ياد آن شاعر دلداده به خیر که دمادم می گفت:
خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
ولی ای کاش خبر می آمد
که خدا مى خواهد
پرده از غیبت مهدی زمان بر دارد
پرده از روزنه ی عشق و امید
پرده از راز نهان بردارد
کاش روزی خبر آید
که تسلای دل خلق خدا
از فراسوی افق می آید
مهدی آن یوسف گم گشته ی زهرا و على
از شب هجر به کنعان دلم می آید...
#نیمه_شعبان #میلاد_امام_زمان
🤲أَللَّهُمّ أَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ🤲
چه بیقرار دلم میل سامرا کرده
خدا به حضرت نرگس پسر عطا کرده
✍ #قاسم_نعمتی
🌱اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌱
#ولادت_حضرت_صاحب_الزمان_عج
منم اهل آبادی آب ها
منم خانه بر دوش گرداب ها
.
به چشمم ببین خانه ی خویش را
بنا کرده ام روی سیلاب ها
.
من از اهل دریایم و می شوم
بدون تو مانند مرداب ها
.
خیال تماشای آبادیت
ربوده ز چشمان من خواب ها
.
نوای نی ام ، آتشین تر شدم
که می سوزم از آه بیتاب ها
.
بیا تا که از طرح ابروی تو
بسازیم تا کعبه محراب ها
.
کجایی که جام محبت زدیم
همه روی دل طاق نصرت زدیم
.
قدم زن ، دلم جمکرانی شده
قنوت زمین آسمانی شده
.
و در مسجد کوفه ی قلب من
دوباره به پا ندبه خوانی شده
.
بدون تو در کوچه های بهشت
تمامی گل ها خزانی شده
.
نصیب دلی که به دنبال توست
فقط حسرتی جاودانی شده
.
نگاهت چرا در پس ابرهاست
نشانت چرا بی نشانی شده
.
در این جام خالی شرابی بریز
که هنگامه ی سر گرانی شده
.
به آئینه بندان چشمم بیا
قدم زن به دامان چشمم بیا
.
قسم بر نگاهت ، دلم دست توست
خداوندی این حرم دست توست
.
نوشتم روی کعبه ی سینه ام
اگر اذن باشد علم دست توست
.
مرا می نویسی فدایت شوم
که از روز اول قلم دست توست
.
در این ازدحام گدا آمدیم
که آئینه های کرم دست توست
.
تب جزر و مدِّ زمین و زمان
تمنای هر زیر و بم دست توست
.
طپش های قلب خدا هم تویی
ظهور و وجود و عدم دست توست
.
تو را خوانده ام تا حسابم کنی
مبادا که روزی جوابم کنی
.
علی چهره ای بس که حیدر شدی
که آئینه دار پیمبر شدی
.
دو رکعت به پشت سرت خواندنی ست
که با زلف خود سایه گستر شدی
.
حسینی و دل می بری از همه
حسن هستی و مجتبی تر شدی
.
تو زیباترین عشق پروردگار
تو گیراترین جام کوثر شدی
.
بده گیسوان را به دستان باد
که عالم ببیند چه محشر شدی
.
در این فصل پاییزی بی کسی
تو خورشید گل های پرپر شدی
.
شب ما زمستانی و سرد سرد
بهشتم ! به گلخانه ات باز گرد
.
بزن آتشم شعله ات پا گرفت
که کار من و عشق بالا گرفت
.
بزن آتشم ناز چشمت که چشم
به دنبال تو راه دریا گرفت
.
چه گل های یاسی که مجنون عشق
فقط محض لبخند لیلا گرفت
.
به نامت سلیمان دل سکه زد
شفا را ز دستت مسیحا گرفت
.
برای تماشای اعجاز تو
پر دامنت دست موسی گرفت
.
نداریم ظرفیتت را که حق
تو را بین قاب معما گرفت
.
