#ولادت_حضرت_عباس_ع
آغاز می کنم سخنم را به نام ماه
دم می زنم دوباره ز لطف مدام ماه
سر می زنم به دور سرایش تمام سال
شعبان که می شود به خدا در تمام ماه...
...خیره به دست رازق باب الحوائجم
چون دست گیری است فقط در مرام ماه
فردا که می رسد همگی غبطه می خورند
هم اولیاء و هم شهدا بر مقام ماه
در سجده خواستم که در این شام با شکوه
کلب سرای دوست شوم یا غلام ماه
دار و ندار خود همه را بذل می کنم
هر بنده را مرید ابالفضل می کنم
تا که صدای شیر دلاور شنیده شد
لبخند بر لب اسدالله دیده شد
تبریک را به حضرت ام البنین بگو
کوه ادب ز کوه ادب آفریده شد
با صد امید ارمنی آمد به مجلسش
عباس مشتری است، یقین کن خریده شد
این چشم کال ما به نوایی نمی رسید
با آب مشک حضرت ساقی رسیده شد
کف می زنیم و باز کمی گریه می کنیم
دیوانگی ما به کجاها کشیده شد
دینم کنار ماه فقط کامل است و بس
صحن دلم به نام ابوفاضل است و بس
عمری دخیل و سائل کاشانه ات شدیم
مست از سبوی کوثر میخانه ات شدیم
از بس به ما بزرگی و شوکت رسانده ای
معتاد بر مواهب پیمانه ات شدیم
ما پست ها کجا... تو کجا... پس خودت بگو
اصلا چه شد که ما همه دیوانه ات شدیم؟!
حاشا به تو اگر که مریض از درت رویم
امشب که جمع، بین شفاخانه ات شدیم
آتش بزن تو این همه پَر را کنار خود
حالا که شمعی و همه پروانه ات شدیم
بالای کعبه خطبه بخوان بنده ات شویم
ما آمدیم تا که پناهنده ات شویم
در کاروان عشق سپاه عقیله ای
این روزها محافظ راه عقیله ای
در لفظ عام اگر چه که ماه قبیله ای
اما علی الخصوص تو ماه عقیله ای
در این مسیر قوت قلب رقیه ای
در این مسیر ضربِ سلاح عقیله ای
فکر کسی به هتک حریمش نمی رسد
تا علت شکوه نگاه عقیله ای
گیرم که روی نیزه رَوی باز حیدری
در مجلس یزید، پناه عقیله ای
ای تو رکاب زینت بیت ابوتراب
آبی بریز، تشنه شده کودک رباب
#محمد_جواد_شیرازی
#مناجات_باخدا
#ماه_رمضان
به اذن عالیِ اَعلی، به احترامِ علی
شروع میکنم این ماه را به نام علی
ببخش با عجله، دست خالی آمدهام
شنیدهام که مهیاست بارِ عامِ علی
چقدر نان شبش را به سائلان بخشید
دلم خوش است به الطاف مستدام علی
سلاح ماست ابوحمزه، افتتاح، مجیر
دعای مسجد کوفه شرابِ جامِ علی
دعای ما که دعا نیست...، باز مقبول است
به احترام دعا کردن و صیام علی
دلم هوای نجف کرده اولِ ماهی
هوای بادهی انگورِ با دوامِ علی
ز حنجرش نفسِ گرمِ وحی میجوشد
نبی شدهست به معراج، همکلام علی
یهود و آل سعود از هراس میمیرند
اگر طلوع کند، تیغ از نیامِ علی
خوشا به روزی زُوّار سیدالشّهدا
به زائران حسین است چون سلامِ علی
**
چنان علی شده ممسوسِ حق، علی اکبر
همان علی که شده وارثِ مرام علی
چقدر تشنهی بوسیدنِ پدر شده بود
فدای خشکیِ وقتِ وداعِ کام علی
زدند از سر کینه علیِ اکبر را
زدند یاس حرم را به انتقامِ علی
چقدر بین عَباچیدنش نفسگیر است
چگونه جمع شود در عبا تمامِ علی؟!
🔸شاعر:
#محمد_جواد_شیرازی
==========================
#رمضان_الکریم
دلیل دارد اگر سر به زیر و غمگینم
نمانده باطنی اصلا به ظاهر دینم
نگاه کردم و دیدم تمام شد عمرم
هنوز جاهلم و بنده ی شیاطینم
گناه کردم و از رو نرفتم و حالا
مرا زمین زده این کوله بار سنگینم
قساوت دل آلوده ام سبب شده است
امام عصر خودم را اگر نمی بینم
همیشه بر در این خانه محترم بودم
منی که مستحق ناسزا و نفرینم
خودم اگر چه خودم را دگر نمی بخشم
ولی به رحمت پروردگار خوش بینم
درست نیست بیایم به خانه، می دانم
اجازه هست کمی پشت خانه بنشینم؟
اگرچه شیعه نبودم تمام عمرم را
خوشم به لطف علی در صف محبینم
شنیده ام که علی همدم فقیران بود
در آرزوی علی سال هاست مسکینم
خدا کند که بیاید کنار من باشد
خدا کند که بیاید زمان تلقینم
مرا به مرهم و طب و طبیب حاجت نیست
که اشک روضه ی عباس هست تسکینم
شکسته ای کمرم را بلند شو برویم
سکینه را چه کنم من شهید خونینم؟
هزار شکر که ام البنین نمی بیند
چقدر غنچه ی تیر از تن تو می چینم
#محمد_جواد_شیرازی
#رمضان_المبارک
هرچه گشتم، مثل من خیره سری پیدا نشد
بار بد بودم، برایم مشتری پیدا نشد
جای من آخر حیا کردی که بین توشه ام...
جز گناه غفلت و پرده دری پیدا نشد
روسیاهی که دلش از جرم بسیارش شکست
همدمی نزدش به جز چشم تری پیدا نشد
یا قدیمَ المَنّ وَ الإحسان برای این گدا
از همین خانه، پناه بهتری پیدا نشد
بهتر از زهرا که لطفش دائم و بی منت است
واسطی تا از گناهم بگذری، پیدا نشد
سال ها از آتش هر رنج و غم جز چادرش...
بر سرم حصنی و سایه گستری پیدا نشد
در میان اولیائت بهتر از شاه نجف
بهر اسم اعظم تو مظهری پیدا نشد
هرچه پیغمبر صدا زد در میان لشگرش
روز خندق جز علی، جنگاوری پیدا نشد
اول هر اول و آخِر به هر آخِر علی است
بر وجودش اولی و آخِری پیدا نشد
چون حریم کربلا و مثل آغوش حسین
بین عالم کهف امن دیگری پیدا نشد
آی روزه دارهای تشنه، فَابکِ لِلحسین
چون که از او هیچ لب تشنه تری پیدا نشد
تشنگی اش جای خود آخر بگو دیگر چرا
بهر ذبحش غیر کهنه خنجری پیدا نشد؟!
زینب کبری هرآنچه گشت، بر جسم حسین
جای سالم، قدر یک انگشتری پیدا نشد
#محمد_جواد_شیرازی
#روضه و توسل به حضرت جوادالائمه علیه السلام
ز فراقت گره خوردیم و نمردیم هنوز
سالها بی تو فِسردیم و نمردیم هنوز
عملاً کار نکردیم و فقط حرف زدیم
بار هجر تو نبردیم و نمردیم هنوز
دل ما را نشکستی و دلت زود شکست
دل به غیر تو سپردیم و نمردیم هنوز
دست دادیم ولی خنجری از پشت زدیم
دست بیعت نفشردیم و نمردیم هنوز
تو همان اولش از غصهی ما پیر شدی
ما به درد تو نخوردیم و نمردیم هنوز
بِینمان بودی و رفتیم به دنبال گناه
در جهالت همه مُردیم و نمردیم هنوز
غیبت از ماست نه از تو! چقدر تعطیلیم
این همه جمعه شمردیم و نمردیم هنوز
شدهایم آهوی سلطان که بشارت بدهید
تا نمردیم به ما حال زیارت بدهید
شاعر: #رضا_دین_پرور
ــــــــــــــــــــــــ
نکشی دست کسی را تو ز دامانت نه!
