#زمزمه و نوحه عامیانه با سیدالشهدا (ع)
می خوام به کربلا بیام دوباره
دلم ز دوریِ تو بی قراره
دیگه دلم صبر و قرار نداره
زِ سوز داغت شده پُر شراره
آقام حسین ، آقام حسین ، حسین جان (۲)
دعا بکن عاشق تو بمونم
تو کربلا روضه ی تو بخونم
بخونم از تشنگیِ لبِ تو
روضه ی قتلگاه و زینب تو
آقام حسین ، آقام حسین ، حسین جان
فدای حنجر بُریده ی تو
جسم به خاک و خون کشیده ی تو
فدای شش ماهه علی اصغرت
فدای عباس و علی اکبرت
آقام حسین ، آقام حسین ، حسین جان
اگه دعا کنی برام همیشه
دیگه دلم از تو جدا نمی شه
تا آخرش تو راه تو می مونم
می مونم و از تو فقط می خونم
آقام حسین ، آقام حسین ، حسین جان
.
#در فراق صاحب الزمان (عج)
پروانه صفت با غم تو سوخته ام من
چشمان دلم را به رَهَت دوخته ام من
لطفی کن و من را زِ فِراقت نده آزار
جانا تو بیا دست از این فاصله بردار
ای عشق ببین بی سر و سامان تو باشم
چندی است که دیوانه و حیران تو باشم
من سائلم و دست به دامان تو هستم
بیمار توام ، چشم به درمان تو هستم
دیدی که سر راه تو بر خاک فِتادم
بر گِرد رَهَت صورت خود را بنهادم
جز خال لب صورت تو در نظرم نیست
یعنی که به جز ذکر تو وِرد سحرم نیست
مجنونم و هر لحظه گرفتار تو گشتم
خون از مُژه می بارم و من زار تو گشتم
مَپسند که از کوی تو آواره شوم من
در راه رسیدن به تو بیچاره شوم من
گر رُخ بِنمایی همه جا یار تو گردم
من مشتریِ یوسفِ بازارِ تو گردم
ای یوسف گُم گشته ی زهرا مددی کن
حالا که به راه تو نشستم نظری کن
.
روضه و توسل ویژهٔ شهادت اباالمهدی آقا امامحسن عسکری علیه السلام اجرا شده به نفس حاج عباس حیدر زاده•✾•
اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً
ای آفتاب مهرتو روشنگر وجود
در پیشگاه حکم تو ذرّات در سجود
نور تو بُوَد مشعل کانون کاف و نون
روزی که هیچ جلوه ی شمس و قمر نبود
اى مير عسكرى لقب، اى فاطمى نسب
آن را كه نيست مِهر تو از زندگى چه سود
این افتخار گشته نصیبت که از شرف
در خانه ی تو مصلح کل دیده بر گشود
قربان ديده اى كه به بزم تو فاش ديد
جاى قدوم عيسى و موسى و شيث و هود
اى قـبـلـه ی مـراد كه در بـركـةُ الـسَّـبـاع
شیـران به پیش پـاى تـو آرند سر فرود
*امام عسکری علیه السلام سالها زندان بود، یکی از زندانبانها خیلی انسان نانجیب و پستی بود. به دستور خلیفه تصمیم گرفت حضرت عسکری رو ببرد مقابل شیران درنده، به گمانش اینکه شیران درنده حمله میکنند حضرت رو از بین میبرند. هر چی تو تاریخ اومده همسرش بهش اصرار کرد این کار رو نکن فرزند پیغمبر خداست اما گوش نداد. امام عسکری علیه السلام را آورد وارد قفس شیران درنده کرد، نگاه میکرد دقت میکرد فکر میکرد الان شیران درنده حضرت رو میدرند اما دید حضرت با آرامش تمام،میان شیران ایستادن به نماز، شیران درنده دور حضرت حلقه زدند ملتمسانه نگاه به قد و بالای حضرت میکنند...
