eitaa logo
ذاکرین آل الله
286 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
313 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
دریغ از لاله های پرپر من زهفتادو دو خونین اختر من دریغ از آن عزیزانی که خفتند به خون در پیش چشمان تر من خودم دیدم سر پاک حسینم جدا شد پیش چشم مادر من خودم دیدم که در خون دست وپا زد به روی دست بابا اصغر من خودم دیدم که قطعه قطعه گشته زتیر و نیزه، جسم اکبر من خودم دیدم که پامال خزان شد گل من یاس من نیلوفر من خودم دیدم که هجده سر چو خورشید همه گشتند برگرد سر من خودم دیدم که سرها گریه کردند بر احوال دل غم پرور من خودم دیدم که افتاد از سر نی سر محبوب از جان بهتر من به آن بلبل که در شام خرابه دل شب پر زد و رفت از بر من بخوان این بیت را (میثم) هماره زسوز سینۀ پر آذر من گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند
یا مزن چوب جفا را بر لب و دندان من  یا بگو بیرون روند از مجلست طفلان من  یا نزن شرمی نما از روی زهرا مادرم  یا بزن مخفی ز چشم خواهر گریان من  من پی ترویج قرآن آمدم این جا که گشت  چوب خزران تو مزد خواندن قرآن من  ای ستمگر هر چه می خواهی بزن اما بدان  بوسه گاه مصطفی باشد لب عطشان من  در احد جد تو دندان پیمبر را شکست  باید از چوب تو اکنون بشکند دندان من  بارها و بارها پیوسته دید آزارها  هم سر خونین من، هم پیکر عریان من  سخت تر از چوب تو بر من نگاه زینب است  چوب تو نه، اشک او آتش زند بر جان من  خواندن آیات قرآن زیر چوب خیزران  با خدا این بوده از روز ازل پیمان من  من شدم در زیر چوب خیزران مهمان تو  مادرم در پای طشت زر بود مهمان من  دست "میثم" را از آن گیرم که پیش از بودنش  همچنان دست توسل داشت بر دامان من
شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید ساز با نالۀ ذرّیۀ زهرا نزنید سر مردان خدا را به سر نیزه زدید مرد باشید دگر سنگ به زنها نزنید به زنان بر سر بازار اگر سنگ زدید دختران را به کنار سر بابا نزنید علی و فاطمه در جمع شما اِستادند پیش چشم علی و فاطمه ما را نزنید به اسیری که بود در غل و زنجیر زدید به یتیمی که دویده است به صحرا نزنید رقص شادی جلو محمل زینب نکنید پای سر بریده به زمین پا نزنید بگذارید برای شهدا گریه کنیم خنده بر داغ دل سوختۀ ما نزنید کشتن فاطمه بین در ودیوار بس است تازیانه به تن زینب کبری نزنید به تماشای سر پاک حسین آمده اید اینقدر دست به هنگام تماشا نزنید سخن «میثم» دل سوخته را گوش کنید دوستان غیر در خانۀ مولا نزنید
شامیان! من داغدارم، هلهله کمتر کنید  خارجی نه! زاده ی پیغمبرم باور کنید  کف زدن پایِ سر فرزند زهرا خوب نیست  نامسلمانان! حیا از دخت پیغمبر کنید  با چه جرمی عمه ام را پیش چشمم می زنید؟  نه حیا از فاطمه، نه شرم از حیدر کنید  گشته جای شیر جاری اشک از چشم رباب  جای خنده، گریه با آن مهربان مادر کنید  میهمانم، زاده ی پیغمبرم، آیا رواست  جای عطر گل، نثارم خاک و خاکستر کنید؟  این سر ریحانه ی زهراست بر بالای نی  از چه رو با خنده استقبال از این سر کنید  کوچه کوچه سنگ بگرفتید جای گل به دست  تا نثار فرق مجروح علی اکبر کنید  زخم زنجیر مرا دیدید و خندیدید باز  شادمانی پای اشک عمه ام کمتر کنید  فاطمه با ماست ای نامردﹾ مردم! کِی رواست  رقص پای گریه ی صدیقه ی اطهر کنید؟  شیعیان با شعر میثم در غم ما اهل بیت  دیده را لبریز از خون، سینه پر آذر کنید
