eitaa logo
ذاکرین آل الله
274 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
299 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
نوری که بر افلاکیان گویی چو اختر بود پیچیده در زنجیر و غل، موسی بن جعفر بود تاریک تر از هر کجا، ایام بی پایان در شوره زار جهل و کین، تابان و گوهر بود روزی که دیدند جسم او ورد زبان ها شد باب الحوائج می‌شود آن کس که مضطر بود گر چه نحیف است جسم او وقتی که ظاهر شد از اینکه باشد بی کفن پیکر، که بهتر بود گر این مصیبت بر همه جانسوز و جانکاه است در پیش جدش این فقط یک بیت دفتر بود "آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود نان و پنیر سفره موسی بن جعفر بود" 🔸شاعر: ==========================
صدای روضه می آید مهیّا می شود چشمم خدارا گریه کن ها ! بینتان جا می شود چشمم؟ برای یوسف زندان بغداد اشک می ریزم به نابیناییم شادم ، زلیخا می شود چشمم من از زندان و زندانبان و زندانی چه می دانم بپرس از اشک می بینی که دریا می شود چشمم عبادتگاه یا زندان ؟ نمی دانم ولی با او نماز اشک می خوانم ، مصلّی می شود چشمم بنا بود آنچه می خوانم تسلای دلم باشد عجب جایی میان روضه ها وا می شود چشمم شبِ تاریکِ زندان ، ابنِ شاهک ، خشم زندانبان شب قدر است و با این روضه احیا می شود چشمم گریزِ کربلا را نیز با خود دارد این زندان فرات اشک ! جاری شو که سقّا می شود چشمم تنی در بین زنجیر و تنی بر خاک در گودال میان روضه حیرانم ، معمّا می شود چشمم 🔸شاعر: ==========================
چه خیری دارد این روضه، چه حالی، احسن الحال است عزا و گریه بر موسی بن جعفر، خیرالاعمال است هر آن کس زد صدا در زندگی، باب الحوائج را علی رغم تمام مشکلاتِ خود، خوش اقبال است کسی که اعتقادش بر شفای روضه اش سُست است اساساً ریشه ی توحید و ایمانش پُر اشکال است همین که نام او در خاطر بیمار می آید طبیب از راه می آید، شفایش هم به دنبال است همیشه کار سائل ها، تمنا از کریمان است کریمان بینشان همواره بخشش، رسم و منوال است زن بدکاره را با یک نظاره زیر و رو کرد و... زن افتاده به سجده، نزد معبودش سبک بال است کسی که عرشیان مشتاق بر پابوسی اش هستند چرا منزلگهش بر خاک نمناک سیهچال است؟! به لب خلصنی یا رب دارد و مانند صدیقه نمی دانم چرا جسمش شبیه باغ آلاله است چرا جسم نحیفش از رد شلاق گلگون شد؟! چرا آخر عبای ریش ریش او لگدمال است؟! چرا مولای ما افتاده گیر بددهانی پست؟! چرا هر صبح و شب در دور آقا جار و جنجال است؟! چگونه ساق پایش را شکسته سندی ملعون؟! تکان که می خورد پایش، تمام روز بدحال است ** چکیده اشک روضه بر لبِ خشکیده از زهرش به یاد غربت لب تشنه ای در بین گودال است مگر آخر چه شد در وقت غارت کردن ارباب؟! به دست هر کسی یک تکه از پیراهن و شال است 🔸شاعر: ==========================