یا امام عسکری شیران درنده احترام کردند دور شما رو گرفتن آقاجان، اما چه گرگهای درنده ای بودن کربلا، یکی نیزه میزد، یکی شمشیر میزد، یه عده سنگ میزدند، یه عده پیرمردا با عصا میزدند...*
پر میزند دوباره دلم در هوای تو
دارم هوای بوسه به صحن و سرای تو
اذن دخول خوانده دلم تا کنی نظر
زائر شوم دوباره سوی سامرای تو
ای دومین حسن چون حسن ذره پروری
پر میشود دو دست گدا از عطای تو
هم تو غریب هستی و هم مرقدت غریب
اما غریب نیست دمی آشنای تو
دشمن نهاد به زندان و بی خبر
از آنکه هست عالم امکان برای تو
مانند مادرت به جوانی شکسته ای
آید به گوش ناله ی وا اُما از صدای تو
*میدونین امام عسکری چند سالشون بود؟ بیست و هشت سال داشت اما زهر کاری با حضرت کرد بدنشون میلرزید. حتی آبی که دارو داشت رو نتوانست میل کنه. به غلامش فرمود: برو تو حجره، پسرم رو بگو بیاد، میوه ی دلم رو بگو بیاد...*
کاسه ی آب بدستم بنگر میلرزد
زهر افکنده شرر بر جگرم مهدی جان
*آقا زاده ی پنج ساله ای امروز دور بابا میگرده، هی میگه: بابای غریبم...
اما غریبتر از بابا خودِ امام زمان است...*
بعد من سر به بیابان بگذاری شب و روز
باشد از حالت زارت خبرم مهدی جان
میان این همه دشمن چه ها کند مهدی
ز غربت پسر من خدا خبر دارد
*سر بابا رو روی زانو گذاشت، بگم یا امام عسکری؟ سرت روی زانوی عزیز دلبندت بود آقا ، اما من فدای اون سری که بالای نی رفت." أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ"...حسین...
«صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ»
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
مناجات و توسل ویژۀ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن عسکری علیه السلام به نفس استاد حاج منصور ارضی
سلام آقا تو هستی یوسفِ زهرا
سلام آقا شدی آوارۀ صحرا، غریب آقا..
سلام آقا میدونم که عزاداری
در این شبها به درد و غمگرفتاری، غریب آقا..
میاد امشب صدایِ گریه هایِ تو
غم بابا شده امشب عزایِ تو، غریب آقا..
*منتظر پسرشِ .. پنج سالشه .. عزیزمُ بگید بیاد .. مهدی مُ بگید بیاد کنارم ..*
بیا بابا کنارم با دو چشم تر
ببوسم من لب تو لحظه آخر، عزیزمن..
همین روزا به زخم ما نمک خورده
همین روزا بدون مادر کتک خورده، عزیز من..
همین روزا عمومون محسنُ کشتن
همین روزا یه کوهِ هیزم آوردن، عزیز من..
همین روزا میون یک در و دیوار
شده زخمی یه سینه با نوک مسمار
لب تشنه غریبِ عالمینم من
دم آخر فقط یاد حسینم من
*میگه آبُ که برد تا دهانش .. حضرت این دندوناش چنان میخورد به این ظرف آب .. آب میریخت رو لباسایِ حضرت .. هر جوری تونست بخوره
قطره ای،ذره ای، بیشتر آبُ خورد ریخت رو لباسش ..*
لب تشنه غریب عالمینم من
دم آخر فقط یاد حسینم من، حسین جانم..
به هر سختی مرا آخر کفن کردی
تو هم گریه برای پیرُهنکردی، حسینجانم..
دم مغرب سرش بر نیزها بردن
همه زنها به هر کوچه کتک خوردن
حسین ...
.
حضـرت امام مهـدی(عج) میآید تا،
بدعتهای دینِ حاضر را ویران کند!
بدعتهایِ اسلامِ اَشرافیِ مُتحجّر،
مثلاً بدعت #اسلام_آمـریکـایی را...
#خلیفة_الله
بسم الله الرحمن الرحیم
از ما زمینیان به شما آسمان سلام
مولایِ دل شکسته ، امام زمان سلام
این روزها هزار و دو چندان شکسته ای
حالا کجایِ روضه ی بابا نشسته ای
*یابن الحسن ، آقاجانم سرت سلامت .. قربونِ تو آقا برم که میگن لحظه های آخر امام عسکری هی نگاه به صورت شما می انداخت هی اشک میریخت ، عرضه داشت چرا دارید گریه میکنید؟! فرمود پسرم دارم برا تو گریه میکنم ..
