eitaa logo
ذاکرین آل الله
289 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
319 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
دخترِ بارون دخترِ دریا همدم زینب همدم بابا یه بابا ، که چشاش موج دریا داره یه مادر ، که دلش عرش اعلا داره کسی که صورتش مثل زهرا باشه خدایی میبره دل تماشا داره من اهل حسین آبادم من مجنون مادر زادم من عمری به عشقت آقا ، دل دادم .. مولاتی یا رقیه ، سیدتی یا رقیه ... کربلا وطنم پاره ی بدنم بی رقیه قید زندگیمو میزنم بندِ دل ارباب یک تار موشه حضرتِ جبرائیل مست سبوشه گهواره ی خوابش دست عموشه ای دل عاشق شو ، باز هوایی شو با رقیه باز ، کربلایی شو قامتِ ، دخترَش تا ثریا رفته انگاری ، که رو دوش سقا رفته میبره ، دل بابا رو با لبخندش تو خونه ، دختری که به زهرا رفته من با شوق دلبرم شادم من رو خاک عشقش اُفتادم من عمری به پای عشقش ،‌دلدادم .. من اهلِ حسین آبادم من مجنون مادر زادم من عمری به عشقت آقا ، دل دادم .. مولاتی یا رقیه ، سیدتی یا رقیه ..
🎼بر آنکه شفیع است روزِ .. |⇦• مدح و توسل ویژۀ ایام ولادتِ حضرت رقیه سلام الله علیها ┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅ بِسْمِ اللّٰهِ نُورٌ عَلىٰ نُورٍ ، بِسْمِ اللّٰهِ الَّذِى هُوَ مُدَبِّرُ الْأُمُورِ ، بِسْمِ اللّٰهِ الَّذِى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ . الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ بر آنکه شفیع است روزِ عرصات آن کو به عنایتش روا شد حاجات بر پرده نشینِ کنجِ ویرانۀ عشق سر تا قدمِ رقیه خاتون صلوات در محفلتان عرضِ ادب آوردم غم از دلتان برده ، طرب آوردم یادت نرود یک صلواتی بفرست تا نام رقیه را به لب آوردم ____ داشت آن روز زمین قصه ای از سر می خواند قصۀ دیگری از یاسِ معطر می خواند رخ مولود چنان با رخ مادر می خواند که پدر زیرِ لبی سورۀ کوثر می خواند خانه غوغا شده انگار زمان برگشته نکند حضرتِ زهرا به جهان برگشته بنگر خانۀ ارباب پر از همهمه است دلِ بابا نه فقط ، دلبرِ جانِ همه است زینب آیینه به کف بر لبش این زمزمه است به خدا خونِ خدا در رگ این فاطمه است دختری که نفسش جلوۀ زهرا دارد پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد *هیچ بنی بشری در این عالم در هیچ موضوعی ،هرگز نمیتونه به امامش چون و چرا کنه ، هرگز نمی تونه اعتراض کنه ، اما شما به ما این اجازه رو میدید در عالم محبت یه سوال کنیم آقاجان ؟!.. شما که دیدید جدتون رسول الله وقتی دستِ فاطمه رو بوسید با دستش چه کردن .. شما که دیدید جد شما رسول الله وقتی صورت زهرا رو بوسید با صورتِ فاطمه چه کردن .. چی شد جلو دشمنا صورتِ رقیه رو بوسیدی ؟! دستِ رقیه رو بوسیدید ؟! آقاجانم .. ایام ولادتِ این خانمِ اما دو سه تا ولادت هست که ولادت هاشون از شهادت ها بیشتر گریه میکنن دوستان ، یکی ولادتِ باباش حسینِ .. یکی ولادتِ مادربزرگش زهراست .. یکی اَم ولادتِ خودِ سه ساله ست .. چه ولادتی .. خانمی که همش سه سال عمرشِ بود ..