بلکه طاووس گلستان بهشت است این پسر
سرو خوشرفتار بستان بهشت است این پسر
جان آل الله و جانان بهشت است این پسر
آفتاب صبح ایوان بهشت است این پسر
سیّد جمع جوانان بهشت است این پسر
ای تمام شیعیان! این است مولای شما
ای جوانان بهشت! این است آقای شما
سرّ دشمن بر ملا گردید با صبر حسن
جاودان دین خدا گردید با صبر حسن
حق ز باطل تا جدا گردید با صبر حسن
هستی دشمن فنا گردید با صبر حسن
نهضت عترت به پا گردید با صبر حسن
کربلا، کرب و بلا گردید با صبر حسن
دین اسیر انزوا میشد اگر صلحش نبود
دست دشمن باز وا میشد اگر صلحش نبود
ای خط و خالت همه آیت در آیت یا حسن
ای سپهر وحی را شمس ولایت یا حسن
ای کلامت خلق را نور هدایت یا حسن
ای خروشان بحر موّاج عنایت یا حسن
ای یم جود، ای کریم بینهایت یاحسن
ای جهانت جمله در ظّل حمایت یا حسن
یابن زهرا! من نمیگویم ثناگوی توأم
تو کریم عالمی، من سائل کوی توأم
سینههای سوخته، شمع شب تار توأند
طایرانِ سدره صبح و شام زوّار توأند
عرشیان در عرشِ اعلا هم گرفتار توأند
آسمانها غرق در دریای انوار توأند
ماهرویان ذرّهای از مهر رخسار توأند
شهریاران بردههای کوه و بازار توأند
مهر تو هم بحر ما، هم فُلک ما، هم نوح ماست
تربت بی زائرت، بیت الحرام روح ماست
تو ز وصف عرشیان و فرشیان بالاتری
نو نبی را جانِ شیرین، تو خدا را مظهری
تو کتاب اللهِ روی سینۀ پیغمبری
تو علیّ مرتضایی، تو بتول اطهری
تو امام مجتبی، چشم و چراغ حیدری
تو کریم عترتی، تو دست لطف داوری
جودْ سائل، عفوْ مرهون و کَرَمْ مهمان توست
چشمِ «میثم» در دو دنیا بر تو و احسان توست
✍ #غلامرضا_سازگار