برا اون شبا و روزایی که بیابان گرد میشی بابا .. بی کس و تنها میشی ..*
رخت سیاهِ داغِ پدر کرده ای تنت
قربانِ ریشه هایِ نخلِ شالِ گردنت
*آی مردم ، آی زن و مرد ، آی محبین آل الله .. امشب شبِ یتیمیِ امام زمانِ .. امشب، شبِ شروعِ غربتِ آقامونه .. میخوام بگم این رسمه عالمه ، اگه یه پدری از دنیا بره ، وقتی میری تو مجلس عزای اون پدر شرکت میکنی این رسمه؛ میگی بزار یه طوری برم حتما خودم رو به صاحب عزا نشون بدم .. اگه ببینی پسرش دم در ایستاده میری جلو خودتُ یه جوری نشون میدی تو رو ببینی .. میری جلو عرض تسلیت میدی .. حرفم اینه ، میخوام بگم امشب آقا نمیدونم کجای این مجلس شَرَفِ حضور دارند .. اما حرفم اینه یه طوری گریه کن حضرت برگرده نگاهت کنه .. رحمت خدا به این اشک ها و ناله ها .. معطلت نکنم دو سه بیت روضه و از همه تون التماسِ دعا ..*
آماده میکنی کفن و تربت و لحد
مردِ سیاه پوش خدا صبرتان دهد
*میگن لحظه های آخر زهر با امام عسکری کاری کرد ، تعادلُ از آقا گرفت .. زهر خاصیتش اینه واردِ بدن که میشه اول از همه آدم احساس تشنگی میکنه ، عطش به آدم غلبه میکنه ، یکی دیگه از خاصیت های زهر اینه تعادل انسانُ بهم میزنه .. (یه نمونه بگم؟! همین چند روز پیش باهاش گریه کردید ..) اباصلت میگه دیدم امام رضا هی زمین میخوره بلند میشه .. (بگم یکی دیگه یا نه؟!..) ابی عبدالله میگه تا وارد حجرۀ برادرم امام حسن شدم .. دیدم داداشم رو زمین داره دست و پا میزنه .. (یه چیزی میگم زود رد میشم ..) سادات منو ببخشن .. مادرا باهاش بلند بلند گریه کنند .. بگم اینا مرد بودن زهر تعادلشونُ بهم زد اما سادات، من یه خانمی سراغ دارم وسط کوچه .. چهل نفر کاری کردن دیگه مادر تا آخرِ عمرش تعادل نداشت .. هی میگفت اسماء کمکم کن سرم رو برگردونم ..*
میزد مرا مغیره و یک تن به او نگفت
زن را کسی مقابلِ شوهر نمیزند ..
*آی مادر .. من از سادات معذرت میخوام، بمونه فاطمیه زنده بودیم مفصل برا این خانم گریه میکنیم .. آقای من :*
آماده میکنی کفن و تربت و لحد
*امام رو باید امام بهش نماز بخواند ، امام رو باید امام دفن کنه .. یا صاحب الزمان .. حضرت دید بدنِ مبارکِ پدرشونُ رو زمین گذاشتن تاریخ میگه اون مرد ایستاد نماز بخونه همه دیدن یه آقازاده ای اومد کنارش زد .. شروع کرد به نماز خواندن .. نوشتن کفن های قیمتی برا امام عسکری آوردن .. (بگم؟..) یا صاحب الزمان شما خودت بدنِ بابا رو کفن کردی .. خودت بدنِ بابا رو دفن کردی آقاجان .. اما من یه آقایی رو سراغ دارم .. یه پسری هم رسید کنارِ بدنِ باباش .. صدا زد برید یه تکه بوریا بیارید .. بدنُ بینِ بوریا گذاشتن .. قبرُ آماده کرد .. دستورِ دینِ ماست باید یه نفر بره داخلِ قبر .. (اهلِ روضه فهمیدن چی میخوام بگم..) معمولاً یکی میره تو قبر بندای کفنُ باز میکنه .. ای بی کفن .. دینِ ما میگه باید سمتِ راستِ صورتِ میتُ رو خاک بزارند .. دیدن امام سجاد از قبر بیرون نمیاد .. اومدن نگاه کردن .. ای وای .. این بدن که سر نداره .. لب ها رو گذاشته رو رگ هایِ بریده .. یه جمله و التماسِ دعا ان شالله خودِ امام زمان تشریف بیارند دست جمع بریم سامرا کنارِ اون ضریحِ شش گوشه .. اونجا عرض ادب کنیم ..
یا امام عسکری ، هر طور بود بدنِ شما تشییع شد ، دفن شد آقاجان .. اما دلا بسوزه برا اون ساعتی که عمه جانتون زینب نگاه کرد ، دید ده نفر اسب هاشونُ نعل تازه زدن .. انقدر بر بدن حسین ... کاری با این بدن کردن که امام صادق فرمود به اندازه نگین انگشتر جایِ سالم بر بدنِ جد ما نبود .. یه عبارتی هست تو دعای عرفه که ابی عبدالله با همه اعضا و جوارحش شهادت میده با گوشت و پوست و استخوان و ... از همۀ اون جوارح فقط دندان ها و لب های حضرت سالم موند .. اما یه ساعتی رسید خواهرش نگاه کرد ، دید نامرد چوب خیزرانُ برداشت انقدر به لب و دندانِ حسین ..