بر نداری نظرت را ز محبانت نه!
فرق دارد کرمت با همه، یعنی هرگز
نشنید از لب تو این همه مهمانت نه!
آن که حتی همهی خلق جوابش کردند
نیست نومید ز الطاف فراوانت نه!
گر کویر است کویر است ولی هیچکسی
دست خالی نرود از در بارانت نه
ای که در روضهی تو، حرف امام حسن است
نیست در خانه کسی هم نفس جانت نه
باز هم شکر خدا روضهی تو مردانست
جگر سوخت ولی دامن طفلانت نه
سایه کردند به روی بدنت کفترها
نیزه کردند مگر بر تنَ عریانت نه
گرچه لب تشنه شدی آب ندادند ولی
نشکستند به چوبی لب و دندانت نه
سایه کردند به روی بدنت کفترها
نیزه کردند مگر بر تن عریانت، نه!
گرچه لب تشنه شدی آب ندادند ولی
نشکستند به چوبی لب و دندانت، نه
ای فدای لب عطشانت اباعبدالله
ای به قربان عزیزانت اباعبدالله
سلام بر دل خونِ امامِ معصومی
که سوخت از ستم و جورِ همسر شومی
کنار محتضر آواز و رقص و پاکوبی؟!
عجب طریقهی آزارِ غیر مرسومی!
کسی که داره جون میده رو رهاش میکنند، دیگه اذیتش نمیکنند؛ آزارش نمیدن، طعنه بهش نمیزنند گوشه بهش نمیگن...
بمیرم برای اون آقایی که در حجره رو بسته صداش به کسی نرسه. اما این آقا هی داره دست و پا میزنه، داد میزنه هی میگه جگرم...
شرم دارم که بگویم سخن از تشنه لبی
تشنه آن بود که میگفت به لشکر جگرم
شاعر: #محمد_جواد_شیرازی
ــــــــــــــــــــــ
صل اللهُ علیکَ یا عطشان
مقتل میگه افتادی آقا جان
از روی زین بر خاک و خون غلطان
آقای من!
مقتل میگه از مادر آب خواستی
آقا بردن پیرهنت راستی
تنها نذار اُمُّ المصائب رو
خیمه نفرست اسب بیصاحب رو
مقتل میگه پنجه توو موت کردن
بیپیراهن هی زیر و روت کردن
خواهرت به نفسنفس افتاد
خیمه دست شمر و شَبَث افتاد
آقای من!
بعضیا میگن آب رو اُمُّالفضل معلونه گرفت از اون کنیز همون جا رو زمین ریخت گفت:« برای کی میخوای آب ببری»؟!
-گفت:« مگه نمیشنوی آقام داره میگه جگرم میسوزه »
آخه این که داره میمیره بزار یکم آب بهش بدیم...
کربلا هم همین جور شد
همچین که آقام داشت توو گودال دست و پا میزد با خدا مناجات میکرد هی میگفت:« يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ»
بعضیا میگن اون نامرد آب و برد جلوی گودال آبا رو هی زمین میرخت میگفت:« حسین ببین آب هست بهت نمیدیم! نمیذاریم یه قطرهشم بهت برسه».
آقا توجه نمی کرد هی « يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ»
همینجور هی اینا رو زمزمه میکرد.
اینا رو اعصابشون بهم ریخته...
دید آقا هی داره میگه:« يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ»
-گفت: حالا آبت میدم؛ نیزه رو برداشت...
.
#روضه و توسل به باب الحواج حضرت مسلم ابن عقیل سلام الله علیه
شبِ اول محرم
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
به استعانت از اشکِ عَلَی الدَّوامِ حسین
شروع می کنم این ماه را به نام حسین
دوباره چشمۀ خونی ز عرش جوشیده
تمام عالمِ امکان سیاه پوشیده
هزار شکر عجینیم با غم تو حسین
رسیده ایم به ماه محرم تو حسین
هزار شُکر که درگیر ماتمت شده ایم
دوباره مُحرِم ماهِ مُحَرَّمت شده ایم
قَبای بندگیِ خویش را کفن کردیم
لباس نوکری شاه را به تن کردیم
اجازه داده خدا تا ثواب کسب کنیم
سیاهه های عزا را دوباره نصب کنیم
میان سینۀ ما آهِ تازه..،دم شده است
بساط چایی و اسپند هم علم شده است
چقدر فرش حسینیّه جا به جا کردیم
چقدر پادویی روضۀ تو را کردیم
بقای نوکری از ربَّنای فاطمه است
به روضه آمدن ما دعای فاطمه است
در این حسینیه تحت لوای مولائیم
به زیر سایۀ چادر نماز زهرائیم
خوشا به حال دو چشمی که غرقِ دریا شد
کسی که گریهکُنات شد..، عزیز زهرا شد
قسم به کوثر و زمزم،شفاست گریه ی تو
برای هرچه مریضی،دواست گریه ی تو
قسم به تذکرۀ قدسی خدای جهان
“حسین” راه علاج است آی بیماران
اسیر معصیتِ ممتدم نکن ارباب
تو را به جان رقیه ردم نکن ارباب
مرا فقیر نگاهت بدانی ام خوب است
گدای شاه خراسان بخوانی ام خوب است
رکوع اشک شدم،گریۀ نماز شدم
به جان دختر تو کربلانیاز شدم
چه می شود که به سمتت قدم قدم برسم
چه می شود که دم اربعین حرم برسم
چراغ سرخ دم قتلگاه روشن بود ..
هزار نیزۀ خونین درون یک تن بود
نفس نفس زدن او به آه بند شده
صدای چکمۀ یک بد دهن بلند شده
به خشکی لب آقا لگد نزن ای شمر
به پیش مادر او حرف بد نزن ای شمر
سنان کشانده عقب جمع نیزهداران را ..
خدا بخیر کند حلق شاه عطشان را
شاعر: بردیا محمدی
شبِ نائبِ امام حسینِ .. یا مسلم ابن عقیل .. تو کوچه ها داره راه میره با بچه هاش .. آی خدا اینا صبح بیعت کردن الان دارن درِ خونه هاشون رو میبندن .. بچه هاش رو سپرد دستِ هانی خودش راه افتاد تو کوچه های کوفه .. به دیواری تکیه داده بود کمی استراحت کنه یه وقت دید صدای زنی میاد! سلام کرد گفت من راضی نیستم به دیوار خانه ام تکیه بدی .. یه وقت دید آقا رفت وسط کوچه نشست شروع کرد گریه کردن .. آقاجان شما کی هستید؟ فرمود من همونیام که شماها صبح با من بیعت کردید .. من مسلم ابن عقیل نایبِ ابی عبدالله هستم .. پیرزن شروع کرد معذرت خواهی کردن آقاجان خانه، خانۀ شماست من کنیزِ شمام .. (یه گریز بزنم شبِ اول ماهِ محرم؟!) یه جا دیگه ام یه خانمی گفت این خانۀ شماست و منم کنیزِ شما .. آی مادرجان .. وقتی اون دو نفر اجازه خواستن فرمود خانه، خانۀ توست ..
نیا ای یار و دلدارم، حبیبم
نیا کوفه پسر عمّ غریبم
من از حق شما گفتم ولیکن
لب و دندان خونی شد نصیبم
نگو کوفی، بگو بی دین و بی درد
عوض شد چهره ی این شهرِ نامرد
خودم با چشم خود دیدم لعینی
تو را با کیسه ای گندم عوض کرد
نه سقفی دارم و نه سایه بانی
شدم تنها و بی کس مثل هانی
به یاد حیدر کرار بودم
دو دستم بسته شد در ریسمانی
فقط نام تو را هر لحظه بردم
حسابی بین کوچه سنگ خوردم
شنیدی که میان قصر کوفه
نخوردم آب و تشنه جان سپردم
اگر بین عمارت گریه کردم
به یادت از خجالت گریه کردم
برای داغ و غم های خودم نه
برای دخترانت گریه کردم
به زیر آسمانی پر ستاره
به خاک افتادم از دارالعماره
تنم تا کوچه ی قصاب ها رفت
مرا بستند بر روی قناره
همه آمادۀ جنگند اینجا
شدیدا اهل نیرنگند اینجا
نیاور دخترانت را به این شهر
که بی رحمند و دل سنگند اینجا
نده از خون طفلانت هزینه
برو با اهل بیت خود مدینه
بماند یک دقیقه بی ابالفضل
چه می آید سرش آخر سکینه
به جان خواهرت، برگرد برگرد
فدای اصغرت، برگرد برگرد
ندارد صبر دوری و جدایی
سه ساله دخترت، برگرد برگرد
شدم شرمنده ات با سر به زیری
بگو عذر مرا هم می پذیری
الهی لحظه ای حتی در این شهر
نبیند خواهرت رخت اسیری
شاعر: #محمد_جواد_شیرازی
پیچیده درعالم چاووش محرم
با گریه بگوید مادر با قدی خم
ای مذبوح عریان .. ای آقای عطشان ..
