تاریک تاریک است دنیا ، بی خدیجه
دلگیر دلگیرم خدایا ، بی خدیجه
سنگ صبورم را گرفت از من زمانه
من سوختم ، افتادم از پا ، بی خدیجه
هستم طبیب عالم و ماندم پس از این...
کی میشود دردم مداوا ، بی خدیجه
ابر بهارم ای خدا ، دیگر گرفته
ماتم همه دنیای من را بی خدیجه
من با علی و فاطمه هستیم دیگر
در این جهان تنهای تنها بی خدیجه
دختر همیشه تکیه گاهش هست مادر
زهرای من مانده است حالا، بی خدیجه
ای وای ازان روزی که در آتش بسوزد
بین و در و دیوار زهرا بی خدیجه
جان می رسد روی لب ریحانه ی من
از درد پهلو نیمه شبها بی خدیجه
وای از شبی که پیکر مجروح او را
شوید علی همراه اسما ، بی خدیجه
سفارش حضرت خدیجه سلام الله علیها به اسماء
” قَالَ عَلِیُّ بْنُ عِیسَى وَ حَدَّثَنِی السَّیِّدُ جَلَالُ الدِّینِ عَبْدُ الْحَمِیدِ بْنُ فَخَّارٍ الْمُوسَوِیُّ بِمَا هَذَا مَعْنَاهُ وَ رُبَّمَا اخْتُلِفَ الْأَلْفَاظُ قَالَ قَالَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ هَذِهِ حَضَرَتْ وَفَاةُ خَدِیجَةَ ع فَبَکَتْ فَقُلْتُ أَ تَبْکِینَ وَ أَنْتِ سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ أَنْتِ زَوْجَةُ النَّبِیِّ ص مُبَشَّرَةٌ عَلَى لِسَانِهِ بِالْجَنَّةِ فَقَالَتْ مَا لِهَذَا بَکَیْتُ وَ لَکِنَّ الْمَرْأَةَ لَیْلَةَ زِفَافِهَا لَا بُدَّ لَهَا مِنِ امْرَأَةٍ تُفْضِی إِلَیْهَا بِسِرِّهَا وَ تَسْتَعِینُ بِهَا عَلَى حَوَائِجِهَا وَ فَاطِمَةُ حَدِیثَةُ عَهْدٍ بِصِبًا وَ أَخَافُ أَنْ لَا یَکُونَ لَهَا مَنْ یَتَوَلَّى أَمْرَهَا حِینَئِذٍ فَقُلْتُ یَا سَیِّدَتِی لَکِ عَلَیَّ عَهْدُ اللَّهِ إِنْ بَقِیتُ إِلَى ذَلِکِ الْوَقْتِ أَنْ أَقُومَ مَقَامَکِ فِی هَذَا الْأَمْرِ فَلَمَّا کَانَتْ تِلْکَ اللَّیْلَةُ وَ جَاءَ النَّبِیُّ ص أَمَرَ النِّسَاءَ فَخَرَجْنَ وَ بَقِیتُ فَلَمَّا أَرَادَ الْخُرُوجَ رَأَى سَوَادِی فَقَالَ مَنْ أَنْتِ فَقُلْتُ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ فَقَالَ أَ لَمْ آمُرْکِ أَنْ تَخْرُجِی فَقُلْتُ بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی وَ مَا قَصَدْتُ خِلَافَکَ وَ لَکِنِّی أَعْطَیْتُ خَدِیجَةَ عَهْداً وَ حَدَّثْتُهُ فَبَکَى فَقَالَ بِاللَّهِ لِهَذَا وَقَفْتِ فَقُلْتُ نَعَمْ وَ اللَّهِ فَدَعَا لِی.
اسماء گفت: هنگامى که خدیجه وفات کرد گریه مى نمود، به او گفتم: تو سرور زنان دو عالم هستى و گریه مى کنى؟ تو همسر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم هستى که پیامبر با زبان خودش به تو وعده بهشت داده است ولى گریه مى کنى؟ گفت: چرا گریه نکنم در حالى که هر دخترى در شب زفافش نیاز به زنى دارد که مراقبش باشد و بدون سر و صدا نیازهایش را برآورده کند و من مى ترسم فاطمه بزرگ شود و چنین کسى را نداشته باشد. و من به او اطمینان دادم: اى خاتون من! بر ذمّه من این عهد باشد که اگر تا آن زمان زنده بودم، آن چه را که یک مادر براى دخترش انجام مى دهد انجام دهم. پس هنگامى که رسول خدا به زنان دستور داد تا از منزل فاطمه خارج شوند من ماندم، و فرداى آن روز که رسول خدا نزد على و فاطمه آمده بود مرا دید و پرسید: تو کیستى؟ گفتم: اسماء. فرمود: مگر نگفته بودم که از منزل فاطمه خارج شوید؟
گفتم: پدر و مادرم به فدایت! گفته بودى، و من نیز قصد تخلّف از فرمان شما را نداشتم، ولى با همسرتان خدیجه فلان عهد و پیمان را داشتم. وقتى پیامبر داستان عهد و پیمان مرا با خدیجه شنید، گریست و براى من دعا کرد.
منابع:
بحار الأنوار، ج 43، 138.
زندگانى حضرت زهرا علیها السلام(روحانى)،536،ترجمه ص 534.”