حالا دستتُ بیار بالا به قصدِ فرج ، زن و مرد این اشکِ چشمتُ با کف دست پاک کن بالا بیار ؛ خودِ خدا فرمود اگه بنده ای با من کار داره منو صدا بزنه ، دستشُ از سر بیاره بالاتر منه خدا حیا میکنم اون بنده رو دستِ خالی برگردونم .. اگه مریض داری ، جوان داری ، آبروت در خطره .. هر حاجتی داری تو این دعا جمعِ .. همه با هم دستامونُ بیاریم بالا ، پنج مرتبه به حقِ عمه جانِ امام زمان :
اللهم عجّل لولیک الفرج ..
«نحن کهف لمن اِلتجا الینا»
ما پناهگاهیم برای هرکس
که به ما پناه آورد ..
«امام حسنِ عسکری»
|⇦• #روضه و توسل ویژۀ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن عسکری علیه السلام تقدیم به ارواح طیبۀ شهدا ، علما و همۀ درگذشتگان _ استاد حاج مهدی توکلی •✾•
این امام ، امامی ست که جوان از دنیا رفته .. بیست و هشت سالش بود شهید شد ، مسمومش کردند .. میگن سم چنان به ایشان اثر کرد، آب که میخواست بنوشه دستانِ مبارکش میلرزید ..
این کاسۀ آب هی میخورد به دندانِ حضرت .. جوانِ بیست و هشت ساله نمیتوانست آب رو بخوره .. اما در تاریخ دارد اینجا به همسرشون که نرجس خاتون باشد گفت بگید پسرم مهدی (روحی له الفدا) بیاد ..
هر پدری آقا آرزوش اینه اون لحظۀ آخر پسرش بیاد .. سرشُ به دامن بگیرد .. صدا زدن حضرت مهدی تشریف آوردند ، کودک و بچه ی پنج ساله بود .. اومد این سرِ پدر رو گرفت به دامنش ؛ سر رو گذاشت رو پاهایِ حضرت مهدی (عجل الله) این جوشانده رو آرام آرام ریخت به کام حضرت عسکری علیه السلام .. پدر رو سیراب کرد و پدر در دامن پسر جان داد .. اما «لا یوم کیومک یا اباعبدالله»
بازم روزِ حسین نشد .. امام حسینم آرزو داشت تو گودال پسرش بیاد .. امام حسین هم پسر داشت .. زین العابدین تو خیمه ها بود ..
هرچی نگاه میکرد ببینه پسرش میاد سرشُ به دامن بگیره ، پدر در دامن پسر جان بده ( خیلی معذرت میخوام ، امام زمان ببخشید ..) یک وقت چشم هارو باز کرد دید شمر رو سینه ش نشسته .. پسرش نیومده، اما زینب اومده بالا گودال داره نگاه میکنه اشک میریزد .. هی میفرماید خواهرم برگرد این صحنه رو تو نمی تونی ببینی .. خواهرم «اِرجِعی الی الفُسطاط ..» زینب یه قدم میومد هی برمیگشت عقبُ نگاه میکرد .. نمیتونست دل بکند .. اما هنوز به خیمه نرسیده بود یه وقت دید زمینِ کربلا شروع به لرزیدن کرد .. طوفانِ سیاهی شروع به وزیدن گرفت .. بیاد بالای تل زینبه ببیند ، شمشیردار با شمشیر میزنه .. نیزه دار با نیزه میزند .. این دست ها رو گذاشت رو سرش .. هی صدا میزد وا محمدا .. وا علیا ..
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 برشی از مستند «روایت فتح» با صدای آسمانی شهید آوینی
🔸مخصوص کسانی که در راه مبارزه با سختی ها کمی ناامید شده اند.
#روایت_فتح_آوینی.
روزی را تصور کنید
که از امتیازها و تبعیضهای نژادی و
شکافهای طبقاتی و اجتماعی خبری نیست!
و اَحَدی جرأت ستم کردن به دیگری را
پیدا نخواهد کرد...
به امید آن روز
و آن عصر و آن دولت کریمه؛
اَللّهُمَّ اِنّا نَرغَبُ اِلَیکَ فى دَولَةٍ کَریمَة،
تُعِزُّ بِهَا الاِسلامَ وَاَهلَهُ وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَاَهلَه...