واویلا حسین جان .. واویلا حسین جان ..
.
|⇦•به استعانت از اشکِ..
#روضه و توسل به باب الحواج حضرت مسلم ابن عقیل سلام الله علیه اجرا شده شبِ اول محرم
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
به استعانت از اشکِ عَلَی الدَّوامِ حسین
شروع می کنم این ماه را به نام حسین
دوباره چشمۀ خونی ز عرش جوشیده
تمام عالمِ امکان سیاه پوشیده
هزار شکر عجینیم با غم تو حسین
رسیده ایم به ماه محرم تو حسین
هزار شُکر که درگیر ماتمت شده ایم
دوباره مُحرِم ماهِ مُحَرَّمت شده ایم
قَبای بندگیِ خویش را کفن کردیم
لباس نوکری شاه را به تن کردیم
اجازه داده خدا تا ثواب کسب کنیم
سیاهه های عزا را دوباره نصب کنیم
میان سینۀ ما آهِ تازه..،دم شده است
بساط چایی و اسپند هم علم شده است
چقدر فرش حسینیّه جا به جا کردیم
چقدر پادویی روضۀ تو را کردیم
بقای نوکری از ربَّنای فاطمه است
به روضه آمدن ما دعای فاطمه است
در این حسینیه تحت لوای مولائیم
به زیر سایۀ چادر نماز زهرائیم
خوشا به حال دو چشمی که غرقِ دریا شد
کسی که گریهکُنات شد..، عزیز زهرا شد
قسم به کوثر و زمزم،شفاست گریه ی تو
برای هرچه مریضی،دواست گریه ی تو
قسم به تذکرۀ قدسی خدای جهان
“حسین” راه علاج است آی بیماران
اسیر معصیتِ ممتدم نکن ارباب
تو را به جان رقیه ردم نکن ارباب
مرا فقیر نگاهت بدانی ام خوب است
گدای شاه خراسان بخوانی ام خوب است
رکوع اشک شدم،گریۀ نماز شدم
به جان دختر تو کربلانیاز شدم
چه می شود که به سمتت قدم قدم برسم
چه می شود که دم اربعین حرم برسم
چراغ سرخ دم قتلگاه روشن بود ..
هزار نیزۀ خونین درون یک تن بود
نفس نفس زدن او به آه بند شده
صدای چکمۀ یک بد دهن بلند شده
به خشکی لب آقا لگد نزن ای شمر
به پیش مادر او حرف بد نزن ای شمر
سنان کشانده عقب جمع نیزهداران را ..
خدا بخیر کند حلق شاه عطشان را
شاعر: بردیا محمدی
شبِ نائبِ امام حسینِ .. یا مسلم ابن عقیل .. تو کوچه ها داره راه میره با بچه هاش .. آی خدا اینا صبح بیعت کردن الان دارن درِ خونه هاشون رو میبندن .. بچه هاش رو سپرد دستِ هانی خودش راه افتاد تو کوچه های کوفه .. به دیواری تکیه داده بود کمی استراحت کنه یه وقت دید صدای زنی میاد! سلام کرد گفت من راضی نیستم به دیوار خانه ام تکیه بدی .. یه وقت دید آقا رفت وسط کوچه نشست شروع کرد گریه کردن .. آقاجان شما کی هستید؟ فرمود من همونیام که شماها صبح با من بیعت کردید .. من مسلم ابن عقیل نایبِ ابی عبدالله هستم .. پیرزن شروع کرد معذرت خواهی کردن آقاجان خانه، خانۀ شماست من کنیزِ شمام .. (یه گریز بزنم شبِ اول ماهِ محرم؟!) یه جا دیگه ام یه خانمی گفت این خانۀ شماست و منم کنیزِ شما .. آی مادرجان .. وقتی اون دو نفر اجازه خواستن فرمود خانه، خانۀ توست ..
نیا ای یار و دلدارم، حبیبم
نیا کوفه پسر عمّ غریبم
من از حق شما گفتم ولیکن
لب و دندان خونی شد نصیبم
نگو کوفی، بگو بی دین و بی درد
عوض شد چهره ی این شهرِ نامرد
خودم با چشم خود دیدم لعینی
تو را با کیسه ای گندم عوض کرد
نه سقفی دارم و نه سایه بانی
شدم تنها و بی کس مثل هانی
به یاد حیدر کرار بودم
دو دستم بسته شد در ریسمانی
فقط نام تو را هر لحظه بردم
حسابی بین کوچه سنگ خوردم
شنیدی که میان قصر کوفه
نخوردم آب و تشنه جان سپردم
اگر بین عمارت گریه کردم
به یادت از خجالت گریه کردم
برای داغ و غم های خودم نه
برای دخترانت گریه کردم
به زیر آسمانی پر ستاره
به خاک افتادم از دارالعماره
تنم تا کوچه ی قصاب ها رفت
مرا بستند بر روی قناره
همه آمادۀ جنگند اینجا
شدیدا اهل نیرنگند اینجا
نیاور دخترانت را به این شهر
که بی رحمند و دل سنگند اینجا
نده از خون طفلانت هزینه
برو با اهل بیت خود مدینه
بماند یک دقیقه بی ابالفضل
چه می آید سرش آخر سکینه
به جان خواهرت، برگرد برگرد
فدای اصغرت، برگرد برگرد
ندارد صبر دوری و جدایی
سه ساله دخترت، برگرد برگرد
شدم شرمنده ات با سر به زیری
بگو عذر مرا هم می پذیری
الهی لحظه ای حتی در این شهر
نبیند خواهرت رخت اسیری
شاعر: #محمد_جواد_شیرازی
پیچیده درعالم چاووش محرم
با گریه بگوید مادر با قدی خم
ای مذبوح عریان .. ای آقای عطشان ..
واویلا حسین جان .. واویلا حسین جان ..
.
روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شبِ سوم محرم به نفس استاد حاج منصور ارضی •✾•
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
خدا جلوهاش در دل عارفین
من الاولین بوده و الاخرین
بنازم به نازی که از ما کشید
بنازم به این احسن الخالقین
مرا آفریده برای حسین
لک الحمد، حمد همه شاکرین
یکی گفت در گوش من یاحسین
شنیدم دو یا ارحم الراحمین
به قرآن، بهشتِ خدا بی حسین
شود بدتر از اسفل السافلین
به مستی من لحظهای شک نکن
که جوشیدهام در چهل اربعین
سرشته شده با رقیه گلم
منم بندهء آن خرابه نشین
ندارم به زهرا کسی را جز او
ندارم به شخصی بجز او یقین
اگر روز محشر به زهرا نشد
مرا می سپارد به اُم البنین
پناه رقیه فقط زینب است
سپرده است جان را به جان آفرین
تصور کن آغوش زینب شده
رکابی که بی او ندارد نگین
طبَق آمده با سری غرقه خون
سری آمده از تنور، آتشین
نشست و پدر را به دامن گرفت
سپس گفت؛ ای ماهم، ای نازنین؛
شده لکنتم بیشتر، بین شام
شده حرف من نقطه چین نقطه چین
ورم داشت دستم که بالا نرفت
نشد رو بپوشانم از آستین
روی صورتم جای یک بوسه نیست
خبر داری از سیلی آن و این؟!