وداع کربلا ز خوناب جگر دریا کنم چشم تر خود را مگر پیدا کنم در این یم خون گوهر خود را الا ای بلبلان با من بنالید از برای من که نقش خاک دیدم لاله های پرپر خود را برم تا یادگار از این گل پرپر شده با خود سزد از خون او رنگین کنم موی سر خود را برادر ای زدور خردسالی همدم زینب چرا تنها سفر کردی نبردی خواهر خود را زمین از اهرمن پر ای سلیمان به خون خفته در این صحرا کجا گمکرده ای انگشتر خود را از آن ترسم که زیر تازیانه جان دهد از کف به جان مادرت زهرا رها کن دختر خود را سرت از نوک نی کافی است با من همسخن گردد دگر زحمت مده جان برادر حنجر خود را چگونه طاقت آوردم که دیدم بر گلوی تو نشان زخم تیغ و بوسه های مادر خود را جدائّی من و تو بند از بندم جدا کرده چگونه از تو بردارم نگاه آخر خود را دو زخمت مانده آن یک بر کمر این بر جگر آری که دیدی داغ عبّاس و علی اکبر خود را صدای غربتت پر کرد عالم را در آن ساعت که کردی دفن پشت خیمه جسم اصغر خود را گنکاری چو «میثم» چشم بر لطف شما دارد مبادا روز محشر واگذاری نوکر خود را
علیست زیب هستی و، زینت اوست دخترش زهم گشوده دست دل چو جان گرفه در برش بوی بهشت یافته، ار دم روح پرورش فاطمه بوسه می زند، به عارض منوّرش بال زند سوی حسین، از سر دوش مادرش سلام ما درود ما، به زینب و برادرش بهشت بود و هست او، اسیر و پای بست او عجب مدار اگر علی، اسیر و پای بست او عجب مدار اگر علی، بوسه زند به دست او قدر به حکم او ولی، رضا به هر قضاست او پس از بتول، بانوی خانۀ مرتضی است او بلکه به جای مادرِ امام مجتبی است او مونس و یار و یاورِ شهید کربلاست او خطا به خوان کبریا، زبان انبیا است او به عصمت خدا قسم، که عصمت خداست او یاد کند زفاطمه کمال و پارسائی اش رجال دهر شاهد سیّدالنّسائی اش فهیمه ای که کس بر او نیافته مفهّمه علیمه ای که از ازل، نداشته معلّمه جلوه گر از وجود او، هر آنچه داشت فاطمه بوسه به پای او زند، مدینۀ مکرّمه دعای اهل آسمان، خطابه های او همه کلام او زمحکمی، چو آیه های محکمه چه در سفر چه در حضر، چه در میان قافله قضا نشد زحضرتش، شبی نماز نافله ای شرف بلند خون، هماره از پیام تو وی گرفته آبرو، شهادت از قیام تو سکّۀ صبر را خدا، نقش زده به نام تو مفتخر از وجود تو، رسول و باب و مام تو زنده کنار قتلگه، به صبر تو امام تو نطق تو در سکوتت تو، تیغ تو در نیام تو تو در قیام کربلا، قیامت آفریده ای تو از دم پیغمبری، امامت آفریده ای تو در سخن پیمبرِ کلام وحی بر لبی تو با پیام کشتگان، حیات بخش مکتبی تو در خرابه ها، چو قرص ماه در شبی تو بر هلال نوک نی، به شهر کوفه کوکبی تو زیب دامن نبی، تو زین امّی و ابی تو زینبی تو زینبی تو زینبی تو زینبی نه ساره ای نه هاجری، نه آسیه نه مریمی چو مادرت سیّدةالنّساء کلّ عالمی توئی که بهر کربلا، وجودت آفریده شد توئی که در خطابه ات، تمام وحی دیده شد توئی که با رسالتت، پیام حق شنیده شد توئی که با اسارتت، بساط ظلم چیده شد توئی که با عدالتت، نخل ستم بریده شد اگر چه سرو قامتت، زبار غم خمیده شد به جسم و جان سرکشان، ریخت شرار نطق تو حسین سرفراز شد، به ذوالفقار نطق تو پیمبر است جدّ تو، بتول دیگرش توئی بتول مفتخر از آن، که ناز پرورش توئی علی ست غرق و جد و شور، از این که دخترش توئی حسن بتو است سرفراز، از اینکه خواهرش توئی حسین بر تو متّکی، که یار و یاورش توئی شهید اگر شهید شد، پیام آورش توئی به مصطفی به مرتضی، به مجتبی به فاطمه که از تواند مفتخر، ائمّۀ هدی همه تو در میان سلسله، گره گشای عالمی تو با گلوی خشک خود، حیات بخش آدمی تو عصمت مصوّری، تو غیرت مجسّمی تو با کلام جان فزا، دم مسیح را دمی تو یک رسول وحی خون، تو یک کتاب محکمی تو در زمین شام هم، چراغ عرش اعظمی ستاره فرش منزلت، ماه چراغ محفلت که آفتاب فاطمه، گشته به