#دعای_افتتاح
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
یازده بار جهان گوشۀ زندان کم نیست
کنجِ زندانِ بلا گریۀ باران کم نیست
سامرایی شده ام ، راهِ گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دستِ شما نان کم نیست
*این زمزمه یعنی آقا کارت دارم .. این ناله یعنی آقا دارم در میزنم .. این گریه ها یعنی حالا که سفرۀ این دو ماه رو شما داری جمع میکنی واسطه شو پیشِ مادرت این کم رو ازمون قبول کنن .. ای آقای جوان مرگم .. خیلی از معارف عمیق و بلند اهل بیت در فرمایشات و کلمات امام حسن عسکری ست .. امروز عرض کنم آقاجان مزد عزاداری این دو ماهه و چند روزۀ ما رو این قرار بده که قلب های ما به سمت معارف خودت سوق پیدا کنه .. ما یه یکم حداقل متوجه بشیم شما کی بودید و هستید.. یه سرِ سوزن از دریایِ معارفِ شما رو بشناسیم آقاجان .. *
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
به دلِ کعبه همین داغ فراوان کم نیست
یازده بار به جایِ تو به مشهد رفتم
بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست
*آقا امروز ما دو تا عزاداریم .. اول و بزرگترین عزامون شهادتِ شماست .. عزایِ دوممون اینه که دیگه از امروز باید پیراهن سیاهامون رو در بیاریم .. اجازه بدید روضه بخوانم .. ظرف آب رو دادن خدمتِ امام عسکری .. انقده رعشه به این دست و بدن بود چندین بار این ظرف خورد به دندان هایِ مبارکِ آقا ..*
زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجرایی ست که در ایل تو چندان کم نیست
بوسۀ جام به لب هایِ تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضۀ دندان کم نیست
شاعر :سید حمیدرضا برقعی
*شاید اینطور باشه همون لحظاتی که جام به لب ها و دندان هایِ آقا اصابت میکرد؛ آقا زیرِ لب هی میگفت «لایوم کیومک یا اباعبدالله ..» اینجا ضربه به لب ها و دندانِ آقا می خورد پسرِ کوچکش هم داشت میدید .. اومد ظرفُ گرفت آرام به لب هایِ بابا نزدیک کرد .. دیگه کسی تعدی نکرد .. کسی جسارت نکرد .. اما گوشۀ مجلس یزید دیدن نازدانه هی رو پنجۀ پا بلند میشه .. عمه صدا ، صدایِ بابامه .. بابام داره قرآن میخونه .. اما چرا دارن با چوب ... حسین ... غم امام حسین غالبه به همۀ غم ها .. کنارِ امام حسن بودن یه چند نفری مَهدی رو بغل گرفتن ، نوازش کردن .. اما تو مجلس یزید وقتی زینب دید نازدانه مضطرب شد ، بلند شد فریاد زد بی ادب نزن .. خودم دیدم این لب ها رو بابام می بوسید .. خودم دیدم این لب ها رو مادرم می بوسید .. خودم دیدم این لب ها رو جدم رسول الله می بوسید .. صدا زد آی تازیانه دارا این زن کیه داره با امیر اینجور صحبت میکنه ؟.. چرا ساکتش نمی کنید .. ریختن سرِ زینب ..*
فرج امام زمان یا حسین ...
فَـاِنّا یحیـطُ عِلـمُنا بِأَنـبائِكُم و
لایعزُبُ عَنّا شَیءٌ مِن اَخباركُم...
از احوالِما باخبری ولی
از احوالِ شما بیخبریم...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ ، وَ الْغُرَّةَ الْحَميدَةَ وَ اكْحُلْ ناظِري بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ ..
یا صاحب الزمان .. یا صاحب الزمان ..
عجیب دلهره دارم که بر درت نرسم
مباد اینکه شبی هم به محضرت نرسم
شبی که هست مرا با تو فرصتی افزون
چه خاک بر سرم آرم چو بر درت نرسم
هوایِ پاک در اینجاست در سحرگاهت
چه حیف بر سحرِ بنده پرورت نرسم
نبود لایق درگاهِ تو گنه کاری
که ناامید شد و گفت در برت نرسم
زمین به لرزه درآمد زِ معصیت هایم
و من هنوز به عبرت زِ کیفرت نرسم
میانِ در و بلا با تو این سخن دارم
خدا نیاورد آن که به حیدرت نرسم
زِ خیر خواهی مردم اگر کنم پرهیز
به خیرِ دیدن دنیا و آخرت نرسم
اگر گره نگشایم زِ چهره ای غمناک
به رویِ شاد یقین در برابرت نرسم
تو راه داده ای از لطف اهلِ ایمان را
بنا نداشتی اصلاً به باورت نرسم
اگر به یاری زهرا نمیکنم اقدام
چه جایِ این گله به حوضِ کوثرت نرسم
هزار قافله رفت و هنوز جاماندم
چه سود چون که به یاری لشگرت نرسم
زِ اقتدا به شهیدان اگر کنم غفلت
به هیچ مرتبه از یار و یاورت نرسم
بگیر دستِ مرا ای امام عاشورا
که بی تو هیچ به غم های خواهرت نرسم
هزار و نهصد و پنجاه زخم بر تنِ تو
و من به یاری یک زخمِ پیکرت نرسم
بریم سامرا .. بریم تشییع پیکرِ امام عسکری .. خوش به حالِ اونایی که الان کنارِ حرمتند .. اونجا دارن برات عرض ادب میکنن .. یقیناً امروز امام زمان سامرا تشریف دارند
اَلسَلامُ عَلَیکَ یا اَبامُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بنَ عَلِیٍ اَیُّهَا الزَّکِیُّ العَسکَرِیُّ ..