این تن غرق کبودی آسمان را محور است این سرِ از تخته آویزان به عالم سرور است جای او بر روی چشم ماست نه بر تخته چوب مردم! این محنت کشیده وارث پیغمبر است آنقدر سنگینی زنجیر زجرش داده است گردنش از دست‌های لاغرش لاغرتر است ساق پایش را ببیند دخترش دق می‌کند خوب شد که نیست اینجا، او ندیده مضطر است بچه هایش نذرها کردند آزادش کنند گرچه آزادست حالا، حیف دیگر پرپر است ای غلامان برروی دوش شما آقای ماست پس دهید اورا به ما، وقت وداع اخر است قاتل موسی بن جعفر زهر یا زندان نبود قاتلش توهین سندی لعین بر مادر است شیعیان هریک کفن در دستْ، اینجا آمدند کاظمین از واحسینا واحسینا محشر است گریه کن با حضرت موسی بن جعفر بر حسین گریه کن بر آن غریبی که به زیر‌ خنجر است ** خنجرش کند است می‌دانم ولی ای تشنه لب دست و پا کمتر بزن زینب دراین دورو بر است 🔸شاعر: ==========================
دیگر دلم به سیر چمن وا نمی‌شود  دیگر نشاط، هم نفس ما نمی‌شود  حتی اگر مسیح، طبیب دلم شود  دارد جراحتی که مداوا نمی‌شود  موسی اگر کند گذری سوی کاظمین  دیگر روان به وادی سینا نمی‌شود  از زخم‌های سلسله چون یاد آورم  زنجیر شعله از جگرم وا نمی‌شود  یک تن نگفت سلسله در آن سیاه چال  درمان زخم گردن مولا نمی‌شود  حبس و شکنجه، قعر سیه چال و سلسله  این احترام یـوسف زهرا نمی‌شود  گویی که آن ستمگر حق ناشناس را  جز با شکنجه عقده دل وا نمی‌شود  معصومه تسلیت که نصیب تو بعد از این  دیـگر زیـارت رخ بـابا نمی‌شـود  مولای من کسی است که در حبس سال‌ها  غـافل دمی ز حی تعـالی نمی‌شود  "میثم"هر آنچه بر سر عبد خدا رود  عبد خداست، بنـدۀ دنیـا نمی‌شود 🔸شاعر: ==========================
. ندارد کس در این عالم دل زاری که من دارم ندارد سینه ای آه شرر باری که من دارم ندیده هیچ مظلومی چنین ظلمی که من دیدم ندارد چشم گردون چشم خونباری که من دارم ندارد هیچ زندانی نگهبانی که من دارم ندارد کس به عالم خصم خونخواری که من دارم شب و روزم بود یکسان ز تاریکی این زندان ندیده دیده گردون پرستاری که من دارم ندارد محرم رازی بجز این کنده و زنجیر ندیده دیده گردون شب تاری که من دارم بگیرم روزه و ذکر خدا هر دم به لب دارم نباشد روزه داری را چو افطاری که من دارم از این ظلمی که هارون می کند بر من خدا داند کسی باور ندارد چشم خونباری که من دارم من در این کنج قفس غوغای محشر می کنم پیروی از مادرم زهرای اطهر می کنم کاخ استبداد را بر فرق هارون دغل واژگون با نعره ی اللّه اکبر می کنم تا زند سیلی به رویم سندی از راه ستم یاد سیلی خوردن زهرای اطهر می کنم گر چه در قید غل و زنجیر می باشم ولی استقامت در بر دشمن چو حیدر می کنم گر ز پا و گردنِ رنجور من خون می چکد یاد میخ و سینه مجروح مادر می کنم .
آسمان روی زمین جایی به جز زندان نداشت غربتش را، آشنایی غیر زندانبان نداشت بی‌ملاقاتی‌ترین زندانی قعر زمین وقت تنهایی به جز از آسمان مهمان نداشت ارثِ مَحبس بود، از زندان به زندان می‌رسید عمرِ زندان‌ سر می‌آمد؛ حبس او پایان نداشت «ربِّ خَلِّصنی» پرِ پرواز از دیوار بود جان برای پر کشیدن از تن او جان نداشت روزهایش شب، شبش شب، کورسویی هم نبود صفحه‌ی تقویمِ عمرش جز شب هجران نداشت اشک‌هایش سیلی و شلاق را مغلوب کرد آسمان در چله‌اش چیزی به جز باران نداشت نور در زنجیرِ ظلمت هم پر از تنویر بود آفتابی که فرار از نور او امکان نداشت در عبایش داشت چترِ «اَلَّذینَ آمَنوا» می‌گشود آن‌ را برای هر کسی ایمان نداشت «لَن‌ترَانی» پاسخِ موسای آل‌الله نیست نورِ مطلق چیزی از آیینه‌اش پنهان نداشت 🔸شاعر: ===