دور محملت سلام بر تو ای کسی، که صبر شد حقیر تو ندیده بعد فاطمه، جهان زنی نظیر تو به پیر عقل رهنما، دو کودک صغیر تو حسین چشم دوخته، به طلعت منیر تو صدای زندۀ علی، به صوت دلپذیر تو اسیر شام بودی و، یزید شد اسیر تو پرچم فتح کربلا، از تو در احتزاز شد به همّت بلند تو، حسین سرفراز شد منم منم که از ازل، گدای موی زینبم هماره دست التجا، بودبه سوی زینبم خدای داده آبرو، به آبروی زینبم مرثیه خوان کربلا، قصیده گوی زینبم پرده هماره مرغ دل، در آرزوی زینبم در ازدحام حشر هم، به جستجوی زینبم به جان مادرش قسم، اگر کند نظاره ام سزد جهیم باغ گل، شود به یک اشاره ام
  او عمۀ سادات او، زهرای زهراست   او مثـل زهـرا مـادرش ام‌ابیهـاست   او انبیا و پنج تن را نور عیـن است   زین اَب و زین اُم و زین حسین است   سر تا قدم جان است و جانانش حسین است   می‌گرید و گهواره‌جنبانش حسین است   در خواب و در بیداری خود با حسین است   در هر نفس ذکر لب او یاحسین است   الله اکبــر! از کمــال و از جــلالــش   الحق کـه شیـر فاطمـه بــادا حلالش   گر شیرحق شیر حقش گوید،عجب نیست   عطر بهشت از بوی او بوید، عجب نیست   کــرب‌وبــلا بی‌نــام او معنــا نـدارد   لـوح رضــا بـی‌صبــر او امضــا ندارد   هر خطبـه‌اش یک سورۀ آمـال نهضت   هر جملـه‌اش یک آیـۀ اکمـال نهضت   پیوسته بــوده جـا در آغــوش الهش   از گـاهــواره تــا کنــار قتلـگــاهش   وقتی سخن مثل امیرالمؤمنیـن گفت   بر او سـر بــالای نیـزه آفـریـن گفت   با احمـد و زهـرا و حیـدر هم‌صدا بود   الحـق کـه او پیغمبـر خـون خدا بود   چشم حسین از خطبۀ او گشت روشن   احمد، علی، زهرا، حسن، گفتند احسن!   وقتی که شد با خنجر خونین لبش جفت   هم بوسه می‌زد هم خدا را شکر می‌گفت   با سیل اشکش عقده از دل باز می‌کرد   اول سفـر را بـی حسیـن آغاز می‌کرد   انگــار می‌بینـم تـن در خـون تپیده   بــر او اذان گوینـد رگ‌هــای بـریده   در گریــۀ او ناقه‌هــا امــداد کـردند   گویــی فـرات دیگــری ایجاد کردند   آتش بــه ســوز سینــۀ او باد می‌زد   تنهـا بــرای او جــرس فریـاد می‌زد   لب‌ها ترک‌خوردۀ فضا در چشم‌ها دود   آب فـرات از خجـلت زینـب گِل‌آلود   صحرا‌به‌صحرا کـوبه‌کـو منزل‌به‌منزل   زینب، سوار و فاطمـه دنبـال محمل   زینب، همیشه یاد او هـم گریه دارد   حتـی شب میـلاد او هـم گریه دارد   در هر مقامی یاد او یاد حسین است زینب تمام هست اولاد حسین است   «میثم»! از آن روزی که پیغمبر نبی بود   زینب حسینی و حسینـش زینبـی بود  
ای آینۀ تمام زهرا ای شخص تو را مقام زهرا بر جان و تنت درود احمد بر نام خوشت سلام زهرا در حنجره ات صدای حیدر در زمزمه ات پیام زهرا در لعل لبت حدیث توحید در سرو قدت قیام زهرا گیرد ز تو احترام بابا آنگونه که احترام زهرا از دوره کودکی تو را بود مشی و هدف و مرام زهرا نام تو ائمّۀ هدی را جاری به زبان چو نام زهرا زهرای حسین پروری تو در رتبه حسین دیگری تو ای دختر مادر مدینه ای مصحف مادرت به سینه محبوبۀ کردگار زینب صدّیقه و طاهره امینه یک بانو و اینقدر جلالت یک دختر و این همه سکینه چون شیر خدا خدای را شیر چون مادر خویش بی قرینه در کلّ محیط با برادر مصباح هدائی و سفینه طوبای بهشت مهربانی دشمن ز چه داشت با تو کینه دل با غمت ای بتول دوّم هم کرب و بلاست هم مدینه حوران که مقدّس و عزیزند در کوی کنیز تو کنیزند