مثلِ بغض از وسط حنجره برخاسته ايم
همچو اشک از غم يک خاطره برخاسته ايم
با دو صد حاجتُ و درد و گره برخاسته ايم
به هواى حرم سامره برخاسته ايم
روضه ی غربت تو حالِ عجيبى دارد
هركه نامش حسن است ارثِ غريبى دارد
جان به قربانِ دلت جان به فداىِ سر او
فرق ها داشت نگاهِ تو و چشم تر او
كه تفاوت بكند ، همسرتو .. همسر او
طعنه بسيار شنيده دل غم پرور او
حسنِ سامره صحن حرمش محترم است
حسنى بينِ بقيع است كه او بى حرم است
ياحسن ، آهِ تو پرداختنى ميخواهد
ياحسن ، داغِ تو بر سرزدنى ميخواهد
ياحسن ، نام تو دور از وطنى ميخواهد
ياحسن ، روضه ی تو سوختنى ميخواهد
دل تو تنگِ مدينه است كه دلگير شدى
مادرى هستى عزيزم تو اگر پير شدى
خانه كوچکِ تو هيچ كم از زندان نيست
خالى از آمدن و رفتن زندانبان نيست
بينِ يک مشت نگهبان كه بوىِ ايمان نيست
زندگى با زن و بچه بخدا آسان نيست
خانه ات امنيت از دست نگهبانان داشت؟
واقعا ايمنى از حمله ی نااهلان داشت؟
اصلاً اين غصه به پيمانه تو ريخته اند؟
اصلاً آقا سر پروانۀ تو ريخته اند؟
شعله بر دامنِ كاشانۀ تو ريخته اند؟
چهل نفر در وسط خانۀ تو ريخته اند ؟
راهِ ناموس ترا بسته كسى در كوچه؟
همسرت را زده پيوسته كسى در كوچه؟
كوچه اى بود مدينه، كه زنى خورد زمين
ناگهان مادرتان با زدنى خورد زمين ..
فاطمه با لگدِ بد دهنى خورد زمين ..
حسن عسكرى، آنجا حسنى خورد زمين ..
قسمت اين بود كه او درد و محن جمع كند
گوشوار از وسط كوچه حسن جمع كند
قسمت اين بود از اين داغ تو را هم دادند
به تو هم موى سپيدى و قدى خم دادند
در جوانى پسر فاطمه را سَم دادند
به لبِ خشک تو از جام مُحرم دادند
عطش پيكر مسموم تو ميگفت حسين ..
نفسِ تشنه ی حلقوم تو ميگفت حسين ..
پسرى داشتى و آب به لبهاىِ تو ريخت
لحظه ی تشنگى ات گريه به غمهاىِ تو ريخت
اشک بالاى سر پيكر تنهاى تو ريخت
خاكها بر سرش از ماتم عظماى تو ريخت
روى زانوىِ پسر بودى و عطشان نشدى
حسنِ فاطمه صد شكر كه عريان نشدى
پسرى داشتى و زود كفن كرد ترا
كفنِ فاخر و شايسته به تن كرد ترا
درخور شان تو تشييع بدن كرد ترا
تيرباران چه كسى مثل حسن كرد ترا؟
نيتم بود حسين و ز كفن ميگفتم
ناخودآگاه همش ياد حسن می افتم ..
خواهرى داشتى و حرمت او حفظ شده
احترام دل بى طاقت او حفظ شده
بعد تو روسرىِ عصمت او حفظ شده
دست بسته نشده عزت او حفظ شده
خواهرت بزم شراب و سر بازار نرفت
به اسيرى وسط مجلس اغيار نرفت ..