دارد نشان یوسف از زندان بر شانه های باد می آید اما نمیدانم چرا دارد پیراهن از بغداد می آید وَجعل مِن اَهلی خواند و هارون را موسی کنار خود برادر دید موسی بن جعفر را چرا هارون با منطق بیداد می آید سی شب کجا موسی!؟چه میخوانی؟ پایان ده اَتممنا بِعشرت را موسای ما را چارده سال از زندان به زندان یاد می آید هم خشمگین است از ستمکاران هم کاظمین الغیظ بر یاران هرکس امام المتقین شد هان ! با جمعی از اضداد می آید زندان عبادتگاه شد با او بدکاره هم آگاه شد با او اصلا از این آقا مگر کاری جز یاری و امداد می آید!؟ خَلِّصنی از زندان از این آزار یارب ! چُنان کز سنگ و آهن، نار وقتی که از در وقتی از دیوار غم می چکد فریاد می آید زندانی بغداد ما کارش با سِندی بن شاهِک افتاده است سم کار خود را می کند آخر هر کار از این جلاد می آید ایرانیان شوق خراسان را در کاظمینش جستجو کردند بوی زیارتنامه ی او نیز از صحن گوهرشاد می آید باب الحوائج اوست یعنی ما هر وقت مشهد آرزو کردیم دیدیم بوی حضرت کاظم از پنجره فولاد می آید 🔸شاعر: ==========================
شکر خدا نعش تو را بی سر ندیدند زخم سنان بر روی آن پیکر ندیدند شکر خدا که شیعیان بودند آن روز مردم تو را بی یار و بی یاور ندیدند شکر خدا آن روز دخترها نبودند پای تو را آن لحظه ی آخر ندیدند دوری تو از خانواده بد نبوده_ _وقتی تنت را این چنین لاغر ندیدند ساقت شکسته بود اما سینه ات را در زیر پای سرخ یک لشکر ندیدند آقا خدا را شکر مردم حنجرت را درگیر با کندی یک خنجر ندیدند هر چند روی تخته ی در بود جسمت اما در آن زخمی ز میخ در ندیدند هم دخترت رنگ اسارت را ندیده هم خواهرانت غارت معجر ندیدند هم پیکرت عریان نمانده روی خاک و هم غارت انگشت و انگشتر ندیدند جانم فدای آن غریبی که به جسمش جایی برای بوسه ی خواهر ندیدند 🔸شاعر: ==========================
اشعار ناب آئينے: @shere_aeini آنکه نوری در کنارش قدر یک سوسو نبود آه ، تب می کرد و غیر از ناله ش دارو نبود کاش حتی آسمان می شد ملاقاتش کند کاش زندان این قَدر تاریک و تو در تو نبود سهمِ این آقاترین شد بدترین روزگار آنکه با این مهربان ، یک لحظه هم خوش رو نبود بارها مویش پریشان گشت و یاد از کوفه کرد کاش نزدش ، یکدم این نامردِ خولی خو نبود زیر بارِ تازیانه آنقدر وا رفته بود این که بر تن داشت دیگر شکل یک بازو نبود ذکرِ غم کن تا رسیدی از درِ باب الجواد یک نفر هم وقت جان دادن کنارِ او نبود بعد ، با ابن شبیب این را بخوان و گریه کن پیکرش یک سو نبود و حنجرش یک سو نبود 🔸شاعر: ========================== 🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini شکر خدا نعش تو را بی سر ندیدند زخم سنان بر روی آن پیکر ندیدند شکر خدا که شیعیان بودند آن روز مردم تو را بی یار و بی یاور ندیدند شکر خدا آن روز دخترها نبودند پای تو را آن لحظه ی آخر ندیدند دوری تو از خانواده بد نبوده_ _وقتی تنت را این چنین لاغر ندیدند ساقت شکسته بود اما سینه ات را در زیر پای سرخ یک لشکر ندیدند آقا خدا را شکر مردم حنجرت را درگیر با کندی یک خنجر ندیدند هر چند روی تخته ی در بود جسمت اما در آن زخمی ز میخ در ندیدند هم دخترت رنگ اسارت را ندیده هم خواهرانت غارت معجر ندیدند هم پیکرت عریان نمانده روی خاک و هم غارت انگشت و انگشتر ندیدند جانم فدای آن غریبی که به جسمش جایی برای بوسه ی خواهر ندیدند 🔸شاعر: ==========================