لگد خوردهام بس که خوردی لگد
زمین خوردهام بس که خوردی زمین
نخوردی اگر چوب، در تشت زر
چرا شد لب تشنهات این چنین
شنیدی چرا دخترت شد مریض
کنیزی صدا کرده من را کنیز
شاعر: #رضا_دین_پرور
با ادب این سرُ از تو تشت برداشت .. رحمتِ خدا بر این گریه ها .. [زبان حال بگم :] به بچه ها گفت من امشب میرم .. شما مواظب عمه باشید .. خیلی زحمتِ منو کشید .. اگر کربلا رفتید جای منم زیارتِ بابام برید .. بگید انقدر دلش میخواست بیاد ..
چهل منزل کتک خوردم نبودی
به زیر دست و پا مُردم، نبودی
منی که غنچه بودم، تشنه ماندم
توانم رفت و پژمردم، نبودی
چرا وقتی که بد ترسیده بودم
چرا نام تو را بردم، نبودی؟!
شب تاریک، در بین بیابان
من از محمل زمین خوردم نبودی
نپرس از پهلویم، تقصیر زجر است
*نامرد اول با لگد زد .. گفت یه کاروان رو معطل کردی .. موهای دختر رو گرفت ..*
نپرس از پهلویم، تقصیر زجر است
به ضرب چکمه آزردم، نبودی
چرا ساکت، چرا اینگونه سردی؟!
مگر با دختر خود، قهر کردی؟!
سه ساله بودم و قدم کمان شد
تسلای غمم، زخم زبان شد
نبودی جان بگیرم در کنارت
رقیه از یتیمی نیمه جان شد
حجابم را نشد محکم بگیرم
دو دستم بسته بین ریسمان شد
چه دستان بزرگی دارد این شمر
تمام صورتم زهرا نشان شد
حواسم بود روی نیزه بودی
سرت بالاسر من سایه بان شد
سرت را می گذارم روی شانه
که گویم حرف های دخترانه
اگرچه درد دارم قدر کافی
نمی خوابم که مویم را ببافی
نپرس از وضع موهایم که دیگر
ندارد حاجتی بر موشکافی
پر پروانه وارم را شکستند
ندارم استطاعت بر طوافی
شدم خسته ازین سربار بودن
خودم حس می کنم هستم اضافی
مرا با خود ببر، با من بگو که
دگر از این مصیبت ها معافی
بیا امشب به قول خود عمل کن
مرا در لحظه ی آخر بغل کن
شاعر : #محمد_جواد_شیرازی
لب ها رو گذاشت بر اون لب های ورم کرده و چوب خورده .. دیدن دیگه صداش نمیاد .. گفتن عزیزمون خوابش برده .. بی بی اومد بالاسرش یه مقدار تکونش داد .. رقیه جان .. صدا زد امام چهارم رو عرض کرد آقاجان خواهرت از دنیا رفت .. به خدا هیچ نمازی مثه نماز امام چهارم بر خواهرش نبوده .. بدن شستشو شد نمیدونم! کفن شد نه والله ! با همون رخت اسیری بدن رو گذاشت جلوش صدا زد اَللّهُمَّ اِنَّ هذِهِ أَمَتُک وَ ابْنَةُ عَبْدِک وَ ابْنَةُ أَمَتِک.. نیمه شب چه نماز میتی خواند .. اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْها اِلاّ خَیراً .. ای حسین ..
پیچیده در عالم چاووشِ محرم
با ناله بگوید مادر با قدی خم
ای مذبوح عریان، ای آقای عطشان
مانده پیکرِ تو بی سر در بیابان
واویلا حسین جان ..
در کنج خرابه محزون و غمینم
گرچه دختِ شاهم، ویرانه نشینم
چشمم گشته روشن با قدی خمیده
آمد دینِ من شاهِ سر بریده
ای بابا حسین جان ..
با اشک دو دیده شستم خون زِ رویت
با لب های زخمی میبوسم گلویت
میسوزد وجودم، سر تا پا کبودم
چون مادر اسیرِ سیلیِ یهودم
ای بابا حسین جان ..
پهلویم شکسته، بازویم شکسته
سنگین بوده سیلی، اًبرویم شکسته
دارم یک سوالی از تو ای عزیزم
با این رخت پاره من مثلِ کنیزم
ای بابا حسین جان ..
.
روضه و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم
به نفس استاد حاج منصور ارضی
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا مَوْلاَتِی یا فاطمةُ الزَّهرَاءُ
«السَّلَامُ عَلَى مَحَالِ مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ مَسَاكِنِ بَرَكَةِ اللَّهِ»
هرچه سروده محتشم زینب و حسین
دریافت کرده از قلم زینب و حسین
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
در زیر سایه ی علم زینب و حسین
سرهایِ قدسیان همه بر زانویِ غم است
هر شب به یادِ قد خم زینب و حسین
جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند
در روضه های دم به دم زینب و حسین
دیدند هر دو داغ دو فرزند را ولی
لغزش نبود در قدم زینب و حسین
ذرات، کائنات، محالات، ممکنات
بستند چشم بر کَرَم زینب و حسین
حتی نوشته اند ز امر ظهور هم
وا می کند گره قسم زینب و حسین
حسرت همیشه میخورم ای کاش میشدم
من هم مدافعِ حرم زینب و حسین
سوگند میخورم که شهید است زنده است
هرکس که جان دهد زِ غم زینب و حسین
زهرا نبی علی حسن آنجا نبوده اند
خوردند سنگ جای همه زینب و حسین
بر امیرِ غریبِ این لشکر
سخت شد کار بی علی اکبر
قامتش را غمش مورب کرد
روزگار حسین را شب کرد
بر روی خاکِ بادیه خسته
اشک می ریخت زار و پیوسته
غیرتِ خواهرش به جوش آمد
زینب از خیمه با خروش آمد
گفت باید که روبراه شوی
من نمردم که بی پناه شوی
صبر کن تا کفن به تن بکنم
رزم و پیکار چون حسن بکنم
اشک تو قاتلم شده بس کن
عقده ای بر دلم شده بس کن
نذر عشق است نذرِ خواهر تو
پسرانم فدای اکبر تو
*بچه هاشُ آماده کرد ، گفت برید پیش دایی تون .. شمشیر براشون حمایل کرد سلام کردن بر دایی عزیزشون ، افتادن رو پاهای حسین ..*
از دلیریِ این دو رزمنده
دشمنت می شود سرافکنده
رویِ اشکت عجیب حساسند
این دو شاگردهایِ عباسند
اشک از دیده شاه افشاند و
اِذن میدان نداد بر آن دو
قسمش داد زینبِ کبری
به علی و به عصمت زهرا
گریه می کرد گریه با اصرار
تا که بُرد از دلِ حسین قرار
عاقبت از حسین اجازه گرفت
رفت در خیمه جانِ تازه گرفت
تا نبیند حسین را محزون
دیگر از خیمه اش نشد بیرون
دل ز عون و محمدش کنده
که نباشد حسین شرمنده
ناگهان هر دو نعره سر دادند
اهل کوفه به لرزه افتادند
بچه هایِ عقیله آمده اند
شیرهایِ قبیله آمده اند
لشگرِ در فرار بسیارند
نوه هایِ علی چه کرارند
رزم کردند و حیدری کردند
کربلا را چه محشری کردند
کارِ دشمن مصیبت و غم بود
ضربه هاشان مکمل هم بود
زیر خورشید، غرق تب گشتند
خسته از جنگ و تشنه لب گشتند
دوره کردند این دو را آخر
ریخت بر خاک باده ی کوثر
خورد ناگه، در اوجِ غربتشان
سنگ از هر طرف به صورتشان
بعد باران سنگ و نیزه و تیر
زخم شان می زدند با شمشیر
نیزه خوردند و یاد مسمارند
بس که غیرت به فاطمه دارند
عشق را بر جهان، نشان دادند
پای دایی حسین، جان دادند
خوب شد هر دو روسپید شدند
خوب شد هر دوتا شهید شدند
غرقِ در خون غروبِ عاشورا
خوب شد پر زدند سوی خدا
چشم هاشان ندید آن شب را
بین زنجیر دستِ زینب را ..