شاعر : محمد جواد پرچمی
وقتی ظرف آب رو آورد برا پدرش ، از بس که که زهر بدنُ ضعیف کرده بود بدنِ حضرت به لرزه افتاده بود .. ظرفُ مقابلِ دهانش گرفت برخورد دندان های مبارک با ظرفِ آب دلِ زمانُ آتش زد .. عرضِ روضه مو از همه التماسِ دعا .. میخوام بگم آقاجان این صدا شما رو بیشتر اذیت کرد یا وقتی اون نانجیب چوب خیزران رو بلند کرد .. انقدر به لب و دندانِ حسین چوب زد ... حسین ...
چوبی به لبت نشسته دیدم
دندانِ تو را شکسته دیدم
چشمانِ تو را پر آب دیدم
دورِ سرِ تو شراب دیدم ..
.
یَحبِسُنا عَنهُم إلاّ مایَتَّصِلُ بِنا مِمّا نُکرِهُه...
چیزى جز کارهاى ناشایست ما
ایشان را از ما مخفی نمیسازد...
#امام_مهدی
آقایِ سامرا چقدر ناتوان شدی
خیلی شبیه مادرِ خود قدکمان شدی
*آخه نوشتند بیست و هشت سال بیشتر نداشت، اما لحظات آخر این دستها به لرزه افتاده بود .. _( یاد چی افتادی)؟! _ یاد مادر هیجده سالهام افتادم؛ اون روزایِ آخر یه دست به دیوار یه دست به کمر .. هی صدا میزد: علی ، علی ، علی ..*
عمری اسیر طعنه و زخم زبان شدی
تبعیدی مجاور یک پادگان شدی
آه ای بهارِ زرد و خزانی تو میروی
چون مادرت زمانِ جوانی تو میروی
دور از مدینه حضرت جانان چه میکنی؟
یوسف، جدا ز خیمۀ کنعان چه میکنی
تنها غریب گوشه زندان چه میکنی
ابن الرضا به حلقۀ شیران چه میکنی
*آخه حیواناتِ درنده رو آوردن ، آقا رو تو قفس این حیوانات قرار دادن یهو دیدن همۀ این حیوانات زمین نشستن در محضر امام زمانشون قرار گرفتن .. اینجا حیواناتِ درنده اومدن .. کربلا هم یهو دیدن یه عده از این حیوونا...*
اینجا تو را نیامده تکریم میکنند
حتی درندگان به تو تعظیم میکنند
دور از مدینه ای سفرت سخت میگذشت
ای آسمان به بال و پرت سخت میگذشت
با گریه ها به چشم ترت سخت میگذشت
آقا چقدر بر جگرت سخت میگذشت
بغصی شکسته داری و فریاد کوچه ای
هی میخوری زمین و ولی یاد کوچه ای
گرچه غریب بودی و کس سوی تو نرفت
شکرخدا که میخ به پهلویِ تو نرفت
شعله سراغ پیچش گیسوی تو نرفت
اینجا غلاف بر رویِ بازوی تو نرفت
آتش کسی به خرمن نیلوفرت نزد
اینجا کشیده کس به رویِ همسرت نزد
شاعر: #محمد_جواد_پرچمی
گرچه آقا رو هی میریختند میگرفتنش، خونهش رو بهم میریختند؛ این زن و بچه هی میترسیدند .. اما دیگه درِ خونهش رو آتیش نزدند..
علامه امینی رو میگن:«ساعتها گریه میکرد ، سوال کردند آقا چرا گریه میکنی»؟!
_فرمود:« آخه به یه چیزی فکر میکردم بیچارهام کرد»
_ چی آقا؟!
_ به این فکر میکردم اگه مادر یه مشکلی براش پیش بیاد بچهها به پدر پناه میبرند ؛ اگه برا پدر مشکلی پیش بیاد بچهها به مادر پناه میبرند .. اما دلم میسوزه برا اون بچههایی که از یه طرف دست باباشون رو بستند .. یه عده دور مادرشون حلقه زدند .. هرکی با هرچی دستشه داره مادرشون رو میزنه .. نمیدونند به کی پناه ببرند ..
آی مادر ...
از آن روزی که سیلی خورده ام دشوار میبینم
به چشم نیمه بازِ خود جهان را تار میبینم
دلم میخواست چشمانم نمیدیدند جایی را
که خونِ محسن خود بر در و دیوار میبینم
بر درب حرم داشت لگد میزد ، حیف
در بر سپرم داشت لگد میزد ، حیف
از بین لگدها لگدی کشت مرا
محسن پسرم داشت لگد میزد، حیف
شاعر: #مهدی_زراعتی
من ایستاده بودم ، دیدم که در افتاد
حسن ناله میزد ، ببین مادر افتاد
تو افتاده بودی ، درم روی زانو
شاید هرکی رد شد ، لگد زد به پهلوت
|⇦• سینه زنی واحد ویژۀ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن عسکری علیه السلام به نفس کربلایی اسلام میرزایی
امشب دلم هوایِ صحن و سراتُ کرده
هوای پابوسیِ سامراتُ کرده
از من نگردونی آقا ، رو ، خدا نکرده ..خدا نکرده
شبِ شهادت تو زارم، با آه و نالَم
برات میبارم
دلم میخواست سامرا باشم
پایین پا باشم با آقا باشم
چرا شکسته بال و پرت
چه کرده این زهر باجیگرت
افتاده ای یاد ِمادرت
...واویلا وایلا واویلا ...
