#سینه_زنی و توسل به اُم المومنین حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها
.
∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞
وای! بی مادری سخته برا زهرا
فضایِ هفت آسمون و عرشُ
زمین و افلاک و غم گرفته
نشسته رویِ سَرَم غبارِ
غربت و ماتم، دلم گرفته
وای اگه امشب سحر بشه
واویلا،واویلا،واویلا
دیده ها از گریه تر بشه
واویلا،واویلا،واویلا
دلشوره دارم که آخرش
واویلا،واویلا،واویلا
مادرمون بی مادر بشه
واویلا،واویلا،واویلا
وای! بی مادری سخته برا زهرا...
میونِ بستر خوابیده یک مادری که
امشب داره میمیره
مادرِ سادات با چشم گریون
زانویِ غم رو بغل میگیره
میگیره از این غصه زبون
واویلا،واویلا،واویلا
میگه که مادر پیشم بمون
واویلا،واویلا،واویلا
بی مادری زوده برا من
واویلا،واویلا،واویلا
غریبی رو از چشام بخون
واویلا،واویلا،واویلا
وای اگه امشب سحر بشه
واویلا،واویلا،واویلا
دیده ها از گریه تر بشه
واویلا،واویلا،واویلا
دلشوره دارم که آخرش
واویلا،واویلا،واویلا
مادرمون بی مادر بشه
واویلا،واویلا،واویلا
وای! بی مادری سخته برا زهرا...
روح الامین از، بهشت برایِ
مادرِ هستی ، کفن میاره
عالم بمیره، برا حُسینش
اربابِ عالم، کفن نداره...
عمۀ سادات و اشک آه
واویلا،واویلا،واویلا
رو خاکِ جسمِ شریفِ شاه
واویلا،واویلا،واویلا
خنده هایِ بی حیایِ شمر
واویلا،واویلا،واویلا
نگاهِ زینب به قتلگاه
واویلا،واویلا،واویلا
وآی! حسیــن..
∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞
لَا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ
مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ /الحدید-۱۰
یعنی ارزش آنهایی که پيش از فتح مکـه،
اِنفاق و جَهاد كردند،با بقیه يكسان نيست!
مثلاً اولین بانوی ایمان آورنده به پیامـبر
که همهی اَموال خود را صرف اسلام کرد
#خدیجه_کبری
.
بسم الله الرحمن الرحیم
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهم»
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
«أَسْتَغْفِرُ اللّٰه الَّذِي لَاإِلٰهَ إِلّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوْمُ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِوَأَتُوبُ إِلَيْهِ ..
چشمم به غیر خون دلی مبتلا نداشت
این خانه بعد رفتن تو آشنا نداشت
زهرا یتیم شد غم بی مادری رسید
بی تو دل شکستۀ من هم نوا نداشت
خاک عزا به روی سرم ریختم ولی
خون گریه های دخترکت هم صدا نداشت
رفتی و در مزار تو دیدم که پیکرت
بر پای تا سرش کفنی جز عبا نداشت
بابا گرفته روضه و من گریه می کنم
در خانه ای که بعد نگاهت صفا نداشت
می گوید از من و تو و از پارۀ تنم
از تشنه ای که روی لبش جز دعا نداشت
شد رسم بعد تو که عبا را کفن کنند
اما برای قامت او کربلا نداشت
از بس که تیغ و نیزه تنش را گشوده است
گودال قتلگاه به جز بوریا نداشت
*از جانبِ مادرِ سادات اومدیم در خانۀ مادرش ..
رسولِ خدا وارد خانه شد، دید صدایِ خدیجه جانش میاد؛ دقت کرد دید داره مناجات میکنه وارد حجره شد عزیزم با کی حرف میزدی؟.. عرضه داشت آقاجان کودکی که در بطن منه با من حرف میزنه .. مایۀ آرامش خاطرمه .. میگه مادر همه ازت بُریدن، من باهاتم ..