شاعر: #محمد_جواد_شیرازی
دو بچه شیر از اولادِ جعفر
قربانی هایِ دخترِ حیدر
این دو رزمنده دل زِ عالم کنده
تا نشود مادر یک لحظه شرمنده
یا ذبیح الله یا اباعبدالله ..
بر دوشِ اینها کرده حمایل
شمشیری مادر با ابوفاضل
آبرو دارن، چون حیدر تبارن
جایِ زینب اینها راهی پیکارن
یا ذبیح الله یا اباعبدالله ..
زمیدان آمد تا حسین دلخون
زینب نیامد از خیمه بیرون
یعنی برادر گریه نکن دیگر
این دو جوانِ من قربانیِ اکبر
یا ذبیح الله یا اباعبدالله ..
شنیدستم سلیمانی زِ یک مور
قبولِ تحفه کرد ای مرتضی پور
من آن مورِ ضعيف و ناتوانم
که طفلانم برایت هدیه دارم
.
🏴 اشعار #شب_هشتم_محرم
==========================
#حضرت_علی_اکبر
گویا که نگینِ روی انگشترم افتاد
وقتی به روی خاک، علی اکبرم افتاد
با ضربهی نیزه، وسط معرکه دیدم
از پشت فرس، جلوهی پیغمبرم افتاد
هم میوهی دل بود مرا، هم پر پرواز
هم میوهی دل چیده شد و هم پرم افتاد
دیدم که شده خُرد عصایم سر پیری
در هر قدمی تا بدنش پیکرم افتاد
بر صورت خونیِ علی بر سر زانو
با حالت حیرت زده، چشم ترم افتاد
آن قدر که با کینه بر او تیغ کشیدند
هر گوشهای از دشت، گل پرپرم افتاد
شد گریهی من باعث خندیدن دشمن
عمامه، کنار بدنش از سرم افتاد
دلشورهی جان دادنم از خس خس اکبر
بر سینهی پر عاطفهی خواهرم افتاد
در خیمه بنی فاطمه با گریه به لیلا
گفتند که پیغمبر اهل حرم افتاد
🔸شاعر:
#محمد_جواد_شیرازی
==========================
🏴 اشعار #شب_هشتم_محرم
==========================
#حضرت_علی_اکبر
مینشینیم سر کوی اباعبدالله
به امید رخ نیکوی اباعبدالله
از کریمیِ خودش بوده که ما هم شدهایم
همهی عمر ثناگوی اباعبدالله
صحنِ پیشانی ما بوی حسینیه گرفت
از گِل تربتِ خوشبوی اباعبدالله
اهل معراج نشد هیچ رسولی الا...
با توسل به سرِ موی اباعبدالله
نزد پیغمبر ما خوبتر از هر عملیست
زدنِ بوسه به بازوی اباعبدالله
دستگیر است اگر از همهی خلق حسین
بوده چون فاطمه الگوی اباعبدالله
رحمت واسعهاش، جلوه و یاد حسن است
رفته بر خوی حسن، خوی اباعبدالله
نیست انصاف، نگوییم از ایمانِ رباب
ذوبِ مولا شده بانوی اباعبدالله
فاطمه در صف محشر به سویش خواهد رفت
هر که رفته قدمی سوی اباعبدالله
مُحرمِ کعبهی بی دلبر زینب نشویم
قبلهی ماست فقط روی اباعبدالله
**
زودتر خورد زمین، خواهر مظلوم حسین
دید تا، خم شده زانوی اباعبدالله
دست بر پهلوی خود بُرد عقیله، ناگاه...
نیزهای خورد به پهلوی اباعبدالله
آسمانِ رُخش از لطمه غروبین شده بود
سنگ چون خورد به ابروی اباعبدالله
آتش از بام سرش ریخت، سرِ مویش سوخت
دید تا سوخته گیسوی اباعبدالله
🔸شاعر:
#محمد_جواد_شیرازی
==========================
السلام علیک یا مولاتی با فاطمه الزهرا
به دل دوباره هوای حسین را دارم
هوایِ کربُبَلایِ حسین را دارم
چه غم که پشتِ سرم در تمام سختی ها
تمام عمر ، دعایِ حسین را دارم
نگاهِ رحمت و لطفش خداپرستم کرد
حسین خواست خدای حسین را دارم
حرارتِ دل نوکر، عطایِ فاطمه است
به سینه، داغ عزای حسین را دارم
گدایِ رحمت و لطف قدیم الاحسانم
هزار شکر عطایِ حسین را دارم
رضای غیر نخواهم که ترک روضه کنم
میان روضه ، رضایِ حسین را دارم
چه حاجت است به تسنیمُ سلسبیلُ بهشت
منی که مزه ی چایِ حسین را دارم
خدا کند وسط روضه پر کشم سویش
عجیب شوقِ لقای حسین را دارم
چقدر در شب هشتم میان سینه، غمِ
گرفتگیِ صدای حسین را دارم ..
*همه دیدن ابی عبدالله چنان ناله میزد .. چنان فزع میکرد .. هی میگفت ولدی ..*
به دل مصیبت آن پیکری که چیده شده
میانِ سطح عبای حسین را دارم
شاعر: #محمد_جواد_شیرازی
واردِ مدینه شد، آرزویِ دیدارِ پیغمبرُ داره، نمیدونه پیغمبر از دنیا رفته" منافقین مدینه مسخره ش کردن، عربِ ناراحت شد یکی گفت این قبرِ پیغمبرِ .. کم کم داشت میرفت، سلمان دیدش صدا زد بیا .. آوردش دم خانۀ ابی عبدالله گفت اینجا برو به مقصدت میرسی ..
وارد خانۀابی عبدالله شدن ابی عبدالله فرمود دوست داری پیغمبرُ ببینی؟! عرضه داشت بله آقا.
صدا زد علی جان بیا .. جوانِ خوش سیما وارد حجره شد، فرمود یه مقدار راه برو بابا .. گفت ای عرب اگه میخوای جمالِ پیغمبرُ ببینی أشبه الناس خَلقاً، خُلقاً و منطقاً برسول.. یعنی حرف میزد همه اونایی که پیغمبرُ دیده بودن میگفتن این خودِ پیغمبرِ .. راه رفتُ و عربِ نگاهش کرد یه وقت ابی عبدالله سوال کرد آی مردِ عرب، حاضری یه خار تو پایِ این بچه بره؟!.. زد زیرِ گریه .. گفت ان شالله خدا اون خارُ تو چشمِ من کنه ولی به بدنِ این بچه آسیب نرسه ..
میوۀ عمرِ پدر شعله نزن بر جگرم
پا نکش روی زمین، درد نکش ای پسرم
مثل قرآنِ بهم ریخته، درهم شده ای
آه ای خیر کثیرم چقدر کم شده ای
به برم بودی و این قافله پیغمبر داشت
پدرت حالِ خوشی داشت، علی اکبر داشت
خواستم بارِ دگر تا که بگویی چیزی
لخته ی خون به روی دامن من می ریزی؟!