___
از وقتی که یادمِ میسوزم زدردِ غربت
مادر منو سپرده باشد پادویِ هیات
میدونی آرزومِ ختمم بشه شهادت
دل از همه، بریدم آقا
غریبم آقا ...عزیزِ زهرا ...
منو ببر ،خودت سوام کن
برام دعا کن عقده مو واکن
میخوام فدایِ ولی بشم
سربازِ سید علی بشم
یه روز منم حیدری بشم یا مولا...
___
دلم رو باز هوایی کرده ،فکرِ اباالفضل
مجنون و کربلایی کرده، ذکرِ اباالفضل
منوعجب خدایی کرده ،عشق اباالفضل
براتمُ ان شالله یا رب، میگیرم امشب
میرم بازم ،یا ایها الناس
با کلی احساس، به کف العباس
دلم شکسته، آقا ببین
با حال خسته، آقا ببین
جدایی بسه، اقا ببین دلتنگم ....
...آقام اباالفضل یا اباالفضل..
• ذکر توسل و روضه ویژۀ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن عسکری علیه السلام به نفس استاد حاج منصور ارضی
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ
وَ بمُوالاتِكُمْ تُقْبَلُ الطّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ ، وَ لَكُمُ الْمَوَدَّةُ الْواجِبَةُ وَ الدَّرَجاتُ الرَّفيعَةُ وَ الْمَقامُ الْمَحْمُودُ وَ الْمَكانُ الْمَعْلُومُ عِنْدَ اللّهِ عز و جل
همانگونه که دلتنگم برای کربلا ، آقا
همان مقدار می سوزم ز هجر سامرا ، آقا
تو تنها می روی ما را ببر دنبال خود یک شب
ز سرداب مقدس تا نجف تا نینوا ، آقا
کنار مضجع پاک امام عسکری خوب است
زیارت نامه خواندن از تو و گریه ز ما ، آقا
کنار جد تو هادی ، بابایت حسن ، آری
صفا دارد که با زهرا شود دل همنوا ، آقا
به نرجس مادرت سوگند دارم آرزو روزی
که در مدح حکیمه عمه ات گویم ثنا ، آقا
سامرا که میری عمه کنار پسر وعمه کنار برادرو مادر کناره ...همه دور هم هستن
اگر بپرسی از حکیمه خانم عمۀ امام زمان آیا لطمه ای خورده ؟ میگن نه والله ..
همانجا یاد باید کرد یاد عمه ی سادات
اسیری را غریبی را ، یتیمی تو را ، آقا
اسیری و غریبی چاره دارد ای گل زهرا
تو خود بر اشک چشمان یتیمان کن دعا ، آقا
___
می نویسم به دست لرزانم
آب در دست ماه می لرزید
در دل خویش با خودش می گفت
یاد جد غریب می ارزید
با لب خشک و داغ و عطشانش
یاد سوسوی اختران می کرد
ظرف آب و صدای دندانش
یاد از چوبِ خیزران می کرد
یاد می کرد با دلی خونین
راس جدش میان طشت طلا
چون که تبعید را به غربت نیست
گشت گریان ز داغ شام بلا
ناگهان یاد دختران افتاد
وای از ریسمان بسته به دست
یک طرف دست سیدِ سجاد
یک طرف عمه پیش مردم پست
در گلستان سامرا یادِ
غنچه های خرابه ای افتاد
طعم زندان سند را که چشید
یاد زندان کوفه می افتاد
همه غم های کوفه و شام از
پیش چشمان او چو باد وزید
مجلس آرایی عبیدالله
مجلس آرایی زنان یزید
چشم بیگانه ای بی پروا
شرم ناموس کبریا ز عذاب
شرم بی معجری زن ها و
آستین ها که بود جای حجاب
کشته ی سامرا در آن سکرات
یاد مقتول کربلایی بود
یاد شمشیر و نیزه و خنجر
حنجر پاره ماجرایی بود
ناله ی مادری به گوش آید
خذلوک بنیّ یا مظلوم
ذبحوک من القفا پسرم
قتلوک بنیّ یا مظلوم