بشارت داد زهرا رو به ولادتِ مادر هستی .. لحظاتِ فارغ شدن مادر رسید، دنبال هر کی فرستاد نیومدن .. حسودا تلافی کردن .. یه عده هم گفتن خدیجه ما که گفتیم به محمد شوهر نکن ..
غریب تو حجره یه وقتی سقف حجره نورانی شد هودجی از آسمان فرو آمد چهار بانویِ مجللۀ بهشتی آمدند کمک کردند ملائکه فرشته ها آمدند کمک کردند مادرِ فاطمه بار سبک کنه این چهار بانو خیلی جاها آمدند یه جاشو عرض کنم:
زنِ خولی میگه دیدم چهار بانویِ مجلله کنار تنور نشستن نور ازشون به آسمون میره سر کردن داخل تنور یکی میگه حسین .. مادرت حوا برات بمیره .. یکی میگه حسین هاجر فدای تو .. یکی میگه حسین مریم به فدات .. همه دارن گریه میکنن دیدم یه هودجی از آسمان آمد ، این چهار بانو رفتن کنار این هودج زیرِ بغل یه خانم قد خمیدۀ جوانی رو گرفتن آوردن کنار تنور .. دیدم این خانم کنار تنور زمین گیر شد
سر کرد داخل تنور به سینه میکوبید .. هی میگفت غریب مادر حسین ..
روضه حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها
مادر میان بستر خود روضه می خواند
با اشک های کوثر خود روضه می خواند
نیّت نمود و شانه زد بر موی زهرا
با مویه های آخر خود روضه می خواند
او چند مدت رنگ نیلی خواب می دید
بر شاخۀ نیلوفر خود روضه می خواند
خیره به در می شد و ی این که به دیوار
یا که به روی دختر خود؛ روضه می خواند
با روضه های کوچه، او از حال می رفت
با یاد یاس پرپر خود روضه می خواند
وقتی گریز روضه هایش کربلا بود
با نالۀ بغض آور خود روضه می خواند
مادر بزرگِ ماه های روی نیزه
بر کشته های بی سر خود روضه می خواند
بر پارۀ پاره ی پیکری که روزمین ماند
بر پاره های پیکر خود روضه می خواند
اصلاً در عاشورا به عالم کرد رجعت
بر روی تل، بر منبر خود روضه می خواند
از غارت و آتش درون خیمه می گفت
می سوخت، با خاکستر خود روضه می خواند
زینب شبیه اوست، نه اصلاً خود اوست
یعنی برای معجر خود روضه می خواند
شاعر:محسن حنیفی
مستان همه افتاده وساقی نمانده
یک گل برای باغبان باقی نمانده
جانم خدیجه ...
═∞
#فمینیسم ،نام دیگرِ #حقوق_زن اسـت!
که وقتی زن را کالایِ لوکسِ غرب کردند،
برای پاک کردنِ صورتمسئلههای آن،
کلماتِ قشنگ قشنگ بَلغور کنند!
#مسیح_پولینژاد
فقیرم نوشتید، من راضی ام
به این شب، به شب در زدن راضی ام
دل من شکسته است، چیزى بگو
به وَاللهِ حتى به لَن راضی ام
مرا هم معطل کنى اَولاً
تو رَبِّ مَنى، ثانیاً راضی ام
کلافِ مرا برنگردان وَلَو
ببافى از آن پیروهن راضی ام
فقیرِ حرم را سلیمان نکن
از این منصبِ خویشتن راضی ام
به پروانه هاىِ سَحَر گفته ام
که من هم به این سوختن راضی ام
مرا آخرِ عُمرى آواره کن
به شبهاىِ دور از وطن راضی ام
اگر تَن نباشد به سَر راضی ام
اگر سَر نباشد به تَن راضی ام
فداىِ حسینم ولیکن مرا
بخوانى شهیدِ حَسَن راضی ام
حرم میروم باز در میزنم
اگر هم ندادند، من راضی ام
مرا آخرش هم کفن میکنند
ولیکن بدونِ کفن راضی ام
*وقتی امروزگریه میکرد،صدازد خواهشی ندارم اما برای من رو بزن، بگو ازمال دنیا چیزی برای خدیجه باقی نمانده، اگه میشه رسول الله منُ بینِ عبایی که نمازمیخوانه کفن کنه ،اما کفن ها از آسمان اومد...