ساقم شکست و پا به روی استخوان گذاشت قدری نفس برای منِ ناتوان گذاشت چسبیده بود حلقه‌ی زنجیر بر تنم زنجیر را کشید و نمک جای آن گذاشت بدکاره هم عوض شد و سَندی عوض نشد با تازیانه رفت و مرا نیمه‌جان گذاشت می خواست تا که دادِ مرا دربیاورد با ناسزا مقابلِ من تکه نان گذاشت می‌خواستم قنوت بگیرم ولی نشد این دردِ دست روی لبم  الامان  گذاشت زیرِ عبا به سجده‌ی من اعتنا نکرد آمد به دورِ گردن من ریسمان گذاشت یادِ سه‌ساله بودم و شامی که  در بغل لب را به زخمهایِ نوکِ خیزران گذاشت من جای سجده بود به پیشانی‌ام ولی زخمی به روی صورت او ساربان گذاشت گودال بود  سجده گَهَم ،  نه سیاه چال هرکس رسید ،  پا به رویم ناگهان گذاشت گودال بود و فاصله کم بود و حرمله... زانو زد و  سه‌شعبه‌ی خود در کمان گذاشت یک نانجیب نیزه‌ی خود را کشید و رفت بعدش سنان رسید به جایش سنان گذاشت این سالها که رفت و رضایم بزرگ شد در سینه داغِ دیدن معصومه جان گذاشت... 🔸شاعر: ==========================
ای امید همه ، ای چاره‌ی حیرانی‌ها ای دوای همه‌ی درد و پریشانی‌ها سفره‌ات کرد نمک‌گیر همه‌ دنیا را روضه‌ات راه نجات همه زندانی‌ها سیدی دست مریزاد ! رسیده یک عمر کرم ایل و تبار تو به ایرانی‌ها عاشقی در همه جا دردسری بود ولی ما رسیدیم از عشق تو به آسانی‌ها نَفَس گرم تو با آن زن بدکاره چه کرد؟ که گذشت از همه‌ی بی سر و سامانی‌ها قتلگاه آمده‌ای یا که به زندان آقا؟ ساق پایت چه شده؟ وای ازین جانی‌ها تازیانه، غل و زنجیر، جسارت، دشنام چارده سال تو بودی و پریشانی‌ها یوسف فاطمه و تخته در و چار غلام کرده تغییر چرا رسم مسلمانی‌ها پیکرت روی زمین ماند، نماندند اما_ دختر و خواهر تو بین بیابانی‌ها ** سر جدت که جدا شد، همگی شیر شدند شمر آمد به حرم، کرد رجز خوانی‌ها 🔸شاعر: ==========================
4_5819039816829897645.mp3
1.32M
. بند اول: گوشه ی زندان/ تنهای تنها/ غریبم و یاری ندارم نه دخترم هست/ نه پسری که/ سر روی پای اون بزارم یه کاری کرده زنجیر * رمق نمونده توو پام انقد منو زدن که * شکسته استخونام هر شب - بارون غم - از چشمای - دیوار و در - می باره هر وقت - که اسم ما-در منو - روی زبون - میاره بند دوم: شبیه یوسف/ قعر یه چاهم/ پر از غمه دل صبورم آروم نمی شن/ این نانجیبا/ تا نکنن زنده به گورم برای گریه کردن * دلم پُر از بهانه ست افطار هر شب من * سیلی و تازیانه ست روزم - تیره شده - فرقی ندا-ره واسه من - روز و شب زیرِ - لگد فقط - با گریه فر-یاد می زنم - یا زینب ۲
روضه و توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج _علیه السلام حاج منصور ارضی قَعرِ سُجون سَرایم و مأنوس با بلام با دستِ بسته بی کسم و تنها چو حیدرم سر بی عمامه، پای برهنه رُخم کبود یا ربّ ببین یهود چه آورده بر سرم از ارتباط صورت و زانو من آگَهَم از چه میانِ کوچه زمین خورد مادرم هم بر عبا و صورت من، جای پای اوست از بس که زیر پاست جسمِ اَنوَرَم گر صحبت از اُخَلِّصَ الاَشجار میکند تا سینه بین خاک فرو کرد پیکرم .