منم بغض سر در گمی شما
مرا کشتی از قبل ، کجایی بیا
#حسن_لطفی
#ولادت_حضرت_صاحب_الزمان_عج
وقتی نفس گرفته، دلم در هوایتان
یعنی منم که زنده ام از اشک هایتان
داوود من! دوباره بخوان تاکه عالمی
ایمان بیاورد به طنین صدایتان
از این همه سحرکه گذشته است می شود
یک شب نصیب این دل من هم دعایتان
این اشتراک چشم من و چشم خیستان
من گریه ام به کشته کرببلایتان
آقا اجازه می دهید هروقت آمدید
نقاشیم کنند مرا زیر پایتان؟
یک روز عاشقانه تو از راه می رسی
آن روز واجب است بمیرم برایتان
#علیرضا_لک
#ولادت_حضرت_صاحب_الزمان_عج
ای زمین سامره طور تجلّا خوانمت
یا بهشت حضرت باری تعالا خوانمت
سرزمین مکّه یا گلزار بطحا خوانمت
جبهه هفت آسمان با عرش اعلا خوانمت
کعبة پیغمبران یا طور سینا خوانمت
قبلة امید فرزندان زهرا خوانمت
هر چه هستی طور دل سینای جان میدانمت
زادگاه مهدی صاحب زمان میدانمت
*
نو عروس فاطمه امشب محمّد زادهای
دختر شاهنشه رومی و احمد زادهای
اختر برج ولایی، ماه امجد زادهای
هیکل توحید یا روح مجرّد زادهای
عابدی معبود و یا عبدی مؤید زادهای
پای تا سر مظهر دادار سرمد زادهای
انبیا را اولیا را، جان جان است این پسر
مصلح کل مهدی صاحب الزمان است این پسر
*
کودکی نورس مپندارش که پیر آدم است
رهنمای آدم است و مقتدای عالم است
انبیا را اوّل است و اولیا را خاتم است
هم خطاب مبرم است و هم کتاب محکم است
هم بدرد جان دوا هم زخم دل را مرحم است
نوح دل، یوسف لقا، موسی بیان، عیسی دم است
شیعه تنها مصلح کلّ بشر میداندش
عالم خلقت امام منتظر میداندش
*
نرگس امشب تا سحر با مرغ شب بیدار باش
صبحدم چشم انتظار وعدة دیدار باش
دیده بگشا در تمشای رخ دلدار باش
در رخ دلدار محو جلوة دادار باش
شاهد لبخند گل در دامن گلزار باش
در نشاط و شور و شادی باغبان را یار باش
شب دعایت روح را غرق حلاوت میکند
صبح مهدی در برت قرآن تلاوت میکند
*
ای عروس فاطمه ام العلوم الکامله
ای جهان قربان حملت ای بمهدی حامله
ای تو را سادات زنهای بهشتی قابله
خیز از جا و بجا آور نماز نافله
نور شد بین تو و چشم حکیمه فاصله
کاروان دل به پا آمد امید قافله
حبذّا یار آمده یار آمده یار آمده
یوسف گم گشتة زهرا به بازار آمده
*
نرگس امشب موسِئی با نور طور آوردهای
یا مگر داور دیگر باز بور آوردهای
آدم است این یا ملک یا آنکه حور آوردهای
یا بدامن مظهر الله نور آوردهای
آفرینش را به شوق و وجد و شور آوردهای
سید الاشهاد را بدر البدور آوردهای
از زمین یک آسمان توحید داری در بغل
ماه دورت گردد و خورشید داری در بغل
*
قلب امکان، رکن ایمان، جان جان ماست این
ناخدای کشتی دین مصلح دنیاست این
لنگر و طوفان و موج و ساحل و دریاست این
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیساست این
نور و طور و فجر و قدر و کوثر و طاهاست این
ای دو صد یوسف فدایش یوسف زهراست این
نامش از اهل زمین و آسمان دل میبرد
چهرهاش نادیده از خلق جهان دل میبرد
*