*یه وقت دیدن ابی عبدالله انگشت انداخت در دهانِ علی اکبر .. خونُ درآورد بچه یه نفس کشید کار تموم شد .. همه گفتن حسین جان داده ..*
تنم افتاده کنارت، مددی می گویم
ولدی یا ولدی یا ولدی می گویم
ارباً اربا شدنت، داد جزایم را حیف
خُرد کردند سر پیری عصایم را حیف
سوختم تا که غریبی مرا حس بکنی
نیست انصاف ببینم که تو خس خس بکنی
چه شد اینگونه بهم ریختنت؟! حرف بزن
یوسفم، پس چه شده پیرهنت؟! حرف بزن
نگذار این همه غم در دلم آکنده شود
أشهدُ أنّ عَلی گو پدرت زنده شود
هرچه کردم به خدا جمع نشد، جمع نشد
بدنت بین عبا جمع نشد، جمع نشد
مثل یک دشتِ پر از لاله و گلگون شده ای
بس که نیزه به تنت خورده، دگرگون شده ای
سینه ات، سوخته انگار به چشمم آمد
ماجرایِ نوک مسمار به چشمم آمد
عمه ات آمده از خیمه برایش برخیز
دست بر معجر خود برده، به پایش برخیز
بر دلم آتش این داغ مدام است مدام
بعد تو صحبت لبخند حرام است حرام
"ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی"
رفتی و خون به دل مضطر لیلا کردی
شاعر :#محمد_جواد_شیرازی
*داشت با بچه ش حرف میزد، دید یه صدای آشنایی صدا میزنه حسینم داداشم .. نگاه کرد دید عمۀ ساداتِ .. زیرِ بغلای ابی عبدالله رو گرفتن .. جوان های بنی هاشم آمدن بدنُ گذاشتن میانِ عبا .. به خدا بدنُ جمع کردن .. وقتی زد به قلبِ لشکر، یه مرتبه دورَش کردن .. اول کاری که کردن عمودی به سرش زدن .. سر شکافته شد مثلِ علی .. اسب یه حیوانِ تربیت شده س، دست انداخت گردنِ اسب که بر گرده .. اما خون جلو چشمِ این اسبُ گرفت اشتباهی جای اینکه بیاد به سمتِ خیمه ها برد وسط لشکر، ارباً اربا*
با چه وقاری مانندِ حیدر
رو به میدان علی اکبر
ای همه هستم محاسن بر دستم
حرزِ یازهرا بر بازویِ تو بستم
یا علی اکبر، جانم علی اکبر ..
تا ناله کردی خود را رساندم
بهتر بگویم خود را کشاندم
بگو کجایی تو بخشِ صحرایی
پیشِ نگاهِ من تو ارباً اربایی
یا علی اکبر، جانم علی اکبر ..
نیزه کشیدم از پهلوی تو
افتاده بودم بی جان رویِ تو
ای نامرتب جانم شده بر لب
از تو جدایم کرد گریه کنان زینب
یا علی اکبر، جانم علی اکبر ..
#امام_سجاد #مرثیه_امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
#مناجات_با_امام_زمان
این نسخه را عمل کن و آویزه کن به گوش
جز در رضای حضرت صاحب زمان نکوش
چشمی به هم زدی و جوانی تمام شد
ای دل بگیر عبرت از آن مرد یخ فروش
لوح سیاه قلب مرا دید و دم نزد
شرمندهام من از رُخ مولای پردهپوش
گویید با امام زمان از غم فراق
دیگر برای گریهکنانش نمانده هوش
گریه نکرد آنکه به جَدِ مطهرش
والله هست معرفتش کمتر از وحوش
بار گناه و معصیتش ریخت بر زمین
هر کس کشید بار غمش را به روی دوش
**
جانم فدای داغ امامی که بین تب
میسوخت بین خیمه و داغش نشد خموش
مقتل نوشته است که زین العباد را
بستند بین سلسله بر مرکبی چموش
لعنت به شمر، حضرت سجاد هرچه گفت:
از خیمه دور باش، حرامی نکرد گوش
تبدار بود و روضه ی ناموس را چشید
آمد میان سلسله خون در رگش به جوش
🔸شاعر:
#محمد_جواد_شیرازی
==========================
#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#مناجات_با_امام_حسین
#اربعین_حسینی
این حسین است که در روضه نجاتم بدهد
با مسیحا نفسش باز حیاتم بدهد
شده هر ذکر و دعا از جهتی منشأ خیر
ذکر او خیر ز مجموع جهاتم بدهد
ذات من ذات حسینی است، نبینید بدم
یک نفر کاش که ارجاع به ذاتم بدهد
دلبری هست مرا، بردن نامش به خدا
طعم شیرین تری از نقل و نباتم بدهد
کیست جز او که شده شهره به ارباب وفا
لحظه ی مرگ نجات از سکراتم بدهد؟
روز محشر که شود، نوکری بزم حسین...
قدر و ارزش به مناجات و صلاتم بدهد
سخت دلتنگ سحرهای حریمش شده ام
اربعین کاش برات عتباتم بدهد
در شب قدر من از فاطمه خواهش کردم
رزق گریه به قتیل العبراتم بدهد
کاش تا اینکه خدا جای کفن، لحظه ی مرگ
یاد ارباب، حصیری ز دهاتم بدهد
شرح یک گوشه از اعضاء مقطع شده را
داغ انگشت و غم غارت خاتم بدهد
🔸شاعر:
#محمد_جواد_شیرازی
____
#امام_رضا #مرثیه_امام_رضا
از تب زهرِ نفسگیر، تنت می لرزد
همچنان مار گزیده، بدنت می لرزد
چه کنم ناله ز دل، وقت تردد نکشی؟!
چه کنم تا که عبا را به سر خود نکشی؟!
رنگ در چهره نداری و رخت زرد شده
مهربان، دست رئوفت چقدر سرد شده
شمس نورانی افلاک، زمین افتادی
باز هم پا شدی از خاک، زمین افتادی
بر زمین پیکر خود را مکش اینقدر بس است
تا به حجره، پر خود را مکش اینقدر بس است
به در حجره رسیدی، به غمت چیره شدی
یاد مادر، به در حجره ی خود خیره شدی
میخ در، ناله ی جانسوز چرا سر داده؟!
جای در، شعله به جان جگرت افتاده
عمر پر برکت و پر مرحمتت شد طی، وای
رو به قبله شده ای، قبله ی عالم، ای وای
خاطرت باز سوی کرب و بلا جمع شده
فرش های کف این حجره چرا جمع شده؟!
نه رد سرمه به چشم است، نه رد اخم است
کار گریه به حسین است، دو پلکت زخم است
خواهرت نیست کنارت، به عیادت برسد
اندکی صبر کن آقا که جوادت برسد
غم مخور تا که جوادت به دلت تاب دهد
تشنه ای؟ زود به دستت قدحی آب دهد
بین این حجره کسی سنگ به سویت نزند
پنجه ی شمر لعین شانه به مویت نزند
حرمله نیست، سنان نیست، خیالت راحت
خواهرت دل نگران نیست، خیالت راحت
دم آخر احدی دست به خنجر نَبَرد
بین این حجره کسی پیرهنت را ندرد
داغدار غم جدت شده ای؟ نیست عجیب
بازهم روضه بخوان، ناله بزن یابن شبیب...
🔸شاعر:
#محمد_جواد_شیرازی
______
🔹
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
چند ماه است که رنگ غم و ماتم دارد
خنده ی فاطمه را بیت علی کم دارد
از قنوت سحر فاطمه باید پرسید
گیسوی زینب او را، که منظم دارد؟!
تا که پا می شود از بستر خود، می افتد
چون که جز دیده ی تارش، قد خم هم دارد
آب شد آب ولی باز غم حیدر را
بر تمامیِ غم خویش مقدم دارد
همه ی خانه بهم ریخته، یعنی حیدر
تا ابد، روضه درین بیت مکرم دارد
دردش انداخته از فایده مرهم ها را
شکوه از وضع بد فاطمه، مرهم دارد
هر که آمد به عیادت، دل زهرا خون شد
بس که از مردم این شهر به دل غم دارد
می شود گریه و حسرت همه ی روز و شبش
محسنش را که در آغوش، مجسم دارد
قول داده به حسینش که به جای کفنش
جامه ای با پر زخمی اش فراهم دارد
ساربان کاش نمی دید، میان گودال
بین دستش پسر فاطمه، خاتم دارد
🔸شاعر:
#محمد_جواد_شیرازی
=========================
🔹
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
چند ماه است که رنگ غم و ماتم دارد
خنده ی فاطمه را بیت علی کم دارد
از قنوت سحر فاطمه باید پرسید
گیسوی زینب او را، که منظم دارد؟!