بی تابی فاطمه سلام الله علیها در مرگ مادر
” رُوِیَ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ خَدِیجَةَ لَمَّا تُوُفِّیَتْ جَعَلَتْ فَاطِمَةُ تَلُوذُ بِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَدُورُ حَوْلَهُ وَ تَسْأَلُهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَیْنَ أُمِّی فَجَعَلَ النَّبِیُّ ص لَا یُجِیبُهَا فَجَعَلَتْ تَدُورُ عَلَى مَنْ تَسْأَلُهُ وَ رَسُولُ اللَّهِ لَا یَدْرِی مَا یَقُولُ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ إِنَّ رَبَّکَ یَأْمُرُکَ أَنْ تَقْرَأَ عَلَى فَاطِمَةَ السَّلَامَ وَ تَقُولَ لَهَا إِنَّ أُمَّکِ فِی بَیْتٍ مِنْ قَصَبٍ کِعَابُهُ مِنْ ذَهَبٍ وَ عُمُدُهُ مِنْ یَاقُوتٍ أَحْمَرَ بَیْنَ آسِیَةَ امْرَأَةِ فِرْعَوْنَ وَ مَرْیَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّلَامُ وَ مِنْهُ السَّلَامُ وَ إِلَیْهِ السَّلَامُ.
امام صادق علیه السّلام فرموده:
هنگامى که حضرت خدیجه رحلت نمود فاطمه علیها السّلام که کودکى بیش نبود دائماً خود را به رسول خدا علیه السّلام نزدیک مى کرد و در اطراف او مى گشت و مى گفت: اى رسول خدا! مادرم کجاست؟ ولى پیامبر به او پاسخى نمى داد و فاطمه به دنبال کسى بود که بتواند پاسخ این سؤال را از او بگیرد، و پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم نیز در فکر بود که چه جوابى به او بدهد، در این حال جبرئیل بر او نازل گردیده و گفت: خداوند مى فرماید: به فاطمه سلام برسان و به او بگو که مادرت با آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران، در خانهاى است که در بهشت قرار دارد و دیوارهاى آن از طلا و ستون هاى آن از یاقوت سرخ است.
و فاطمه مى گفت: خدا سلام و سلامتى است، و سلام و سلامتى از او و به سوى اوست.
منابع:
الخرائج، الخرائج و الجرائح، ج 2 ص 529 شماره 4.
عوالم العلوم، ج 11 ص 114 ب 3 ح 1.
امالى شیخ طوسى، ج 1 ص 178.
بحار الانوار، ج 16 ص شماره 1.”
پیامبر صلی الله علیه و آله در فراق خدیجه سلام الله علیها
“فَلَقِینَا فِی طَرِیقِنَا أُمَّ أَیْمَنَ مَوْلَاةَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَذَکَرْنَا ذَلِکَ لَهَا فَقَالَتْ لَا تَفْعَلْ وَ دَعْنَا نَحْنُ نُکَلِّمُهُ فَإِنَّ کَلَامَ النِّسَاءِ فِی هَذَا الْأَمْرِ أَحْسَنُ وَ أَوْقَعُ بِقُلُوبِ الرِّجَالِ ثُمَّ انْثَنَتْ رَاجِعَةً فَدَخَلَتْ إِلَى أُمِّ سَلَمَةَ فَأَعْلَمَتْهَا بِذَلِکَ وَ أَعْلَمَتْ نِسَاءَ النَّبِیِّ ص فَاجْتَمَعْنَ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ کَانَ فِی بَیْتِ عَائِشَةَ فَأَحْدَقْنَ بِهِ وَ قُلْنَ فَدَیْنَاکَ بِآبَائِنَا وَ أُمَّهَاتِنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدِ اجْتَمَعْنَا لِأَمْرٍ لَوْ أَنَّ خَدِیجَةَ فِی الْأَحْیَاءِ لَقَرَّتْ بِذَلِکَ عَیْنُهَا قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ فَلَمَّا ذَکَرْنَا خَدِیجَةَ بَکَى رَسُولُ اللَّهِ ص ثُمَّ قَالَ خَدِیجَةُ وَ أَیْنَ مِثْلُ خَدِیجَةَ صَدَّقَتْنِی حِینَ کَذَّبَنِی النَّاسُ وَ وَازَرَتْنِی عَلَى دِینِ اللَّهِ وَ أَعَانَتْنِی عَلَیْهِ بِمَالِهَا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَنِی أَنْ أُبَشِّرَ خَدِیجَةَ بِبَیْتٍ فِی الْجَنَّةِ مِنْ قَصَبِ الزُّمُرُّدِ لَا صَخَبَ فِیهِ وَ لَا نَصَبَ…
امیر المومنین(ع) در ماجرای خواستگاری از حضرت زهرا(س) این گونه می فرمایند که:
در بین راه با امّ ایمن خدمتکار پیامبر اکرم مواجه شدیم، و چون وى را از تصمیم خود آگاه نمودیم، گفت: شما این کار را انجام ندهید، بگذارید ما زنان این مطلب را با آن حضرت در میان بگذاریم زیرا سخن زنان در این باره بهتر در دل مردان جاى خواهد گرفت.
پس از این جریان من نزد امّ سلمه رفتم و او را از این موضوع آگاه نمودم، وى هم زنان پیغمبر اکرم را آگاه و جمع نمود، آنان به حضور پیامبر که در خانه عایشه بود رفتند و پس از اینکه در اطراف آن حضرت حلقه زدند گفتند:
اى رسول خدا! پدر و مادرمان به فداى تو! ما براى موضوعى نزد تو آمدهایم که اگر خدیجه زنده بود موجب روشنى چشمش مى شد.
امّ سلمه مى گوید: وقتى ما نام خدیجه کبرى را بردیم آن حضرت گریان شد و فرمود: مثل خدیجه پیدا نخواهد شد. خدیجه در آن هنگام که مردم مرا تکذیب کردند، مرا تصدیق نمود، و مرا با ثروت خود براى پیشرفت دین خدا یارى نمود.