والد خلق خدا در نقش مولود آمده
در جمال عبد پیدا، حُسن معبود آمده
آفتاب ظلّ جان یا ظلّ ممدود آمده
بحرهای آرزو را دُرّ مقصود آمده
با لوای حمد بشتابید محمود آمده
آی مظلومان بپا مهدی موعود آمده
روز عشق و وحدت و ایثار و هم عهدی رسید
از کنار کعبه فریاد انا المهدی رسید
*
ای وجودت بر تن بی جان عالم جان بیا
ای ظهورت دردها را خوشترین درمان بیا
ای جواب نالة مظلومی قرآن بیا
ای همه جانها بخاک مقدمت قربان بیا
ای امید بی کسان ای یار مظلومان بیا
ای نجات هستی ای گمگشته انسان بیا
زینب کبرا سر بازار میخواند تو را
فاطمه بین در و دیوار میخواند تو را
*
آفتابا طلعتت در پرده پنهان تا بکی؟
ماهتابا جلوهای شبهای هجران تا بکی؟
باغبانا بی تو خون آب گلستان تا بکی؟
یوسفا از دیدنت محروم کنعان تا بکی؟
احمدا تنها میان جمع قرآن تا بکی؟
مهدیا بر نیزه سرهای شهیدان تا بکی؟
از جگرها آه میجوشد که یا مهدی بیا
خون ثارالله میجوشد که یا مهدی بیا
*
گاه دور کعبه با اشک روان میجویمت
گه چو بلبل نغمه زن در بوستان میجویمت
گه کنار خانه برگرد جهان میجویمت
در منی من در زمین و آسمان میجویمت
که به بزم دوستان با دوستان میجویمت
گه درون خویشتن مانند جان میجویمت
هرچه میگردم در این گلشن نمیبینم تو را
تو مرا میبینی امّا من نمیبینم تو را
*
دیدهها اختر شمار صبح دیدار تؤاند
اختران آئینهدار ماه رخسار تؤاند
گلعذاران بی قرار سیر گلزار توأند
شهریاران خاکسار پای زوّار توأند
سربداران پایدار دار ایثار توأند
دوستان چشم انتظار صبح پیکار توأند
یا بن مولانا العلی یا بن النبی المصطفی
از تو عالم میشود چون نظم «میثم» با صفا
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#ولادت_حضرت_صاحب_الزمان_عج
به فلك مي رود از خاك زمين بوي بهشت
گشته عالم همه جا گلشن مينوي بهشت
پيش يارم كه بود روشني روي مهشت
عرق شرم چكد از رخ دلجوي بهشت
خلق عالم همه با دوستي و هم عهدي
گشته ورد لبشان زمزمه يا مهدي
دردل اهل ولا خانه گرفتي نرگس
خانه محفل جانانه گرفتي نرگس
دل زهر عاقل و ديوانه گرفتي نرگس
كز يَم فاطمه دردانه گرفتي نرگس
ديده روشن برخ مهدي عثني عشرت
جان به قربان تو و ماه جمال پسرت
اين پسر آينه روي خدا مي باشد
اين پسر مشعل انوار خدا مي باشد
اين پسر سيد جمع سُعَدا مي باشد
اين پسر طالب خون شهدا مي باشد
اين همان است كه دلها همه ديوانه اوست
اين همان است كه جانها همه پروانه اوست
افق نسل علي را قمري پيدا شد
خلق را رهبر صاحب نظري پيدا شد
پدر پير خرد را پسري پيدا شد
بلكه بر ملت قرآن پدري پيدا شد
هر كه خواهد رخ تابنده احمد بيند
چهره منتقم آل محمد(ص) بيند
اي صفا بخش و شفا بخش دل و جان همه
اي طبيب همه اي داروي درمان همه
همه پروانه و تو شمع فروزان همه
همه جان باخته عشق و تو جانان همه
چه شود عقده ز دلها بگشائي اي دوست
از پس پرده غيبت به درآئي اي دوست
طعنه از دشمنت اي دوست شنيدن تا كي
به بدن پيرهن صبر دريدن تا كي