تا که پا می شود از بستر خود، می افتد
چون که جز دیده ی تارش، قد خم هم دارد
آب شد آب ولی باز غم حیدر را
بر تمامیِ غم خویش مقدم دارد
همه ی خانه بهم ریخته، یعنی حیدر
تا ابد، روضه درین بیت مکرم دارد
دردش انداخته از فایده مرهم ها را
شکوه از وضع بد فاطمه، مرهم دارد
هر که آمد به عیادت، دل زهرا خون شد
بس که از مردم این شهر به دل غم دارد
می شود گریه و حسرت همه ی روز و شبش
محسنش را که در آغوش، مجسم دارد
قول داده به حسینش که به جای کفنش
جامه ای با پر زخمی اش فراهم دارد
ساربان کاش نمی دید، میان گودال
بین دستش پسر فاطمه، خاتم دارد
🔸شاعر:
#محمد_جواد_شیرازی
=========================
#امام_حسن #مدح_امام_حسن
بر ماه شب نیمه ی این میکده سوگند
مثل تو ندیده است کسی کودک دلبند
خورده دلم از صبح همان روز نخستین
با مهر توای دست گل فاطمه پیوند
در لطف و عطا و کرم و بخشش و رحمت
گشتیم و ندیدیم کسی را به تو مانند
هر گوشهای از نام تو حاجات گرفتند
از کوفه بگو تا به بخارا و سمرقند
حاتم که زبانزد شده در جود و سخاوت
یک عمر، بساطش به در خانه ات افکند
در بند توام، عبد توام، نام تو بردم
کوه گنهم را به تو بخشید خداوند
حکاک ازل شیر اُحد، نام حسن را
با خط خوشش سر در تالار دلم کند
تو زندگی ات خرج فقیران شده عمری
هر سائل محزون به کنارت شده خرسند
آن شامی بد خُلق هم از سوی تو حتی
چیزی نشنیده است به جز رحمت و لبخند
در آرزوی وصف تو مردند هزاران
تمثال گر و شاعر و نقاش و هنرمند
هر بار نقاب از رخت افتاد خدا گفت:
جبریلِ امین دود کند بهر تو اسپند
جنگیدن قاسم همه اش از جمل توست
مردانگی ات خوب رسیده است به فرزند
«یا فاطمه»را یاد غمت، خیل شهیدان
با غصه نوشتند به هر پرچم و سربند
آن روز دوشنبه، وسط کوچه و مادر
گریان شده ایم از غم این واقعه هر چند…
هرگز کسی از راز تو آگاه نگشته
آن را که تو دیدی همه در پرده شنیدند
🔸شاعر:
#محمد_جواد_شیرازی
===========================
#امام_علی #مرثیه_امام_علی
#ماه_رمضان #شب_قدر
اهل توحید چنین نقل کرامت کردند
ساقی بدری و توصیف مقامت کردند
در شب هفدهمِ ماه خداوند، علی
سه هزار و سه مَلک مدح و سلامت کردند
قبل پیدایش افلاک، بزرگان مَلک
دل خود را همه دربست به نامت کردند
برتر از عرش شد آن چاه که در آن رفتی
ساقیانِ دو جهان سجده به جامت کردند
صبح فردا شد و آنها که مقابل بودند
با رجزخوانیات، احساس ندامت کردند
تیغت آنقدر از آن بی صفتان کشته گرفت
شرحِ برپایی تصویرِ قیامت کردند
آن کسانی که به اعجاز تو مؤمن نشدند
خودشان را همهی عمر ملامت کردند
**
ساقی بدر، نبودی که ببینی در طف
چه ستمها که به اولاد کرامت کردند
به حُسینت به خدا هیچ کسی آب نداد
پشت بر آن همه ایثار و مرامت کردند
یاعلی، ساقی طفلان حرم حیران شد
تیرها خون به رخِ ماه تمامت کردند
تا که بی دست زمین خورد، به جسم و بدنش...
نیزه داران به نوک نیزه، لئامت کردند
وسط علقمه یک بی سر و پا گفت: حسین
لشگری حمله سوی اهل خیامت کردند
🔸شاعر:
#محمد_جواد_شیرازی
________________________
آخر ماه آمده، شرمنده و زارم هنوز
آه... بر این نفس وامانده گرفتارم هنوز
بارِ بد جز صاحبش خواهان ندارد ای خدا
مانده روی دست من سرمایه و بارم هنوز
سائلان شهر هم خوابند این ساعات شب
آنقدر درمانده ام از خویش، بیدارم هنوز
شرمسارم از اباصالح امام عصر خود
چون نکرده ذره ای تغییر، رفتارم هنوز
بندگانت توبه کردند و همه برگشته اند
سر به زیر انداختم از بس گنهکارم هنوز
هرچه می خواهی بخوان اما نخوان بی صاحبم
هرچه هم باشم پدر دارم، علی دارم هنوز
سیدی دلتنگ ایوانِ طلای حیدرم
در نجف مانده دل مجنون و بیمارم هنوز
خورده بر کارم گره، از کربلا جا مانده ام
هرچه کردم وا نشد این عقده از کارم هنوز
از شروع ماه، گریان وداعش بوده ام
شد تمام این ماه رحمت، سخت می بارم هنوز
یاد زینب بوده ام هر وقت شد وقت وداع
داغدارش در وداعی سخت و دشوارم هنوز
وقت رفتن آمده، آرام تر قدری حسین
دل نکندم، صبر کن، مشتاق دیدارم هنوز
مثل این پنجاه و شش سالی که بودم خواهرت
هرچه غم در سینه ات داری خریدارم هنوز
مادرم کرده وصیت تا ببوسم حنجرت
از گلویت بوسه ای را من طلبکارم هنوز
دیگر از ذبحت نزن حرفی، نمی دانی مگر
می دهد یک خار در پای تو آزارم هنوز
#شعر_مناجات
#محمد_جواد_شیرازی
غزلی فی البداهه در پاسخ به توهین های مسعود پزشکیان به رهبرمعظم انقلاب، حاج قاسم عزیز، خاک مقدس جمهوری اسلامی ایران، قرآن و...
رهبر ما بزرگ ملت ماست
حکمت و رأی او سیاست ماست
قفس آن ظرف مغز کوچک توست
خاک این مرز و بوم عزت ماست
تف بر آن غیرت نداشته ات
حاج قاسم، نماد غیرت ماست
هیچ برنامه ای نداری و
هدفت تکیه بر حکومت ماست
چِرت آن طرز فکر و پاسخ توست
نور قرآن ره سعادت ماست
راه حلت چه بود جز اعدام
طالبان، مرد بی نزاکت ماست
رأی دادیم اگر به مثل تویی
هرچه دیدیم پس لیاقت ماست
#محمد_جواد_شیرازی
#حمایت_از_دکتر_سعید_جلیلی
#ادامه_راه_شهید_ابراهیم_رئیسی
#به_عقب_برنمیگردیم
#روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام
شب هفتم محرم به نفس استاد حاج منصور ارضی •✾•
اگرچه ظاهرا طفلی رضیع است
میان عرشیان شأنش رفیع است
قیامت اختیاراتش وسیع است
تمام سینه زن ها را شفیع است
علی را بی ولی، میلِ نفس نیست
حسینی تر ازین شش ماهه کس نیست
به گوش عالمی مانده صدایش
صدای غربت بی انتهایش
هدایت کرده ما را روضه هایش
چه ها کرده است با رأس جدایش
چنان عباس برپا این علم کرد
یزید و لشگرش را متهم کرد
*در بعضی روایات میگن وقتی سرها رو آوردن، سرِ ابی عبدالله با سرِ علی اصغر با هم تو یه طشت بوده .. یکی صدا زد این بچه چقدر شبیه این باباست ..*
چه ابیات پر از دردی سرود و
به روی گونه، رد خاک و دود و
دو چشم بی رمق، رنگ کبود و
لبش مانند چوب خشک بود و
به حال سختیِ جان کندن افتاد
سرش از تشنگی بر گردن افتاد
اصلا طوری شد سر از تشنگی دیگه افتاد .. سپیدی گلو معلوم شد نانجیب تیر رو زد سر کاملا به پوست آویزان شد .. ابی عبدالله یه دست سر رو گرفته بود یه دست بدنُ ..