ای آینۀ تمام زهرا ای شخص تو را مقام زهرا بر جان و تنت درود احمد بر نام خوشت سلام زهرا در حنجره ات صدای حیدر در زمزمه ات پیام زهرا در لعل لبت حدیث توحید در سرو قدت قیام زهرا گیرد ز تو احترام بابا آنگونه که احترام زهرا از دوره کودکی تو را بود مشی و هدف و مرام زهرا نام تو ائمّۀ هدی را جاری به زبان چو نام زهرا زهرای حسین پروری تو در رتبه حسین دیگری تو ای دختر مادر مدینه ای مصحف مادرت به سینه محبوبۀ کردگار زینب صدّیقه و طاهره امینه یک بانو و اینقدر جلالت یک دختر و این همه سکینه چون شیر خدا خدای را شیر چون مادر خویش بی قرینه در کلّ محیط با برادر مصباح هدائی و سفینه طوبای بهشت مهربانی دشمن ز چه داشت با تو کینه دل با غمت ای بتول دوّم هم کرب و بلاست هم مدینه حوران که مقدّس و عزیزند در کوی کنیز تو کنیزند
الا ای آیۀ خون را دمت تفسیر یا زینب الا ای شیر حق را در شجاعت شیر یا زینب زبانت فتح اهلبیت را شمشیر یا زینب کلامت سینۀ تنگ عدو را تیر یا زینب تو از خون جبین وجه خدا را شستشو دادی تو تا صبح قیامت بر شهیدان آبرو دادی که برده یک تنه کوه بلا بر شانه غیر از تو که دارد نوک نی هفتاد دو ریحانه غیر از تو که کرده صبر را از صبر خود دیوانه غیر از تو که گفته پای جسم غرقه خون شکرانه غیر از تو تو از گودال خون تا طشت زر کردی شکیبایی ندیدی چهل منزل اسارت غیر زیبایی نماز شب به اشک چشم و جسم خسته ات نازد شرف، آزادگی، بر دستهای بسته ات نازد حسین از نیزه بر پیشانی بشکسته ات نازد خدا بر ذکر یا رب یا رب پیوسته ات نازد ثنایت باور کرده است نخل سبز «میثم» را عجب نبود که از این نخل بخشد میوه عالم را
الا ای آیۀ خون را دمت تفسیر یا زینب الا ای شیر حق را در شجاعت شیر یا زینب زبانت فتح اهلبیت را شمشیر یا زینب کلامت سینۀ تنگ عدو را تیر یا زینب تو از خون جبین وجه خدا را شستشو دادی تو تا صبح قیامت بر شهیدان آبرو دادی که برده یک تنه کوه بلا بر شانه غیر از تو که دارد نوک نی هفتاد دو ریحانه غیر از تو که کرده صبر را از صبر خود دیوانه غیر از تو که گفته پای جسم غرقه خون شکرانه غیر از تو تو از گودال خون تا طشت زر کردی شکیبایی ندیدی چهل منزل اسارت غیر زیبایی نماز شب به اشک چشم و جسم خسته ات نازد شرف، آزادگی، بر دستهای بسته ات نازد حسین از نیزه بر پیشانی بشکسته ات نازد خدا بر ذکر یا رب یا رب پیوسته ات نازد ثنایت باور کرده است نخل سبز «میثم» را عجب نبود که از این نخل بخشد میوه عالم را
ای مادر صبر و دختر زهرا مرآت ز پای تا سر زهرا در عز و وقار حیدرِ حیدر در قدر و جلال کوثر زهرا از دورۀ چار سالگی بودی  یار علی و پیمبر زهرا زهرا همه بود مصطفی پرور تو دخت حسین‌پرور زهرا تو بهر علی مرتضی بودی  مانند خدیجه، دختر زهرا ! رخسار تو در برابر مادر  چون آینه در برابر زهرا ماه رخ توست مشعل حیدر سرو قد توست محشر زهرا تـو زینت امـی و ابـی زینب در بین دو ماه، کوکبی زینب ای چشم محمّد و علی سویت قرآن حسین مصحف رویت این نیست عجب که خلق را بخشند در روز جزا به تاری از مویت دین دست نهاده بر سر شانه صبر آمده متکی به پهلویت مغبونم اگر تمام عالم را گیرم به غباری از سر کویت من کیستم ای حقیقت زهرا تا دم زنم از خصائل و خویت زیبد که سر حسین در هر گام گردد سر نیزه‌ها ثناگویت با آنکه خمیده قامتت از غم یک دم نفتاد خم به ابرویت هم رشتۀ خصم را گسستی تو  هم پشـت یزید را شکستی تو تو حیدر حیدری خدا داند زهرای مکرری خدا داند هم عمۀ نُه امام معصومی هم کوثر کوثری خدا داند بعد از زهرا که او، تویی- تو، او از کل زنان سری خدا داند هنگام حمایت از امام خود هم سنگر مادری خدا داند اوصاف تو کار مادرت زهراست از مدح فراتری خدا داند در قدر و جلال عصمت و پاکی زهرای مطهری خدا داند بر روی دو دست مادرت زهرا قرآن پیمبری خدا داند با کوه مصائبت چهل منزل همگام برادری خدا داند