پيش رو بودن و روي تو نديدن تا كي
بار هجران تو بر دوش كشيدن تا كي
ما كه ناديده تو را طالب ديدار شديم
به كمند سر زلف تو گرفتار شديم
گوش ياران تو را طعنه اغيار بس است
عاشق زار تو را اين همه آزار بس است
قفس تنگ بر اين مرغ گرفتار بس است
پيش رو بودن و ناديدن رخسار بس است
گلي از گلشن روي تو نچينيم ، چرا؟
ما بميريم و جمال تو نبينيم ، چرا؟
ما كه پروانه صفت گِرد غمت سوخته ايم
آتش عشق تو در سينه بر افروخته ايم
قصه عشق تو را از ازل آموخته ايم
كز ولادت به رخت ديده دل دوخته ايم
پر تو حسن تو تا شام ابد در دل ماست
هر طرف روي كني جي تو در محفل ماست
*
#ولادت_حضرت_صاحب_الزمان_عج
صبح الست بود و خدا بي حساب داد
آرامشي به هستي در اضطراب داد
عشق آفريد و عالم و آدم خطاب كرد
بر هر كه بوده فرصت يك انتخاب داد
با چارده ظهور ، خدا پرده را گشود
من را به دست اين دلِ خانه خراب داد
از من نبود حرفي و عشق از طُفيلشان
مشتي گرفت و خاك مرا پيچ و تاب داد
ميخواست تا تبار مرا هم نشان دهد
آنجا به جاي آب به خاكم شراب داد
انگور تاكهاي بهشتي رسيده بود
من تشنه بودم و به لبم جام ناب داد
من چون تو مست،مست تماشا شديم ما
پيمانه نوش يوسف زهرا شديم ما
باغ بهشت زمزمه ي او گرفته است
امشب كه عطر نرگس شبّو گرفته است
امشب كليم، خادم اين طاق نصرت است
از دشتِ عرش نافه ي آهو گرفته است
يونس به دست مجمر و اسپند بياورد
يوسف خميده دسته ي جارو گرفته است
رخصت نداده اند كه جبريل هم رسد
يك گوشه در بغل سر زانو گرفته است
گيسو گلاب و آينه را چرخ ميدهد
مريم به عرش چادر بانو گرفته است
حتي خليل قبله ي خود گم نموده و
سر را به سوي آن خَم ابرو گرفته است
از شوق،صبر حضرت زهرا سر آمده
امشب اگر غلط نكنم حيدر آمده
تكيه بزن به كعبه،امير سوارها
پايان بده به سردي اين انتظارها
چشم مرا به آب بصيرت زلال كن
پيدا كنم مسير تو را در غبارها
از چشمه ي معارف خود جرعه اي ببخش
باران ببار بر تن اين شوره زارها
پاي مرا به راه ولايت ثبات دِه
دستم بگير تا گذرم از حصارها
بين تنور عاشقيت شيعه ام نما
مقداد وار مثل همه سر به دارها
بر ندبه هاي ساده ي من برگ و بار دِه
پُر كن تمام سال ما را از بهارها
خط ميكشم به روي تمامي جمعه ها
تا جمعه اي كه سر زند از روزگارها
جز عطر عشق بر سر گيسو نميزني
تو با حسين، عشق خدا مو نميزني
همسايه ي قديمي دلهاي ما سلام
اي عابر غريبه ي اين كوچه ها سلام
وقتي عبور ميكني اين بار چندم است
من ديده ام تو را و نگفتم تورا سلام
شايد تويي همان كه سر كوچه زودتر
گفتي براي بار هزارم به ما سلام
ديدم به روي سنگ مزاري نوشته بود
من را كه كشت؟داغ تو آقا بيا سلام
بر حمد و بر قيام و ركوع و سجود تو
بر قامت و قيامت بي انتها سلام
بر جلوه ي قنوت و سلام تشهدّت
وقت اذان به اشهد ان لا الا سلام
اما گمان كنم كه جواب تو ميرسد
تا ميكني به جانب كرب و بلا سلام
جانم اسير اشهد انَّ امير توست
آقا خوشا به حال دلي كه اسير توست