خدا به من دستور داد خدیجه را به قصر زمرّدى که در بهشت دارد و هیچ رنج و زحمتى در آن نیست بشارت دهم.
منبع: مناقب خوارزمى، ص 342- 354 شماره 364.”
وصایای آن حضرت
آن حضرت هنگام رحلت چند وصیت به پیامبر صل الله علیه و آله وسلم نمودند و با آ« همه فداکاری و انفاق مال، به پیامبر عرض کردند:« یا رسول الله، مرا ببخشید که در حق شما کوتاهی کردم.»
پیامبر در جواب ایشان فرمودند:« حاشا و کلّا ! من از شما جز خوب ندیدم؛ بلکه منتهای سعی و کوشش خود را در حق من نمودی، شما در خانه من زحمات زیادی را متحمل شدی، اموالت را در راه خدا بذل و بخشش نمودی.»
آنگاه خدیجه سلام الله علیها عرض کرد:« یا رسول الله شما را وصیت می کنم به این دختر ـ و به حضرت زهراء سلام الله علیها اشاره کردند ـ این دختر بعد از من یتیم و غریب است. کسی از زنهای قریش او را اذیت نکند. کسی به صورت او لطمه نزند، به روی او داد نزند و مکروهی نبیند.»
آ« حضرت اولین زنی است که پیامبر صل الله علیه و آله وسلم را تصدیق نمود، و اول زنی است که در مکه با رسول خدا صل اله علیه و آله و سلم نماز جماعت خواند، و اول زنی است که ایمان خود را در مکه در میان مشرکین اظهار نمود و اول زنی است که درمقابل دشمن رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم دفاع نمود و تمام اموال خود را به پیامبر بخشید، و اول زنی است که ایمانش با قبول ولایت امیرالمومنین سلام الله علیه به درجه کمال رسید.
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در باره عوامل پیشبرد اسلام فرمودند:« دین من برپا و مقاوم نشد مگر به دو چیز: اموا خدیجه و شمشیر علی بن ابیطالب[شجرةطوبی ج2 ث 233]
همچنین فرمودند: « هیچ مالی به اندازه اموال خدیجه به من منفعت نراسانده است »[الصحیح من السیرهج4 ص 13]
********************
در سال دهم بعثت حضرت خدیجه کبری(س) از شدت ضعف و ناراحتی در شعب ابیطالب، پیامبر را تنها میگذارد. حضرت خدیجه(س) در فاصله سی یا سی و پنج روز پس از رحلت عموی پیامبر، ابوطالب، از دنیا میرود و بدین ترتیب، هر دو یار رسول خدا، او را تنها میگذارند.
وصیتهای خدیجه (س)
حضرت خدیجه(س) در آخرین لحظات زندگی وصایایی به شرح زیر به پیامبر اکرم نمود:
1ـ برای او دعای خیرکند.
2ـ او را به دست خود در خاک قرار دهد.
3ـ پیش از دفن در قبر او وارد شود.
4ـ عبایی را که به هنگام نزول وحی بردوش داشت، روی کفن او قرار دهد حضرت خدیجه که همه اموال منقول و غیرمنقولش را به حبیب خود بخشیده بود، در مقابل فقط یک عبا مطالبه نمود. حضرت خدیجه (س) در آن لحظات آخر در مورد حضرت زهرا (س) ابراز نگرانی کرد، اسماء بنت عمیس تعهد نمود که در شب زفاف او به جای خدیجه نقش مادری ایفا کند.
خوف خدیجه (س) از مرگ
حضرت خدیجه سلامالله علیها بیست و چهار سال با پیامبر اکرم(ص) زندگی کرد و سرانجام در بستر بیماری قرار گرفت. با اینکه حضرت خدیجه(س) نهایت فداکاری را برای اسلام نمود، و به طور مکرر از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله به او مژده ی بهشت داده شد، در عین حال خائف بود، و در آستانه ی مرگ، از ترس خدا هراسان بود، و خود را بنده ی کوچک و ناچیزی میدانست، و از درگاه خدا میخواست که در عالم قبر و برزخ خشنود شود، از پیامبر(ص) تقاضای دعا و طلب مغفرت نمودن داشت، و از آن حضرت میخواست که هنگام مرگ و خاک سپاری، او را مورد لطف خاص قرار دهد، در قبرش بخوابد، و با این کار، رحمت الهی را وارد قبر سازد و…. .
در آن هنگام فاطمه سلامالله علیها حدود پنج سال داشت، گویا خدیجه(س) شرم داشت از پیامبر(ص) تقاضای دیگر کند، فاطمه(س) را واسطه قرار داد، به او فرمود: «دختر جان! نزد پدر برو، و از او بخواه پیکرم را با یکی از روپوشهای خود کفن نموده و بپوشاند.»
فاطمه(س) واسطه شد و این تقاضای خدیجه(س) نیز روا شد. این تقاضای خدیجه(س) از اینرو بود تا آن لباس موجب نورهایی از رحمت الهی شود و او را در عالم برزخ و روز قیامت خشنود سازد.
حضرت رسول(ص) که بر بالین این بانوی بزرگوار حاضر بود، ضمن گفتوگوی با وی فرمود: خدا تو را با مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم برابری داده است. وقتی روح حضرت خدیجه(س) به سوی جهان جاودان پر کشید پیامبر(ص) سخت گریست.
چون در «حَجُون» قبری برای خدیجه کبری(س) کندند، پیامبر (ص) خود به راه افتاد؛ همچنان که اشک از چشمانش میبارید داخل قبر شد و خوابید، افزونتر از قبل گریست و او را دعا کرد. آنگاه برخاست و با دست خویش همسرش را در قبر گذاشت. حضرت فاطمه سلام الله علیها ، یادگار امّالمؤمنین حضرت خدیجه(س) گِرد پدر میگشت،
خود را به دامان ایشان میآویخت، بهانه مادر میگرفت و دل دردمند پدر را آتش میزد.
پیامبر (ص) جز سکوت چیزی نداشت؛ جبرئیل نازل شد و گفت: ای پیامبر، به فاطمه بگو خدا برای مادرت قصری از لؤلؤ ساخته که درونش آشکار است و در آنجا هیچ سختی و تلخی نیست. به این ترتیب فرشته الهی پایان رنجها و محنتهای حضرت خدیجه سلامالله علیها را اعلام کرد.
وفات حضرت خدیجه(س) به فاصله اندکی از رحلت اندوهبار حضرت ابوطالب
(ع) رخ داد، پیامبر اکرم (ص) آن سال را «عام الحزن» نام نهاد و در واقع یک سال اعلام عزای عمومی نمود.
آرامگاه حضرت خدیجه(س) در قبرستانی در مکه است. رحلت خدیجه برای پیغمبر (ص) مصیبتی بزرگ بود؛ زیرا خدیجه یاور پیغمبر خدا (ص) بود و به احترام او بسیاری به حضرت محمد(ص) احترام میگذاشتند و از آزار ایشان خودداری میکردند.
ای همسر با وفای احمد ای همنفس دعای احمد
ای جان به ره حبیب داده ای عاشق و مبطلای احمد
ای زینت خانه ی پیمبر ممنون زتو شد خدای احمد
از جان و مقام و مال رستی مردانه شدی فدای احمد
اسلام ز تو گرفت رونق از توست رسا صدای احمد
سیلی نه ولی تو سنگ خوردی ای سینه سپر برای احمد
السَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّةِ اَلسَّلام ُعَلَیک یا رسول الله آجرک الله فی مصیبه ام المومنین ، اَلسَّلام ُعَلَیک یا فاطمه الزهرا آجرک الله فی مصیبه امک
صدا زد اسماء ، هر دختری، شبی که خونه ی شوهر میره محتاج مادره،من نیستم شب عروسی فاطمه ام رو ببینم،جای من براش مادری کن ..." پنج سال ازین وصیت به اسما گذشت، شب زفاف فاطمه و علی که رسید ،پیغمبر فرمود همه برن" همه رفتن،آمد به دیدن این زن و شوهر، دید اسما کنار زهرا ایستاده" اسما مگه نگفتم همه برن،عرضه داشت یا رسول الله ،وصیت خدیجه بود" اینجا بمونم کنار فاطمه" تا نام خدیجه اومد بازم پیغمبر گریه کرد، اسما رو دعا کرد . یه چیزی بگم و عرضم و تمام کنم ،دیگه تو این شبا مقدمه نمی خوای، شب آخر دهه ی اوله ،دیدید چقدر زود تمام شد دهه ی اول، اسما هم رفت با علی و فاطمه خلوت کرد پیغمبر ،گفت علی دستتو بده، زهرا جان تو هم دستتو بده بابا جان ،دست زهرا رو گذاشت تو دست علی ؛ نگفت این دختر منه، فرمود : "هذه ودیعه الله و ودیعه الرسوله" علی این امانت خداست ..." (فهمیدی چی میخوام بگم؟!!) خود پیغمبر فرمود هر امانتی دو شرط داره، اول اینکه امانت رو از هر کی گرفتی به همون برگردونی، اما شرط دوم امانت اینه" اگه امانتو سالم گرفتی ، سالمم پس بدی ..." (کجا رفت دلت؟!!) علی امانت و از پیغمبر گرفته بود، به خود پیغمبرم امانتو داد . دل شب امانتو گرفته بود ،دل شبم امانت و برگرداند، اما شرط دوم نمی دونم با دل علی چه کرد" این امانتی که تحویل گرفته بود دیگه پهلو شکسته نبود ... صورتش کبود نبود ... سینه اش سوراخ نشده بود ... اما امانتی که شب دفن به پیغمبر داد ،یه جای سالم تو بدنش نبود ...یا زهرا ...
سرمنشأ کوثری خدیجه لیلای پیمبری خدیجه
ای فاطمه را تو پروریده ای رنج و بلا به جان خریده
سادات زتو مقام دارند صدیقه زکیه و شهیده
مکه زتو افتخار دارد بر خویش قدوم تو بدیده
کعبه به طواف توست محتاج با خون دلت شدی شهیده
مرغ دل شیعه پر شکسته تا قبر غریب تو پریده
حتی کفنی دگر نداری جانم به فدای تو حمیده
با اشک نبی رخ تو راشست اول کف بهشتی از توست
در کنار بستر مادر مۆمنان
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:
«أَفْضَلُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَرْبَعٌ خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ آسِیَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ؛برترین زنان بهشت چهار نفرند: خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمّد و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون».[3]
از ازدواج تا عروج
26 سال داشت که به همسری رسول خدا درآمد.[4] زندگی مشترک او با رسول خدا 25 سال به طول انجامید که 15 سال آن قبل از بعثت بود.[5]
در سال دهم بعثت، «ابوطالب»، این بزرگ مرد اسلام از دنیا رفت و با رفتن او رسول خدا یاور و پشتیبان قدرتمندی را از دست داد. این غم همچنان بر دل حضرت سنگینی می کرد که داغی بزرگ، قلب مبارکش را سوزاند. با فاصله کمی از رحلت حامی دین، حضرت ابوطالب، یار وفادار رسول خدا و مادر مومنین، «خدیجه کبری» هم چشم از جهان فروبست. این مصیبت جانکاه که سه روز [6] (تا حدود یک ماه هم نوشته اند) پس از مصیبت اول به وقوع پیوست چنان بار غم اندوه را بر قلب رسول خدا افزون کرد که آن سال را سال حزن و اندوه نامیدند.[7]
لحظات پایانی عمر سراسر نور و سعادت این بانو هم جگرسوز است هم حاوی نکات مهم و درس آموز.
وصایای خدیجه کبری
زمانی که بیماری او شدت یافت؛ به رسول خدا عرض کرد:
«یا رسول اللّه! اسمع وصایای؛ای رسول خدا! وصیتهای مرا بشنوید»؛
یعنی این آخرین سخنان من است که در این لحظات پایانی به شما عرض می کنم. بعد شروع کرد یک یک آنها را بیان کردن:
«أولا، فإنی قاصرة فی حقک، فاعفنی یا رسول اللّه؛
نخست اینکه من در حق شما کوتاهی کردم؛ تقاضا دارم مرا ببخشید».
رسول خدا در پاسخ فرمود:«حاشا و کلا، ما رأیت منک تقصیرا فقد بلغت جهدک و تعبت فی ولدی غایة التعب، و لقد بذلت أموالک و صرفت فی سبیل اللّه مالک؛
هرگز چنین نیست؛ نه تنها من از شما کوچکترین کوتاهی ندیدم؛ بلکه شما تمام تلاشت را کردی و در تربیت و رسیدگی به امور فرزندان نهایت سختی را به جان خریدی و آنچه از مال دنیا داشتی همه را در راه خدا صرف کردی».
عرض کرد:
«یا رسول اللّه! الوصیة الثانیة؛ أوصیک بهذه- أشارت إلى فاطمة علیها السّلام- فإنها یتیمة غریبة من بعدی فلا یۆذینها أحد من نساء قریش و لا یلطمن خدّها و لا یصحن فی وجهها و لا یرینها
مکروها؛
وصیت دوم من این است - در همین حال اشاره کرد به فاطمه سلام الله علیها - این دختر بعد از من یتیم و تنها می شود، مراقب باشید کسی از زنان قریش او را اذیت نکند؛ سیلی به صورت او نزند؛ کسی به روی او فریاد نکشد؛ کاری نکنند که او ناراحت شود».
«و أما الوصیة الثالثة، فإنی أقولها لابنتى فاطمة علیها السّلام و هی تقول لک، فإنی مستحیة منک یا رسول اللّه؛
و اما وصیت سوم که من آن را به دخترم فاطمه علیها السلام می گویم؛ او به شما عرض کند ؛ زیرا حیا می کنم خودم مستقیما از شما بخواهم».
فقام النبی صلّى اللّه علیه و آله و خرج من الحجرة، فدعت بفاطمة علیها السّلام و قالت :
در این هنگام رسول خدا برخاست و از اتاق خارج شد. خدیجه کبری، فاطمه زهرا علیهاالسّلام را به نزدیک طلبید و به او چنین گفت:
«یا حبیبتی! و قرة عینی، قولی لأبیک: إن أمی تقول: إنی خائفة من القبر، أرید منک رداءک الذی تلبسه حین نزول الوحی؛ تکفننی فیه؛
عزیز دلم! و ای شادی قلبم! به پدرت بگو مادرم می گوید: من از قبر می ترسم درخواست دارم مرا در آن عبایی که هنگام نزول وحی بر تن داشتید کفن کنید».
فاطمه علیهاالسّلام از اتاق خارج شد و پیام مادرش خدیجه را به پدرش رسول خدا رساند. حضرت بلافاصله برخاست و آن عبا را تقدیم فاطمه علیهاالسّلام کرد. وقتی زهرا علیهاالسّلام عبا را آورد حضرت خدیجه علیهاالسّلام بسیار خوشحال شد.
وقتی حضرت خدیجه علیهاالسّلام رحلت کرد؛ رسول خدا، خود، او را غسل داد و حنوط کرد. وقتی نوبت به کفن رسید، جبرئیل امین نازل شد و عرض کرد:
یا رسول الله! خداوند به شما سلام رسانده و به صورت ویژه مورد تحیت و اکرام قرار می دهد و به شما می فرماید:
«إن کفن خدیجة من عندنا، فإنها بذلت مالها فی سبیلنا؛کفن خدیجه با ماست؛ چرا که ثروتش را در راه ما داد».
سپس جبرئیل، کفنی آورد و گفت:
«یا رسول اللّه! هذا کفن خدیجة و هو من أکفان الجنة، أهداه اللّه إلیها؛رسول خدا! این کفن خدیجه است که خداوند آن را از پارچه های بهشتی به او هدیه داده است».
رسول خدا همسر مکرمه اش را ابتدا با عبای خود و سپس با آن پارچه بهشتی کفن کرد که به این ترتیب حضرت خدیجه با دو کفن، کفن شد، یکی از خدا و دیگری از رسول خدا.
پیکر پاک و مقدس حضرت خدیجه علیهاالسّلام پس از مراسم کفن و اقامه نماز به دامنه کوه «حجون» برده شد و در نزدیکی مرقد مطهر حضرت ابوطالب به خاک سپرده شد. پیامبر رحمت، خود وارد قبر شدند و جسد مقدس حضرت خدیجه علیهاالسّلام را با دست مبارکشان در دل خاک قراردادند.
در سوگ مادر
تاریخ می نویسد:
رحلت حضرت خدیجه علیهاالسّلام رسول خدا صلی الله علیه وآله را بسیار محزون کرد و فاطمه علیهاالسّلام هم که در فراق مادر غمگین شده بود به پدر پناهنده می شد و می پرسید:
«أینَ أمّی؟؛ مادرم کجاست؟»
جبرئیل نازل شد و عرض کرد: خداوند می فرماید به فاطمه سلام برسان و به او بگو: مادرت در بهشت در خانه ای است که دیوارهایش از طلا و ستونهایش از یاقوت قرمز است و او اکنون در کنار آسیه و مریم است.
حضرت فاطمه علیهاالسّلام با شنیدن این خبر فرمود: «إن اللّه هو السلام و منه السلام و إلیه السلام».[8]
نکته ای تحیّرآور
حضرت خدیجه علیهاالسّلام در قبال آن همه تحمل سختی و بذل مال فراوان به اسلام نه تنها ذره ای خود را طلبکار نمی داند، بلکه برای دریافت چند متر پارچه از مال شخصی رهبر جامعه اسلامی حیا کرده و کسی را واسطه می کند.
کسی که تمام ثروت افسانه ای خود را تقدیم اسلام کرده است نه تنها هیچ اشاره ای حتی به بخش کوچکی از آن نمی کند؛ بلکه خود را همچنان مقصر و بدهکار می داند و بابت آن جداً عذر خواهی می کند.
چقدر دور از این فرهنگند زنان و مردانی که قدمهایی برای اعتلای اسلام برداشته اند و امروز خود را طلبکار اسلام و نظام اسلامی می دانند. بدتر از این گروه کسانی اند که بی آنکه قدمی برای نظام اسلامی و مردم مسلمان بردارند ثروت این مملکت را ارث پدری خود می دانند.
پی نوشت:
1. «لَم یَجمَعْ بَیتٌ واحِدٌ یَومَئذٍ فی الإسلامِ غَیرَ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله و خَدیجَةَ و أنا ثالِثُهُما : در آن روز اسلام در هیچ خانهاى نیامده بود، مگر خانه رسول خدا صلى الله علیه و آله و خدیجه و من سومین آنها بودم». نهج البلاغة، خطبه 192 ؛ و نیز نقل شده که: «کانَ أوَّلُ مَن أسلَمَ مِنَ الرِّجالِ عَلِیّا، ومِن النِّساءِ خَدیجَة». المعجم الکبیر 19/291 .
2. وَاختارَ (اللهُ) مِنَ النِّساءِ أربَعا: مَریَمُ وآسِیَةُ وخدیجَةُ وفاطِمَة؛ الخصال، ص 225.
3. خصال 1/206.
4. علامه شهیر سید جعفر مرتضی عاملی می نویسد: «سن ازدواج آن بانو با رسول خدا را از 25 سالگی گفته اند تا 46 سالگی؛اما نظری که اکثر مورخین آن را ترجیح داده اند 26 سالگی می باشد»؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، 2/115-16.
5. دلائل النبوة، 2/72.
6. تاحد
ود یک ماه و بیشتر هم گفته اند، السیرة الحلبیة 1/346 ؛ و السیرة النبویة (ابن کثیر)، 2/132؛ البدایة و النهایة 3/127.
7. منتهی الآمال، 1/271.
8. امالی طوسی(ره)، 175 ؛ الخرائج و الجرائح 2/529 ؛ الزهراء علیهاالسّلام فی الکتاب و السنة و الأدب 1/100 به نقل از الموسوعة الکبرى عن فاطمة الزهراء سلام الله علیها 21/396-397.
بسم الله الرحمن الرحیم
روضه های شب و روز رحلت حضرت خدیجه سلام الله علیها:
ای همسر با وفای احمد
ای همنفس دعای احمد
ای جان به ره حبیب داده
ای عاشق و مبتلای احمد
ای زینت خانه ی پیمبر
ممنون زتو شد خدای احمد
از جان و مقام و مال رستی
مردانه شدی فدای احمد
اسلام ز تو گرفت رونق
از توست رسا صدای احمد
سیلی نه ولی تو سنگ خوردی
ای سینه سپر برای احمد
السَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّةِ اَلسَّلام ُعَلَیک یا رسول الله آجرک الله فی مصیبه ام المومنین ، اَلسَّلام ُعَلَیک یا فاطمه الزهرا آجرک الله فی مصیبه امک
صدا زد اسماء ، هر دختری، شبی که خونه ی شوهر میره محتاج مادره،من نیستم شب عروسی فاطمه ام رو ببینم،جای من براش مادری کن ..." پنج سال ازین وصیت به اسما گذشت، شب زفاف فاطمه و علی که رسید ،پیغمبر فرمود همه برن" همه رفتن،آمد به دیدن این زن و شوهر، دید اسما کنار زهرا ایستاده" اسما مگه نگفتم همه برن،عرضه داشت یا رسول الله ،وصیت خدیجه بود" اینجا بمونم کنار فاطمه" تا نام خدیجه اومد بازم پیغمبر گریه کرد، اسما رو دعا کرد . یه چیزی بگم و عرضم و تمام کنم ،دیگه تو این شبا مقدمه نمی خوای، شب آخر دهه ی اوله ،دیدید چقدر زود تمام شد دهه ی اول، اسما هم رفت با علی و فاطمه خلوت کرد پیغمبر ،گفت علی دستتو بده، زهرا جان تو هم دستتو بده بابا جان ،دست زهرا رو گذاشت تو دست علی ؛ نگفت این دختر منه، فرمود : "هذه ودیعه الله و ودیعه الرسوله" علی این امانت خداست ..." (فهمیدی چی میخوام بگم؟!!) خود پیغمبر فرمود هر امانتی دو شرط داره، اول اینکه امانت رو از هر کی گرفتی به همون برگردونی، اما شرط دوم امانت اینه" اگه امانتو سالم گرفتی ، سالمم پس بدی ..." (کجا رفت دلت؟!!) علی امانت و از پیغمبر گرفته بود، به خود پیغمبرم امانتو داد . دل شب امانتو گرفته بود ،دل شبم امانت و برگرداند، اما شرط دوم نمی دونم با دل علی چه کرد" این امانتی که تحویل گرفته بود دیگه پهلو شکسته نبود ... صورتش کبود نبود ... سینه اش سوراخ نشده بود ... اما امانتی که شب دفن به پیغمبر داد ،یه جای سالم تو بدنش نبود ...یا زهرا ...
سرمنشأ کوثری خدیجه
لیلای پیمبری خدیجه
ای فاطمه را تو پروریده
ای رنج و بلا به جان خریده
سادات زتو مقام دارند
صدیقه زکیه و شهیده
مکه زتو افتخار دارد
بر خویش قدوم تو بدیده
کعبه به طواف توست محتاج
با خون دلت شدی شهیده
مرغ دل شیعه پر شکسته
تا قبر غریب تو پریده
حتی کفنی دگر نداری
جانم به فدای تو حمیده
با اشک نبی رخ تو راشست
اول کف بهشتی از توست
در کنار بستر مادر مۆمنان
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:
«أَفْضَلُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَرْبَعٌ خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ آسِیَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ؛برترین زنان بهشت چهار نفرند: خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمّد و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون».[3]
از ازدواج تا عروج
26 سال داشت که به همسری رسول خدا درآمد.[4] زندگی مشترک او با رسول خدا 25 سال به طول انجامید که 15 سال آن قبل از بعثت بود.[5]
در سال دهم بعثت، «ابوطالب»، این بزرگ مرد اسلام از دنیا رفت و با رفتن او رسول خدا یاور و پشتیبان قدرتمندی را از دست داد. این غم همچنان بر دل حضرت سنگینی می کرد که داغی بزرگ، قلب مبارکش را سوزاند. با فاصله کمی از رحلت حامی دین، حضرت ابوطالب، یار وفادار رسول خدا و مادر مومنین، «خدیجه کبری» هم چشم از جهان فروبست. این مصیبت جانکاه که سه روز [6] (تا حدود یک ماه هم نوشته اند) پس از مصیبت اول به وقوع پیوست چنان بار غم اندوه را بر قلب رسول خدا افزون کرد که آن سال را سال حزن و اندوه نامیدند.[7]
لحظات پایانی عمر سراسر نور و سعادت این بانو هم جگرسوز است هم حاوی نکات مهم و درس آموز.
وصایای خدیجه کبری
زمانی که بیماری او شدت یافت؛ به رسول خدا عرض کرد:
«یا رسول اللّه..
ه! اسمع وصایای؛ای رسول خدا! وصیتهای مرا بشنوید»؛
یعنی این آخرین سخنان من است که در این لحظات پایانی به شما عرض می کنم. بعد شروع کرد یک یک آنها را بیان کردن:
«أولا، فإنی قاصرة فی حقک، فاعفنی یا رسول اللّه؛
نخست اینکه من در حق شما کوتاهی کردم؛ تقاضا دارم مرا ببخشید».
رسول خدا در پاسخ فرمود:«حاشا و کلا، ما رأیت منک تقصیرا فقد بلغت جهدک و تعبت فی ولدی غایة التعب، و لقد بذلت أموالک و صرفت فی سبیل اللّه مالک؛
هرگز چنین نیست؛ نه تنها من از شما کوچکترین کوتاهی ندیدم؛ بلکه شما تمام تلاشت را کردی و در تربیت و رسیدگی به امور فرزندان نهایت سختی را به جان خریدی و آنچه از مال دنیا داشتی همه را در راه خدا صرف کردی».
عرض کرد:
«یا رسول اللّه! الوصیة الثانیة؛ أوصیک بهذه- أشارت إلى فاطمة علیها السّلام- فإنها یتیمة غریبة من بعدی فلا یۆذینها أحد من نساء قریش و لا یلطمن خدّها و لا یصحن فی وجهها و لا یرینها مکروها؛
وصیت دوم من این است - در همین حال اشاره کرد به فاطمه سلام الله علیها - این دختر بعد از من یتیم و تنها می شود، مراقب باشید کسی از زنان قریش او را اذیت نکند؛ سیلی به صورت او نزند؛ کسی به روی او فریاد نکشد؛ کاری نکنند که او ناراحت شود».
«و أما الوصیة الثالثة، فإنی أقولها لابنتى فاطمة علیها السّلام و هی تقول لک، فإنی مستحیة منک یا رسول اللّه؛
و اما وصیت سوم که من آن را به دخترم فاطمه علیها السلام می گویم؛ او به شما عرض کند ؛ زیرا حیا می کنم خودم مستقیما از شما بخواهم».
فقام النبی صلّى اللّه علیه و آله و خرج من الحجرة، فدعت بفاطمة علیها السّلام و قالت :
در این هنگام رسول خدا برخاست و از اتاق خارج شد. خدیجه کبری، فاطمه زهرا علیهاالسّلام را به نزدیک طلبید و به او چنین گفت:
«یا حبیبتی! و قرة عینی، قولی لأبیک: إن أمی تقول: إنی خائفة من القبر، أرید منک رداءک الذی تلبسه حین نزول الوحی؛ تکفننی فیه؛
عزیز دلم! و ای شادی قلبم! به پدرت بگو مادرم می گوید: من از قبر می ترسم درخواست دارم مرا در آن عبایی که هنگام نزول وحی بر تن داشتید کفن کنید».
فاطمه علیهاالسّلام از اتاق خارج شد و پیام مادرش خدیجه را به پدرش رسول خدا رساند. حضرت بلافاصله برخاست و آن عبا را تقدیم فاطمه علیهاالسّلام کرد. وقتی زهرا علیهاالسّلام عبا را آورد حضرت خدیجه علیهاالسّلام بسیار خوشحال شد.
وقتی حضرت خدیجه علیهاالسّلام رحلت کرد؛ رسول خدا، خود، او را غسل داد و حنوط کرد. وقتی نوبت به کفن رسید، جبرئیل امین نازل شد و عرض کرد:
یا رسول الله! خداوند به شما سلام رسانده و به صورت ویژه مورد تحیت و اکرام قرار می دهد و به شما می فرماید:
«إن کفن خدیجة من عندنا، فإنها بذلت مالها فی سبیلنا؛کفن خدیجه با ماست؛ چرا که ثروتش را در راه ما داد».
سپس جبرئیل، کفنی آورد و گفت:
«یا رسول اللّه! هذا کفن خدیجة و هو من أکفان الجنة، أهداه اللّه إلیها؛رسول خدا! این کفن خدیجه است که خداوند آن را از پارچه های بهشتی به او هدیه داده است».
رسول خدا همسر مکرمه اش را ابتدا با عبای خود و سپس با آن پارچه بهشتی کفن کرد که به این ترتیب حضرت خدیجه با دو کفن، کفن شد، یکی از خدا و دیگری از رسول خدا.
پیکر پاک و مقدس حضرت خدیجه علیهاالسّلام پس از مراسم کفن و اقامه نماز به دامنه کوه «حجون» برده شد و در نزدیکی مرقد مطهر حضرت ابوطالب به خاک سپرده شد. پیامبر رحمت، خود وارد قبر شدند و جسد مقدس حضرت خدیجه علیهاالسّلام را با دست مبارکشان در دل خاک قراردادند.
در سوگ مادر
تاریخ می نویسد:
رحلت حضرت خدیجه علیهاالسّلام رسول خدا صلی الله علیه وآله را بسیار محزون کرد و فاطمه علیهاالسّلام هم که در فراق مادر غمگین شده بود به پدر پناهنده می شد و می پرسید:
«أینَ أمّی؟؛ مادرم کجاست؟»
جبرئیل نازل شد و عرض کرد: خداوند می فرماید به فاطمه سلام برسان و به او بگو: مادرت در بهشت در خانه ای است که دیوارهایش از طلا و ستونهایش از یاقوت قرمز است و او اکنون در کنار آسیه و مریم است.
حضرت فاطمه علیهاالسّلام با شنیدن این خبر فرمود: «إن اللّه هو السلام و منه السلام و إلیه السلام».[8]
نکته ای تحیّرآور
حضرت خدیجه علیهاالسّلام در قبال آن همه تحمل سختی و بذل مال فراوان به اسلام نه تنها ذره ای خود را طلبکار نمی داند، بلکه برای دریافت چند متر پارچه از مال شخصی رهبر جامعه اسلامی حیا کرده و کسی را واسطه می کند.
کسی که تمام ثروت افسانه ای خود را تقدیم اسلام کرده است نه تنها هیچ اشاره ای حتی به بخش کوچکی از آن نمی کند؛ بلکه خود را همچنان مقصر و بدهکار می داند و بابت آن جداً عذر خواهی می کند.
چقدر دور از این فرهنگند زنان و مردانی که قدمهایی برای اعتلای اسلام برداشته اند و امروز خود را طلبکار اسلام و نظام اسلامی می دانند. بدتر از این گروه کسانی اند که بی آنکه قدمی برای نظام اسلامی و مردم مسلمان بردارند ثروت این مملکت را ارث پدری خود می دانن
د.
پی نوشت:
1. «لَم یَجمَعْ بَیتٌ واحِدٌ یَومَئذٍ فی الإسلامِ غَیرَ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله و خَدیجَةَ و أنا ثالِثُهُما : در آن روز اسلام در هیچ خانهاى نیامده بود، مگر خانه رسول خدا صلى الله علیه و آله و خدیجه و من سومین آنها بودم». نهج البلاغة، خطبه 192 ؛ و نیز نقل شده که: «کانَ أوَّلُ مَن أسلَمَ مِنَ الرِّجالِ عَلِیّا، ومِن النِّساءِ خَدیجَة». المعجم الکبیر 19/291 .
2. وَاختارَ (اللهُ) مِنَ النِّساءِ أربَعا: مَریَمُ وآسِیَةُ وخدیجَةُ وفاطِمَة؛ الخصال، ص 225.
3. خصال 1/206.
4. علامه شهیر سید جعفر مرتضی عاملی می نویسد: «سن ازدواج آن بانو با رسول خدا را از 25 سالگی گفته اند تا 46 سالگی؛اما نظری که اکثر مورخین آن را ترجیح داده اند 26 سالگی می باشد»؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، 2/115-16.
5. دلائل النبوة، 2/72.
6. تاحدود یک ماه و بیشتر هم گفته اند، السیرة الحلبیة 1/346 ؛ و السیرة النبویة (ابن کثیر)، 2/132؛ البدایة و النهایة 3/127.
7. منتهی الآمال، 1/271.
8. امالی طوسی(ره)، 175 ؛ الخرائج و الجرائح 2/529 ؛ الزهراء علیهاالسّلام فی الکتاب و السنة و الأدب 1/100 به نقل از الموسوعة الکبرى عن فاطمة الزهراء سلام الله علیها 21/396-397.