* تو که در دلبری از ما مَثَلِ بابایی اسم بابا که می آری غزلِ بابایی چشمِ بد دور چه شیرین بغلِ بابایی ساده ، شیرین و صمیمی عسلِ بابایی دم به دم میوزد از هر نفست بویِ بهشت دخترِ حضرتِ اربابی و بانویِ بهشت آمدی نازترین یاسِ معطر باشی در دلِ خستۀ ما ، عاطفه پرور باشی آمدی چند بهاری گلِ اکبر باشی نفسی هم شده هم بازیِ اصغر باشی باز لبخند بزن ، یه دختری گوشۀ ویرونه نشسته .. رفته تو فکرِ باباشُ چشماشُ بسته از آدما خسته شده دلش شکسته *خدا نکنه دستِ دختر نازنینت دستت باشه ، یه روز بیاد پول تو جیبت نباشه تو کوچه و خیابون یهو بچه ت دستت رو بکشه بگه بابا از این خوراکی ها می خوام .. هم از بچه ت خجالت میکشی هم از مردم خجالت میکشی .. حالا این ملکۀ عالم اسلام ، گلِ نازدانۀ حسین که از وقتِ ولادتش پاهاش به زمین نرسیده .. یا بغلِ بابا بوده یا رو دوشِ عمو عباس بوده .. یا رو شونه هایِ اکبر بوده ، یا تو دامنِ زینب بوده حالا این خانم :* نه به غذایی لب زده ، نه بازی کرده گفته به بچه ها که بابام بر میگرده فقط میخواد باباش بیاد دورش بگرده *دخترِ ، همه عشقش باباشِ .. بعدِ بیست و چند روز بابا داره میاد مهمونی خونه ش .. میخواد خودشُ مرتب کنه .. اوضاعُ رو به راه کنه ، بابا غصه نخوره ..* مویِ سپیدشُ با روسری ش پوشونده آستینشُ تا رویِ انگشتاش کشونده ____ بابا ، سرتُ رویِ نیزه دیدم زخمِ زبون خیلی کشیدم خسته شدم دیگه بریدم .. بابا *از کربلا تا کوفه از کوفه تا شام از دروازۀ ساعات تا خرابه هر کی رسید زد .. یکی با سنگ یکی با چوب یکی با تازیانه ..* بابا ، اَبریِ چشمِ مهربونت چشماتُ بسته لختِ خونت لکنت گرفت شیرین زبونت ، بابا ____ اگر این است تاثیرِ شنیدن شنیدن کی بود مانندِ دیدن این دخترا میخندن ، به این لباسِ پاره انگشت نما شدم من ، میگن بابا نداره بابا ، خونِ گلوت آبِ وضوتِ بغضِ گلوم مهرِ سکوتِ که چایِ نیزه رو گلوتِ ، بابا بابا ، این دلم افروخته بابایی چشات به من دوخته بابایی موهات چرا سوخته بابایی ، بابا یه نگاه به صورت بابا کرد گفت بابا: ای پدر کاش به جای سر تو می بریدن سرِ دخترِ تو انکار خدای ازلی نتوان کرد تفریق رسول از ولی نتوان کرد ماتم که علی را به چه تشبیه کنم تشبیه علی به جز علی نتوان کرد یا علی یا علی ، مالک ملک دلی نام زیبای تو شد ، رافع هر مشکلی
داشت آن روز زمین قصه ای از سر می خواند قصۀ دیگری از یاسِ معطر می خواند رخ مولود چنان با رخ مادر می خواند که پدر زیرِ لبی سورۀ کوثر می خواند خانه غوغا شده انگار زمان برگشته نکند حضرتِ زهرا به جهان برگشته بنگر خانۀ ارباب پر از همهمه است دلِ بابا نه فقط ، دلبرِ جانِ همه است زینب آیینه به کف بر لبش این زمزمه است به خدا خونِ خدا در رگ این فاطمه است دختری که نفسش جلوۀ زهرا دارد پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد فاطمه پر زده اما برکاتش باقیست راه باز است ببینید صراطش باقیست هم خدا هست هم این قوم حیاتش باقیست حال اگر نیست پیمبر ، صلواتش باقیست کار خورشید به ناخواه درخشندگی است کار هر لحظۀ این طایفه بخشندگی است تو که بالایِ سرت نور امامت داری جزء این طایفه ای دستِ کرامت داری محشری گشته بپا ، باز قیامت داری چون که بر دوش اباالفضل اقامت داری وقت پروازِ تو افلاک بهم میریزد تا میایی به زمین خاک بهم میریزد آمدی نازترین یاس معطر باشی در دلِ خستۀ ما عاطفه پرور باشی آمدی چند بهاری گل اکبر باشی نفسی هم شده هم بازی اصغر باشی