اشعار وداع با ماه مبارک رمضان
افسوس که ماه رمضان آمد و رفت
آن توبه ده پیر و جوان آمد و رفت
از بهر صلاح کار ما آمده بود
از دست فساد ما به جان آمد و رفت
فرصت خوب رهـایی شد تمام
ماه عشق و آشتی ماه صیــام
سـی شب ماه خدا پایان رسید
ماه شــوال المکـرم شد پدید
رمضان گذشت از من چه کنم که بینوایم
دل من ز حبّ دنیا نگذشت ای خدایم
تبعات هر گناهم شده بود سدّ راهم
تو به من عطا نمودی که نباشد ادعایم
خداحافظ ای بهار دلم،
ای دعای سحر، ای ابو حمزه
خداحافظ ای رفیق دلم،
می روی ز برم، با چنین غمزه
خداحافظ افتتاح سحر،
ای مجیر سحر، گریۀ شب ها
خداحافظ جوشن تقوی
، مونس دل ها هدیۀ زهرا
همه هستم رفته از دستم،
امید دل را به تو بستم
ای خدا العفو، ای خدا العفو
عید صیام آمد و ماه صیام رفت
لطف تمام آمد و فیض تمام رفت
شد عید فطر و لطف خدا باز تازه شد
گرد غم گناه ز جان عوام رفت
عید رمضان آمده از شمیم عطرش مستیم
سی روز به سجاده ی عشق و کرمش بنشستیم
گر در نظر حق نشود رد همه ی طاعت ما
اجری چه از این به که ز جمله رستگاران هستیم
حیف که از دست ما ماه خدا میرود
ماه مناجات و نور، ماه دعا میرود
ماه سحر خیزی اهل صفا میرود
ماه وصال علی، ماه ولا میرود
افسوس که ایّام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
افسوس که سی پاره ی این ماه مبارک
از دست به یکبار چو اوراق خزان رفت
آقا سلام! ماه مبارک تمام شد
شبهای آخر من و ماه صیام شد
درهایی از ضیافت حق بسته شد ولی
پشت در نگاه شما ازدحام شد
بدرود ای بزرگ ترین ماه خداوند و ای عید اولیای خدا.
بدرود ای ماهی که تا تو بودی، امن و سلامت بود.
بدرود ای آنکه نه در مصاحبت تو کراهت بود و نه در معاشرتت ناپسندی.
بدرود که سرشار از برکات بر ما درآمدی و ما را از آلودگی های گناه شست وشو دادی.
شعر وداع با ماه رمضان
آرزوی آمدنت داشتم
بذر وصال تو به دل کاشتم
آمدی ومرغ دلم پر گرفت
سوی خدا رفتنش از سر گرفت
آمدی وباب سما باز شد
بازی عشق همه آغاز شد
ماه خدا بودی ورخشان شدی
نور به تا ریکی هر جان شدی
ای رمضان ای مه خاص خدا
سخت بود ازتو بمانم جدا
با تو کمی آدم دیگر شدم
شیفته ی رسم تو دلبر شدم
داده ام اندر تو دلم شستشو
یافته ام پیش خدا آبرو
یار شفیق همه ی صائمین
کرده مرا فکر نبودت غمین
گرکه شود مان به برم یار من
رفتن تو می شود آزار من
شد برکات تو همی شاملم
گر بروی باز همان غافلم
ای زخدا برهمگان ارمغان
فکرمرا کرده وپیشم بمان
گر نبود چاره به هجران تو
ای رمضان جان من وجان تو
سال دگر باز تو راهم بده
ماه خدا،باز پناهم بده
شاعر:اسماعیل تقوایی
ای عاشقان ماه خدا کم کم به پایان می رسد
با رفتنش بر مومنان هنگام حرمان می رسد
یکماه شور بندگی ماه جلای قلبها
ترک همه یاران کند دوران هجران می رسد
خوان الهی می شود برچیده از روی زمین
پایان برخورداری مهمان یزدان می رسد
یاد سحرهایش بخیر یاد نماز وروزه ها
هر روزه دا ی در وداع با چشم گریان می رسد
تا می توانی توشه گیر از ماه پر فیض خدا
یکسال دوری تو و این ماه ایمان می رسد
ای کاش فیض ماه حق در جان ما مانا شود
بینیم یکسال دگر این مه فروزان می رسد
یارب مدد کن تا که ما دور ازگنه باشیم چون
با رفتنش آزادی اصحاب شیطان می رسد
شاعر:اسماعیل تقوایی