سبک مدینه شهر پیغمبر ندارد هیچ‌کس در این دل زندان نشان از من نه من دارم خبر از خانه‌ام، نی خانمان از من نسیمی گر گذر می‌کرد، دل چون غنچه وا می‌شد ولی آن هم گریزان است،چون تاب و توان از من تن من با دل زندان و زندانبان شده هم‌رنگ پذیرائی کند با تازیانه میزبان از من به حال من دل آن آهن زنجیر می‌سوزد نمی‌خواهد که گردد دور، زنجیر گران از من سرم را جز سر زانو کسی در بر نمی‌گیرد صبا لطفی! خبر بر غمگسارانم رسان از من در زندان به رویم بازخواهد شد ولی روزی که نَبوَد هیچ باقی غیر مشتی استخوان از من بر سیل ستم استاده و نستوه چون کوهم نمی‌یابند عجز و لابه، هرگز دشمنان از من الهی من هم از تو همچو زهرا مرگ می‌خواهم به لب آورده‌ام جان؛ گیر ای جانانه جان از من علی انسانی .
. ندارد کس در این عالم دل زاری که من دارم ندارد سینه ای آه شرر باری که من دارم ندیده هیچ مظلومی چنین ظلمی که من دیدم ندارد چشم گردون چشم خونباری که من دارم ندارد هیچ زندانی نگهبانی که من دارم ندارد کس به عالم خصم خونخواری که من دارم شب و روزم بود یکسان ز تاریکی این زندان ندیده دیده گردون پرستاری که من دارم ندارد محرم رازی بجز این کنده و زنجیر ندیده دیده گردون شب تاری که من دارم بگیرم روزه و ذکر خدا هر دم به لب دارم نباشد روزه داری را چو افطاری که من دارم از این ظلمی که هارون می کند بر من خدا داند کسی باور ندارد چشم خونباری که من دارم من در این کنج قفس غوغای محشر می کنم پیروی از مادرم زهرای اطهر می کنم کاخ استبداد را بر فرق هارون دغل واژگون با نعره ی اللّه اکبر می کنم تا زند سیلی به رویم سندی از راه ستم یاد سیلی خوردن زهرای اطهر می کنم گر چه در قید غل و زنجیر می باشم ولی استقامت در بر دشمن چو حیدر می کنم گر ز پا و گردنِ رنجور من خون می چکد یاد میخ و سینه مجروح مادر می کنم .
.... ندارد کس در این عالم دل زاری که من دارم ندارد سینه ای آه شرر باری که من دارم ندیده هیچ مظلومی چنین ظلمی که من دیدم ندارد چشم گردون چشم خونباری که من دارم ندارد هیچ زندانی نگهبانی که من دارم ندارد کس به عالم خصم خونخواری که من دارم شب و روزم بود یکسان ز تاریکی این زندان ندیده دیده گردون پرستاری که من دارم ندارد محرم رازی بجز این کنده و زنجیر ندیده دیده گردون شب تاری که من دارم بگیرم روزه و ذکر خدا هر دم به لب دارم نباشد روزه داری را چو افطاری که من دارم از این ظلمی که هارون می کند بر من خدا داند کسی باور ندارد چشم خونباری که من دارم من در این کنج قفس غوغای محشر می کنم پیروی از مادرم زهرای اطهر می کنم کاخ استبداد را بر فرق هارون دغل واژگون با نعره ی اللّه اکبر می کنم تا زند سیلی به رویم سندی از راه ستم یاد سیلی خوردن زهرای اطهر می کنم گر چه در قید غل و زنجیر می باشم ولی استقامت در بر دشمن چو حیدر می کنم گر ز پا و گردنِ رنجور من خون می چکد یاد میخ و سینه مجروح مادر می کنم
4_5823452917201374420.mp3
23.08M
🎶 🎧 میخوام یکم روضه بخونم برات 🎤 📆 جمعه ۶ اسفند ماه ۱۴۰۰ - ایام شهادت امام موسی کاظم(س)
4_5819039816829897645.mp3
1.32M