باز لبخند بزن عشق خریدار تو هست کاشف الکربِ ابالفضل شدن کار تو هست تو که در دلبری از ما مَثَلِ بابایی اسم بابا که میاری غزلِ بابایی چشم بد دور ، چه شیرین بغل بابایی ساده ، شیرین و صمیمی عسل بابایی دم به دم میوزد از هر نفست بوی بهشت دختر حضرت اربابی و بانوی بهشت یاد دادی به ما رنج کشیدن زیباست پس از این فاصله تا شام پریدن زیباست پا برهنه شدنُ جامه دریدن زیباست بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست عاشقم عاشقِ عشقی که تو در آن باشی عشقِ من شهرِ دمشقی که تو در آن باشی زائری آمده در قلب تو جا میخواهد صحن زیبای تو را دیده صفا میخواهد یک نفر آمده و اذن دعا میخواهد او مسیحی ست ولی از تو شفا میخواهد باز با شوق یکی چادر کوچک آورد دختری نذر نگاهِ تو عروسک آورد یاد آن روز می افتم که اسیرت کردن اول کودکی ات بود که پیرت کردن ______________ بریم خرابه امشب؟ .. خرابه چراغونه امشب ، قناری غزل خونه امشب موهام فرش مهمونه امشب ، دلم خونه امشب هی گفتم بیا نیومد ، حالا که تو خرابه جام دادن داره میاد بابام .. دختر اینجوریه ؛ تا میخواد باباش بیاد به خودش میرسه .. میگه ببینید موهام درسته یا نه؟ لباسام درسته یا نه؟ .. وقتی دید باباش اومد کلی خجالت کشید شروع کرد حرف زدن : بابا نبودی ببینی پَرِ معجرم سوخت بابا نبودی ببینی که موی سرم سوخت نبودی ببینی ، سرم سوخت لبام دیگه خندونه امشب ولی چشما گریونه امشب بابام گفته میمونه امشب دلم خونه امشب .. بابا نبودی ببینی که دستامُ بستن بابا نبودی ببینی دلم رو شکستن ________ دختر حرمله چه مغرور است از سر بام دست تکان میداد تازه فهمیده بود یتیم شدم پدرش را به من نشان میداد یعنی میشه یه همچین شبی ما تو حرمش باشیم ... حسین .. تا سر اومد توی خرابه (میخواست به همه نشون بده) عمه جان .. عمه جان : این سر منور را ، کمکم میکنی که بردارم؟ شامیان ، ای حرامیان دیدید راست گفتم که من پدر دارم
گلِ لبخند رویِ لبهامه شبِ پایانِ همه غمهامه دختِ ارباب به دنیا اومد اونی که زیارتش رویامه دوباره شادم ، به تو دل دادم کویرِ خشکم ولی با تو آبادم چقد خوشحالم ، که خوبه حالم غلامت هستم به نوکریت می بالم «مدد یارقیه ... 3 عشقِ منی یا رقیه» یا رقیه دلم شیداته همه زندگیم تویِ دستاته همه میگن شبیه زهراست دو عالم محوِ رخِ زیباته شراب نابِّ ، مثه مهتابِ شب میلادِ ، دخترکه اربابِ دوباره مستم ، پیاله دستم اسیرِ زلفِ رقیه خاتون هستم «مدد یارقیه ... 3 عشقِ منی یا رقیه» کَرَمِ تو شبیه دریاست رُخِ زهرا تویِ چهره ت پیداست خاکِ پاتن تموم دنیا آره پرچمت تو عالم بالاست گرفتارم من ، تو رو دارم من یه عمره بی بی به تو بدهکارم من به پات زنجیرم ، اینه تقدیرم ایشاالله یک روز برایِ تو می میرم «مدد یارقیه ... 3 عشقِ منی یا رقیه»
آنجا که شور عشق نباشد کمال نیست آنجا که گریه هست صحبت مجال نیست آنجا که هجر نیست امید وصال نیست در پیشِ ما مقام به سن و به سال نیست اینجا سه ساله حجت حق بر بزرگ هاست ارث نواده عصمت مادر بزرگهاست آیینه مقابل زهراست صورتش خیلی کشیده است به زینب نجابتش اسلام را کشیده به دوش رسالتش حوریه های عرش نِشینند کلفتش مانده دخیل چادر او مریم از نخست محتاج یک دمش شده عیسی هم از نخست برده حجاب درسِ حیا از حجاب او خورشید رو گرفته زشرم نقاب او دارد هزار شرحِ سه جلدِ کتاب او چشمان عالمی است سویِ انقلاب او گرچه اسیر سلسله ها شد، اسیر نیست کوچه به کوچه رفت ولی سر به زیر نیست پای برهنه پایۀ تکفیر را شکست بت های شام و کوفه ازین ردِّ پا شکست با دست بسته اش کمرِ فتنه را شکست کاخ یزید را شب موعود تا شکست آمد خلیل و از برکاتش اثر گرفت از قطره هایِ اشک دوچشمش تبر گرفت مجنون ترین شده ست که لیلا ترین شود ویران نشین شده ست که بالا نشین شود او آمده است قبلۀ این سرزمین شود جا دارد اینکه مالک یوم الدین شود در شام با وصیت بابا سفیره شد از بس که در صغیره شدن هم کبیره شد تکیه به عمه کرده است و فانیِ زینب است یعنی عصای قد کمانی زینب است تصویری از وقار جهانی زینب است پامنبری مرثیه خوانی زینب است هرگز ندیده است کسی این شکوه را بالا گرفت پرچم فتح الفتوح را تقدیر او شده است پر از در به در شدن از طعنه ها شکسته شدن خون جگر شدن با پلک زخم چشم به راه پدر شدن با یک طبق ز روضۀ بابا خبر شدن وقتی عبور حس خطر داشتن بد است در ازدحام درد کمر داشتن بد است دارد دوباره گردن او تیر میکِشد این درد را ز حلقۀ زنجیر میکِشد از کعبه نی مصیبت شمشیر میکِشد صد روضه از مدینه به تصویر میکشد رفته است چادر سر او بر سری به زور از او گرفته مقنعه را لشگری به زور
از عشق می نویسم و از بیقرارها از باده می نویسم و از می گسارها از چشمه می نویسم و از آبشارها از شاخه می نویسم و بانگِ هزارها از غنچه ای که آمده با آن بهارها از جلوه ای که آمده تا محشری کند از میوه ای که آمده تا نوبری کند از آیه ای که آمده تا کوثری کند از دختری که آمده تا مادری کند پس می رود ز آمدنش انتظارها اصلاً بعید نیست که آقاترین شود این خانمی که آمده لیلاترین شود زینب رسیده است که کُبراترین شود در اوج جلوه آید و زهراترین شود طفلی سه ساله با همه این وقارها پر کرده است آمدنت جایِ عشق را عشقت کشانده باز وسط پایِ عشق را می دید در نگاه تو دنیای عشق را باعث شده است خندۀ بابای عشق را لبخند تو که برده ز بابا قرارها کار دلم به خواندنِ چاووش می کشد وقتی تو را حسین در آغوش می کشد فریاد عشق از سر خاموش می کشد وقتی تو را عمویِ تو بر دوش می کشد تا روی دامنت ننشیند غبارها عشقت دلیل اوج مقاماتمان شده میخانۀ غم تو خراباتمان شده نام تو ذکر اغلبِ اوقاتمان شده وقف مزار عمۀ ساداتمان شده… …این جان و؛ وقف راه تمام مزارها باید که پایِ عشق تو دل را خراب کرد نام تو را به سر در هر سینه قاب کرد مابین عشق با تو ، تو را انتخاب کرد خون خورد و غصه خورد و جگر را کباب کرد خطی کشید بر همه کار و بارها ما از قدیم در تب و تابِ خرابه ایم بدمست هایِ بادۀ ناب خرابه ایم ویران نشین قلبِ کباب خرابه ایم دیوانۀ توایم و خراب خرابه ایم ای گنج خفته در دل اندوه زارها کوهی ز درد و رنج و تب و زخم و آبله از خاطراتِ نیمه شبِ تلخ قافله از سنگ و تازیانه و زنجیر و سلسله از دست زجر و خولی ، از دست حرمله داری به جسم کوچک خود یادگارها سوگند میخورم به شررهایِ ناله ات بر گونه هایِ سرخ تر از برگ لاله ات بی بی قسم به عمر تو ، عمر سه ساله ات بنویس … بلکه از برکاتِ حواله ات راهی شویم تا حرمت باز بارها ..