دو چشمش رفته، بی تغییر مانده
علی لالا چه بی تأثیر مانده
بمیرم مادرش بی شیر مانده
میان خیمه غافلگیر مانده
ربابه خیره سوی اصغرش شد
چه خاکی بود آخر بر سرش شد
*لالا لالا لالا اصغر بخوابه ..*
حسین آمد علی را دید بیهوش
گرفتش با دو چشم تر در آغوش
همین که برد او را بر روی دوش
سه شعبه ذبح کردش گوش تا گوش
به دستی ماند جسم پاک اصغر
سر اصغر میان دست دیگر
پدر ماند و رضیعی سر بریده
مردد مانده و رنگش پریده
عبایش را روی اصغر کشیده
به پشت خیمه ها رفته خمیده
*یه موقع ابی عبدالله شنید خانم زینب داره صدا میزنه داداش صبر کن .. بزار رباب یه بار دیگه این صورت قشنگش رو ببینه ..*
وداع آخر است و مادر آمد
کنار زینب آمد بر سرش زد
ازین پس غصه هایش بی حساب است
عزداری فقط کار رباب است
تمام روز، زیر آفتاب است
همیشه خیره سوی ظرف آب است
بمیرم که چهل منزل پیاپی
سر شش ماهه اش را دید بر نی
شاعر: #محمد_جواد_شیرازی
ــــــــــــــــــ
ای گلت صید خوارج یا رباب
مادرِ باب الحوائج ای رباب
کودکت را خوب کردی تربیت
بر تو و بر شیرخوارت تهنیت
شیرخوارت هدیهای مولایی است
گاهوارش هودجی زهرایی است
در بلوغ عشق ماه آورده ای
ماه پاره در سپاه آورده ای
چون تو ای بانو حرم را یار کیست؟!
هیچ کس قربانیاش شش ماهه نیست
ام لیلا را خجالت داده ای
اکبری از بعدِ اکبر زاده ای
مادری کردی تو با این کودکت
چند عباس است طفل کوچکت
ای ملائک عاشقِ نوزادِ تو
میرسد از آسمان امدادِ تو
.
#مرثیه_امام_حسن #مرثیه_امام_حسن_مجتبی
===========================
سلامِ ذات خدای کریم ها به حسن
سلامِ جمله ی انوار انبیا به حسن
هر آن کسی که بدون حساب بخشش کرد
بدان که وقت کرم، کرده اقتدا به حسن
به وقت کُشتیِ او با حسین فهمیدم
چه مهر و عاطفه ای داشت مصطفی به حسن
ندید غیر محبت، ندید غیر کرم
همان کسی که فقط داد ناسزا به حسن
زمان سختی در معرکه فقط خوش بود
خیال و خاطر مولایِ لافتی به حسن
مدینه شهر نبی بود و او عزیز رسول
کسی نکرد در آن شهر، اعتنا به حسن
به پول، لشگرش او را معاوضه کردند
نداشت هیچ کسی ذره ای وفا به حسن
فقیر شهر سر سفره اش عزیز شد و
چه حرف های بدی گفت بی حیا به حسن
رسید محضر او پیر مرد ملعونی
چشاند زهر جفا با نوک عصا به حسن
تمام داغ حسن، ماجرای یک کوچه است
چه ها گذشت در آن کوچه، سال ها به حسن
غریب کیست؟ کسی که به خانه مظلوم است
نکرد همسر او هم به جز جفا به حسن
اذان شد و دم افطار آمد و جعده
رسید تا که دهد ظرفِ زهر را به حسن
میان طشت، غم و غربتش نمایان شد
رسید از همه ی روضه ها چرا به حسن؟!
کسی به ناله ی او اعتنا نخواهد کرد
مگر حسین بیاید دهد جواب حسن
🔸شاعر:
#محمد_جواد_شیرازی
=============================
#⃣ #فیش_روضه_حضرت_معصومه
#⃣ #حضرت_معصومه
#⃣ #متن_کامل_روضه
اللهمّ صلّ علی فاطمهٔ و أبیها و بعلها و بنیها و السّرّ المستودع فیها بعدد ما أحاط به علمک...
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِيجَةَ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه
السلام ای زینب موسی بن جعفر، فاطمه
حضرتِ معصومۀ آل پیمبر، فاطمه
مظهر الله اکبر ، ای سراسر فاطمه
می زنم از دل صدا با حالِ مضطر، فاطمه
*خود امیر المومنین به پدر آیت الله مرعشی نجفی در عالم مکاشفه فرمودند: چی میخوای تو حرم من چهل شبه بیتوته کردی؟ عرضه داشت نشانی قبر مادرم زهرا رو می خوام" امیرالمومنین فرمود این از اسرار الهیه باید مخفی بمونه ،اما آگه جلالت و عظمت فاطمه ی منو می خوای "علیکَ به کریمه اهل البیت" برو قم زیارت دختر موسی ابن جعفر، این زیارت، زیارته حضرت زهراست...*
تا که هر دفعه دلم از دستِ این و آن شکست
بر لبم بانگ اغیثینی اغیثینی نشست
بی پناه افتاده ام امشب نجاتم می دهی؟!
پای من لغزیده از غفلت ثباتم می دهی؟!
تشنۀ عشقم کمی آب حیاتم می دهی؟!
شوقِ طوفِ مرقدت دارم ، براتم می دهی؟!
دل بر احسان شما بستم ، مرا هم می خری؟
سائل کویِ رضا هستم ، مرا هم می خری؟
مردم قم یاس و نیلوفر به دورت ریختند
دسته دسته لالۀ پرپر به دورت ریختند
با ادب، با ذکر یا حیدر به دورت ریختند
کوچه کوچه فضه و قنبر به دورت ریختند
خوب شد این جا همه بیدار و شیعه مذهب اند
گریه کن هایِ مصیبت های عمه زینب اند
شاعر: #محمد_جواد_شیرازی
*مثل چند روز پیش حضرت معصومه سلام الله علیها وارد شهر قُم شد، علماء،بزرگان،سادات،همه دمِ دروازه ی شهر قم با شاخه هایی از گُل اومدن استقبال حضرت معصومه، با چه عزتی،با چه شوکتی، با چه اُبُهَّتی، دختر موسی بن جعفر قدم به خاک قم گذاشت، چه استقبال با شکوهی کردند، حق هم همینه، خواهر امام ِ، دختر امامِ،باید هم چنین استقبال بشه، ولی آی گریه کُنا! من یه بانو سراغ دارم، هم دخترِ امام ِ، هم خواهر ِ امام ِ، ولی با دستای بسته، سر بریده ی برادرش رو بالای نیزه زده بودن"یا اباعبدالله" [ببینم ناله ات کربلا میرسه یا نه؟]
دختر امیرالمؤمنین رو با دستای بسته شهر به شهر، دیار به دیار، هر جا می بردن می گفتند: مردم! خارجیا رو دارن میارن.....
فقط یه جمله ی دیگه و یا علی مدد:
کار زینب به جایی رسید که عوض اینکه با شاخه های گل ازش استقبال کنند، دختر کبری ِ علی، زینب رو با سنگ استقبال کردن،هر جا نشستی سه مرتبه ناله بزن : یا حسین....*
.
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
خیالِ راحت من، سایه و خیال شدی!
رشیده ی علی از چه چنین هلال شدی؟!
دوباره دست به پهلو گرفته ای زهرا
چرا مقابل من رو گرفته ای زهرا؟!
بگو چه کار برایت کنم که خوب شوی؟
دوباره نزد علی کاشف الکروب شوی
شده بریده چرا ناله ات؟! هراسانم
من از لباس پر از لاله ات هراسانم
قسم به حرمت چشم ترت، بیا و بمان
قسم به چادر روی سرت، بیا و بمان
تمام روز و شب از درد سینه گریانی
نماز نیمه شبت را نشسته می خوانی
میان سجده، مرا باز جان به لب کردی
چرا عزیز دلم مرگ را طلب کردی؟!
نگاه کن به دل مضطر حسین و حسن
بیا به گیسوی زینب دوباره شانه بزن
مرا چگونه غمت باز خونجگر نکند
به زخم های تنت مرهمی اثر نکند
شکسته اند به داغت دل صبورم را
شکسته اند شبیه پرت، غرورم را
منی که پشت سر خود زره نمی بستم
به پیش چشم تو، بین طناب شد دستم
خدا کند که به زخمی دگر نمک نخورد
به پیش دیده ی مردش زنی کتک نخورد
🔸شاعر:
#محمد_جواد_شیرازی
=======================