ازامشب ذکرآسمونی هاشد:
ای بی کفن حسین جان...
دور از وطن حسین جان...
ای تشنه لب حسین جان...
«أَلسَّلامُ عَلَى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرىٰ...»
ای بی کفن حسین وای...
دور از وطن حسین وای...
عریان بدن حسین وای...
کفنی داشت زخون و کفنی داشت زخاک
تا نگویندحسین بن علی بی کفن است
یا رب جوابِ ما به حقِ اولیا بده
جامی زِشهدِ عشقِ خود امشب به ما بده
یا رب بیا و مهر زِ لب هایِ ما بگیر
اذنِ سخن عطا کن و حالِ دعا بده
کارِ من از انابه و توبه گذشته است
راهی نمانده یک سفرِ کربلا بده ..
*آمد خدمتِ امام صادق عرض کرد یابن رسول الله اگه ماهِ رجبُ و شعبان از کسی بگذره و خدا ازش نگذره ، چه کنه ؟..
فرمود ماه رمضان شبهایِ قدر رو دریابه . آقا ؛ اگه شبهایِ قدر ازش گذشتُ خدا ازش نگذشت چه کنه ؟.. فرمود شبِ عرفه عرفات . عرضه داشت اگر رفت و نشد؟.. فرمود دیگه این راهی نداره .. باید فوری بره کربلا ...*
درمانِ من زیارتِ آقایِ کربلاست
لطفاً به این مریضِ محبت دوا بده ..
*رحمتِ خدا به این اشک ها ، شماها دلتون کربلاست ، منم دلم دنبالِ دلِ شما راه افتاده ، فقط یه جمله صدا زد خدیجه جان :*
یک دم زِ جای خیزُ به زهرا نگاه کن
از گریه نیمه جان شده ...
*این فاطمه ای که این روزا از غم از دست دادنِ مادرش از شدت گریه نیمه جان شده ، قدرتِ ولایت داره ، دلیلِ خلقتِ باباست ، دلیلِ خلقتِ علیِ .. اما در غم مادرش (مادرشم خوابیده ، بدنش سالم بود و جان داد ..) آی قربونِ مستمع حواس جمع ..
اما کربلا .. یه جوری شد نازدانه دامنِ عمه رو گرفت گفت این کیه داری اینجور براش گریه میکنی ؟.. این بدنِ بی سرِ پاره پاره ؟.. حاج علی آقایِ انسانی پیرِ روضه ست ؛ ایشون میفرمودند تا سوال کرد عمه این بدنِ کیه؟ فوری جواب داد این بدنِ باباتِ .. (حاج علی انسانی) سوال کرد بی بی جان از قدیم و ندیم بزرگان ، پدرِ شما ، جد شما فرمودند خبرِ بد رو ناگهانی ندید .. آرام آرام خبر بدید ، آماده کنید .. چی شد تا این نازدانه پرسید شما فوری جواب دادید؟ بعد خودشون (حاج علی انسانی) جواب می دادن شاید علتش این بوده : آخه ترسیدم شاید دیگه فرصت پیدا نکنه ، این بی ادبا برسن .. دیگه نتونه با باباش دو کلمه حرف بزنه ...
یه جمله و فیض مهیاست .. حالا مهلت داره نازدانه حرف بزنه .. بگو باباجان ، هرچی میخوای بگی بگو ..*
بعدِ تو ناز برایِ که کنم؟
جا به دامانِ وفایِ که کنم؟
*ماشالله به این ناله ها .. ماهِ رمضانِ یا شبِ عاشوراست ؟.. بلند داد بزن بگو برا ما هر شب ، شبِ عاشوراست ..*
حسین ...