‍ ‍ . بند اول: گوشه ی زندان/ تنهای تنها/ غریبم و یاری ندارم نه دخترم هست/ نه پسری که/ سر روی پای اون بزارم یه کاری کرده زنجیر * رمق نمونده توو پام انقد منو زدن که * شکسته استخونام هر شب - بارون غم - از چشمای - دیوار و در - می باره هر وقت - که اسم ما-در منو - روی زبون - میاره بند دوم: شبیه یوسف/ قعر یه چاهم/ پر از غمه دل صبورم آروم نمی شن/ این نانجیبا/ تا نکنن زنده به گورم برای گریه کردن * دلم پُر از بهانه ست افطار هر شب من * سیلی و تازیانه ست روزم - تیره شده - فرقی ندا-ره واسه من - روز و شب زیرِ - لگد فقط - با گریه فر-یاد می زنم - یا زینب ۲
نوحه؛ مدیون لطف تو ایران ما.mp3
3.93M
علیه‌السلام 🔹مدیون لطف تو ایران ما🔹 آسمان تشنۀ نجوایت کنج زندان شده دنیایت اشک چشمت شده تسکینت گشته سجاده‌ات مأوایت چشمت روشنی بر عالم بخشید فِی قَعر سُجون، نورت می‌تابید از محنت سوخت، جسم و جانت افطار تو شد اشک چشمانت ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ توبه بر لب نگهبان برگشت کافر آمد مسلمان برگشت از شکوهت زن رقاصه از حضور تو گریان برگشت عطر تو نماند در زندان محصور کی گم می‌شود در تاریکی نور زنجیر غم، دستت را بست بال پرواز تو اما باز است ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ بر سرم سایۀ دستانت در دلم چشمۀ احسانت باب حاجات عالم! باشد، جان من نذر فرزندانت شد میعاد این دل‌های مشتاق مشهد، کاظمین، قم، شاهِچراغ بر دست تو، چشمان ما مدیون لطف تو ایران ما شاعر: نغمه‌پرداز:
واحد؛ باب الحوائج.mp3
1.32M
علیه‌السلام 🔹باب الحوائج🔹 با سجدۀ تو هر سحر، روشن شده زندان غم با تو داره عطر بهشت، حتی سیاه‌چال ستم پر و بال روح تو اسیر نشد بین قفس چه دلای مرده‌ای رو زنده کردی هر نفس ای دست تو مشکل‌گشا، باب الحوائج حتی تو زندان بلا، باب الحوائج ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ شبی که زنجیر ستم، به پای تو خون گریه کرد چشمای آسمون تا صبح، برای تو خون گریه کرد تو قنوت نمازت مگه چی خواستی از خدا؟ که آخر با چشم بارونی شدی حاجت‌روا دلتنگی خیلی این روزا، موسی بن جعفر برای دیدن رضا، موسی بن جعفر ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ حتی تن پاک تو هم، شد روضه‌خون کربلا مونده سه روز روی زمین، جسم مطهرت آقا به فدای پیکری که مونده بود بی‌پیرهن پیکری که شد با خاک و خون و بوریا کفن ای کشتۀ دور از وطن، غریب مادر ای یوسف بی‌پیرهن، غریب مادر شاعر و نغمه‌پرداز:
زمینه؛ وای از این دوری.mp3
1.31M
علیه‌السلام 🔹وای از این دوری🔹 من مدینه و تو بغدادی، وای از این دوری پر کشیده از دلم شادی، سخته مهجوری از چشام افتاده آزادی، وقتی محصوری وای از این دوری کی تموم می‌شه این، روزای پر غم من خدا رو به تو، باز قسم می‌دم دم می‌گیرم مثه، شیعه‌هات من هم «یا باب الحوائج، یا موسی بن جعفر» ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ نیستی و بی تو برام دنیا، مثلِ زندونه زل زدم به در تا که بابا، باز بیای خونه داداشم تو گریه‌هاش تنها، از تو می‌خونه از تو می‌خونه می‌خونم با رضا، زیر نور ماه با همه طعنه‌ها، بین اشک و آه از غمی آشنا، از غمی جانکاه ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ منم و ماه میون چاه، چه شب سردی جز غم تو یا عزیزالله، چه غم و دردی؟ «اُمّ داوود» می‌خونم با آه، تا که برگردی تا که برگردی می‌کشم از دل آه، آه عالمگیر ماه من بین چاه، مونده بی‌تقصیر بی کس و بی پناه، در غل و زنجیر شاعر: نغمه‌پرداز: