⊱┄═┅
اگر که آن عُـلما و فُضلایِ پـیامبر دیده
و مُـجاهدینِ در رکابِ معصوم جنگیده،
#حسین را به خرجِ مقامِ دنیا و وعدهی
حکومت بر رِی! به قتلگـاهِ ظُلم بُـردند؛
ما #ابوجهلهای_زمانه بدون ذرهای تردید
تنهابه حُکمِ معیشتِمان و نه متاعی گران
#مهدی را به سمت قُربانگاهِ حَضیض میبریم
.
چی میشه که قرص مهتاب تو شب منم بتابه
چی میشه خبر بیارن آقا جون پات تو رکابه
رو آینه ی دلا، گرده اسمت
آقا دیونمون کرده اسمت
آره دوای هر درده اسمت
یا مهدی
نور سرشت دنیایی
تو سر نوشت دنیایی
پاییز بی تو دنیا و
اردیبهشت دنیایی
تا بیای یه عُمره خیره به درِ نگاه کعبه
تویی حج آرزوهام تویی تکیه گاه کعبه
گرم پشت ما به پشت عشقت
آقا یه عالم و کشته عشقت
سمت قلبمه انگشت عشقت
یا مهدی
باغ و بهار این جاده
پایان کار این جاده
قربونی قدمگاتم
ای تک سوار این جاده
یه روزی میاد تو عالم
رو لب همه حسینه
روزی که رو شونۀ تو
آقا پرچم حسینه
ای لبخند تو لبخند ارباب
نور امید و دلبند ارباب
جونم فدات فرزند ارباب
یا مهدی
با تو دردا دوا میشه روحم غرق خدا میشه
تنها با بُردن اسمت سینم کرب و بلا ميشه
فَـاِنّا یحیـطُ عِلـمُنا بِأَنـبائِكُم و
لایعزُبُ عَنّا شَیءٌ مِن اَخباركُم...
از احوالِما باخبری ولی
از احوالِ شما بیخبریم...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
یا ربِّ الحُجَّه بِحَقِّ الحُجَّه اِشفِ صَدرِ الحُجَّه بِظُهورِالحُجَّه
ای دل طوفانیم آرام باش
یک تپش با قلب من همراه باش
واژه هایم را پر از احساس کن
دیده را از اشک پر الماس کن
وا کن از پایِ قلم زنجیر را
بشکن این بغضِ شب دلگیر را
تا نویسم از چنین هنگامه ای
سویِ آن صحرا نشسته نامه ای
کعبه آباد حجازِ من توئی
مستحبات نماز من توئی
ای تو آرام دل هر بی شکیب
مستجاب آخرین اَمَّن یُجیب
یادت ای قامت قیامت هر کجا
کرده غوغای قیامت را بپا
صبح جمعه رقص شور انگیز باد
حلقه زلف تو را آرد به یاد
چیست این دلشوره های بیکران
پشت کاشی های سبز جمکران
کشتی امید در گِل تا به کی
بانگ اللّهم عجّل تا به کی
تا به کی از داغ هجران تو صبر
جلوه کن ای آفتاب پشت ابر
اشکهایم هر پگاه انتظار
گُل کند در وعده گاه انتظار
کاروان سالار لختی صبر کن
یوسفی دارم به چاه انتظار
کی به دریای ظهورت می رسد
زورق این آبراه انتظار
بی تو در سرمایِ شب بی طاقتند
کودکان بی پناه انتظار
کاش مست چشم نازت می شدم
ریشه ای از جانمازت می شدم
کاش برگردی که باز آید بهار
کاش گردد دست بوست ذوالفقار
کاش یکدم میهمانت می شدم
نیمه ی شب روضه خوانت می شدم
کاش یک ساعت عنان گیرت شوم
یا جوان مرگ تو یا پیرت شوم
دادم از کف جمله صبر و تاب را
تا که بوسیدم کفِ سرداب را
بانگِ هل مِن ناصر از کعبه برآر
کعبه را از این سیه پوشی درآر
ذوالفقار حیدری را تاب ده
کافران را بیم از مرداب ده
خیز و برهم زن همه آرامشان
کام شیرین تلخ کن بر کامشان
محو کن فرعونیان نیل را
از فلسطین نقش اسرائیل را
کربلای دیگری آغاز کن
روزه صبر خدا را باز کن
کودک ششماهه را خوابی رسان
خیمه های تشنه را آبی رسان
اهل بیت عشق را دریاب زود
خیمه عباس مانده بی عمود
.
«وَ یَمکُثُ فِی الأَرضِ ماشَاءَالله»
پس خوشـا به حال کسی که زمـانِ
او را درک کند و سخن او را بشنود
#ظهور
.
لبریز از بیداد ببین دنیارو
امید دل هایی ببر غم ها رو
فقط تویی ودیعه ی خدا
فقط منم که می زنم صدا
فقط خدا که می رسه
به داد این خاطر خواه ها
می ریزم گل سر رات
برگرد ای جان به فدات
با اینکه این دنیا برام تاریکه
اما ان شا ءالله ظهور نزدیکه
تموممیشه شبای انتظار
آروممیشن دلای بی قرار
تومیرسی همهمیگن
که با یه گل میشه بهار
سر میبازم زیر پات
برگرد ای جان به فدات
میریزمگل سر رات
برگرد ای جان به فدات
میبینی اصحاب خراسانی رو
برگردون همراه سلیمانی رو
هزار هزار مدافع حرم
یه عالمه شهید هم قسم
میگن بیا با لشگرت
روقله ها بزن علم
با تومیریم عتبات
برگرد ای جان به فدات
|⇦•لب ما و قصه زلف تو ..
#مدح و توسل ویژۀ میلادِ منجی عالم بشریت حضرت مهدی سلام الله علیه
لب ما و قصه زلف تو، چه توهمی، چه حکایتی!
تو و سر زدن به خیال ما، چه ترحمی، چه عنایتی!
به نماز صبح و شبت سلام، و به نور در نَسَبت سلام
و به خال کنج لبت سلام، که نشسته با چه ملاحتی
تو که آینه تو که آیتی، تو که آبروی عبادتی
تو که با دل همه راحتی، تو قیام کن که قیامتی
غزلم اگر تو بسازی ام، و نِیام اگر بنوازی ام
به نسیمِ یاد توراضی ام، نه گلایهای نه شکایتی
نه مرا نبین، رصدم نکن، و نظر به خوب و بدم نکن
ز درت بیا و ردم نکن، تو که از دیارِ کرامتی
شاعر: قاسم صرافان
ـــــــــــــــــ
همه زخمی و همه مرحمی
همه شادی و همه ماتمی
تو که هم زیادی و هم کمی
تو مگر چه کاره عالمی؟!!
و به یمنه رزق الورا
و هو الشهید بکربلا
به که گویم این همه ماجرا
که خدا و بنده توامی
تو نشسته ای و من آن طرف
تو بدون پیرُهن آن طرف
تو مرا صدا بزن آن طرف
که بیا بیا که تو مَحرَمی
تو قیام عشق و شهامتی
همه قدی و همه قامتی
تو بیا که صبح قیامتی
تو بیا که ظهر مُحرمی
منم که از تو دورم و صدای تو نمی رسد
وگرنه که تو میدهی جواب هر سلام را
به این یقین رسیدهام که دیدنت ملاک نیست
جهان مگر ندیده بود یازده امام را؟!
بعید نیست عاقبت فقط بخاطر حسین (ع)
تو زودتر بیایی و بگیری انتقام را
شنیدهام كه میروی تو در میانِ مجلسی
كه از عموت بین روضه می برند نام را
كنارِ نهرِ علقمه شكست قامت حسین
كسی نمانده كه دگر كمك كند امام را
بلند شو ز خاك غیرت خدا پناهِ من
كه دوره كردهاند این حرامیان خیام را
شكست قلب عمه زينبت شبيه قامتش
در آن دمي كه خيزران شكست احترام را
شاعر: محمد رسولی
صلی الله علیک یا سیدنا المظلوم .. «أَلا يَا أَهلَ الْعالَم إِنَّ جَدِّيَ الْحُسَين قتل عَطشاناً، أَلا يَا أَهلَ الْعالَم إِنَّ جَدِّيَ الْحُسَين سَحَقوهُ عُدواناً»
.
|⇦•روز قیامت هرکسی ..
#مدح و سرود ویژۀ میلادِ منجی عالم بشریت حضرت مهدی سلام الله علیه
«روز قیامت هرکسی
در دست دارد نامه ای
من نیز وارد میشوم
تصویر جانان در بغل»
دارم دلی، اما چه دل، صدگونه حرمان در بغل
چشمی و خون در آستین، اشکی و طوفان در بغل
باد صبا از کوی تو، گر بگذرد سوی چمن
گل غنچه گردد، تا کند بوی تو پنهان در بغل
«روز قیامت هرکسی
در دست دارد نامه ای
من نیز وارد میشوم
تصویر جانان در بغل»
نازم خدنگ غمزه را، کز لذت آزار او
از هم جراحتهای دل، دزدند پیکان در بغل
کو قاصدی از کوی او، تا در نثار مقدمش
هر طفل اشک از دیدهام، بیرون دود جان در بغل
بخت مرا از تیرگی، صبح فراق و شام غم
پرورده چون طفل یتیم، این در کنار آن در بغل
برقع ز عارض برفکن یک صبحدم، تا جاودان
گردد فرامش صبح را، خورشید تابان در بغل
«روز قیامت هرکسی
در دست دارد نامه ای
من نیز وارد میشوم
تصویر جانان در بغل»
قدسی ندانم چون شود، سودای بازار جزا
او نقد آمرزش به کف، من جنس عصیان در بغل
میآیم از طوف حرم، بتخانه پنهان در بغل
زنار راهب بر میان، ناقوس گبران در بغل
هرچند صید لاغرم، انکار قتل من مکن
کز غمزهات دارد دلم، صد زخم پیکان در بغل
مژگان ز لخت دل کند، هر لحظه پر گل دامنم
من گل چو طفلان دمبدم، ریزم ز دامان در بغل
هر شب کنم تا صبحدم، طوف مزار کشتگان
گیرم به یاد خنجرت، خون شهیدان در بغل
شاعر: قدسی مشهدی / متوفی به سال ۱۰۵۶ هجری قمری و مدفون در آرامگاه شاعران کشمیر