#امام_رضا_ع
#سبک_ای_صفای_قلب_زارم
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
یا امام رضا ته قروون
ازفراق ته مه دل خون
دل تِـوسّـه تنگه آقـا
که بُونـه بَوّم ته مهمون
بَهـووم تِه فدا
ای شاه ولایت
طلب هـاکن آقا
بِیّـم تـه زیـارت
علی موسی الرضا«۴»
ای شفیع روز محشر
کاش که من بِیبوم کبوتر
تا که مه دل تنگ بَهیبو
پَر بَزوبوم ته بُوم سر
مه جانِ آقایی
مه دردِ دوایی
ته مره همه جا
آبـرو هدایی
علی موسی الرضا«۴»
دل به مِهر ته هدامه
آقا من ته جان فدامه
افتخار کمه رضا جان
که ته خنه ی گدامه
ته ارباب من فقیر
به عشق ته اسیر
تـره جـان جـواد
ته مه دسِ بَهیر
علی موسی الرضا«۴»
ای گـل زهـرا و حیـدر
پـاره ی جـان پیمبر
مِـره از یـاد نَـوِری
تره به موسی بن جعفر
تـه سلـطان کـرم
من کوهی از گناه
مثل آهو بـه تِـه
بیـاردمه پنـاه
علی موسی الرضا«۴»
ای خداوند از تـه راضـی
عشق بـه تـه سر فرازی
بَمیرم تـه شه غریب و
کـار تـه غـریب نـوازی
آقا بُونه به من
عنایت هـاکنی؟
فردای قیامت
شفاعت هاکنی؟
علی موسی الرضا«۴»
غم ندارمه خدا ره دارمه
دنیـا و عقبـا ره دارمـه
هر که به هر کس بنازه
من امام رضا ره دارمه
هر که رضا رضا
گِنـه بـا زمـزمـه
وِنـه دل شاد باشه
به حـقِ فـاطمه
علی موسی الرضا«۴»
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
#صلوات #امام_رضا_ع
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
بر پادشه مُلک خراسان صلوات
بـر ضـامن آهوی بیابان صلوات
آمد به جهان رضا شد ایران آباد
برجان ولی نعمت ایران صلوات
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
از نـور رخ رضـا جهـان پـر جَلَـوات
وز مقـدم اوست دارد ایران برکات
گردیده کویرتوس چون باغ بهشت
بـرهـر نفس رضـا هـزاران صلوات
🌾🌸
4_5899955570462430149.ogg
7.22M
#امام_رضا_ع
یا امام رضا ته قروون
از فراق ته مه دل خون
#بانوای_علی_اکبراسفندیار
✅ مادر حضرت رضا(ع) و دوران بارداری
هشام بن احمد که در سلک خواص حضرت کاظم علیهالسلام بوده است میگوید: یک روز امام هفتم فرمود: «هیچ میدانی که شخصی از تجّار مغرب “اروپا” آمده است؛ خوب است به دیدن او برویم.»
با وی سوار شدیم و نزد تاجر مغربی رسیدیم. او کنیزانی برای فروش آورده بود.
گفتیم هر چه کنیز همراه آوردهای به ما نشان بده. او هفت کنیز نشان داد، حضرت موسی کاظم(ع) هیچ کدام را قبول نفرمود.
تاجر مغربی گفت: جز یک کنیز بیمار باقی نمانده است.
حضرت فرمود: «او را بیاور.»
تاجر امتناع داشت.
امام علیهالسلام در روز بعد به من فرمود: «تو نزد تاجر برو و هر طور شده آن کنیز را خریداری کن.»
بار دیگر نزد تاجر رفتم و به همان مبلغی که پیشنهاد داد خریداری کردم.
صاحب کنیز گفت: آن مردی که دیروز همراه تو بود کیست؟
گفتم: مردی است از بنی هاشم.
پرسید: از فرزندان کیست؟
جواب دادم: «از فرزندان فاطمه علیهاالسلام.»
آن تاجر گفت: چون این کنیز را خریدم مردی از اهل کتاب (اسقف یا پاپ اعظم) به من گفت: این کنیز را برای که خریدهای؟
گفتم: برای خودم.
گفت: این طور نیست او نصیب بهترین شخصیتی از اهل شرق خواهد شد و از او مرد بزرگی که در شرق و غرب عالم نظیر ندارد، به وجود خواهد آمد.
این خبر را به امام هفتم گزارش دادم. نام این کنیز، نجمه و کنیزکِ حمیده بوده و حمیده شبی پیغمبر را در خواب دید.
پیامبر(ص) در خواب به حمیده فرمود: «نجمه را به پسر خود، موسی ببخش که به زودی از او فرزندی متولد خواهد شد که بهترین اهل زمین است.»
به فاصله کوتاهی نجمه، علی بن موسی الرضا(ع) را حامله شد. او میگوید: «در اوقات حمل، موقع خواب از درون شکم خود آواز تسبیح، تهلیل، تقدیس و تحمید میشنیدم و هول و هیبت بر من مستولی میشد و چون بیدار میشدم هیچ صدایی به گوشم نمیرسید و چون رضا علیهالسلام متولد شد، دیدم دستها را بر زمین نهاد و سر به جانب آسمان برداشت و لبهای او میجنبید چنان که چیزی میگوید و مناجات میکند.
📚منبع
غیاثالدین خواندمیر، حبیب السیر، ج ۱، ص ۳۰۱
#امام_رضا_ع
#ولادت_امام_رضا_ع
🟢 هنگام ولادت امام رضا(ع)
از تمیم قرشی روایت شدهاست که پدر علی بن میثم از قول مادرش میگفت: از مادر حضرت رضا علیهالسلام جناب نجمه چنین شنیدم که میفرمود: «وقتی فرزندم علی را حامله شدم، سنگینی حمل را حس نمیکردم و در خواب از شکم خود، صدای تسبیح و تمجید و لا اله اِلاّ الله گفتن را میشنیدم. این صدا مرا به هراس انداخت و وقتی بیدار میشدم چیزی نمیشیندم.»
«وقتی وضع حمل کردم، نوزادم دو دستش را به زمین نهاد، سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان میداد. گویی چیزی میگفت، پدرش موسی بن جعفر علیهالسلام بر من وارد شد و فرمودند: نجمه! این کرامت الهی که به تو مرحمت فرموده، بر تو مبارک باد.»
«نوزاد را در پارچهای سفید به امام کاظم علیهالسلام دادم. ایشان در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت. سپس آب فرات طلبید و با آن آب کام او را برداشتند، سپس او را به من بازگردانده فرمودند: او را بگیر او “بقیَّهًُْ الله” در زمین است.»
📚منبع
عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۳۷
#امام_رضا_ع
#ولادت_امام_رضا_ع
✳️ پیشگویی ولادت امام رضا(ع) توسط ائمه(ع)
تولد امام رضا علیهالسلام را برخی از معصومان پيش از وی، پيشگويی كرده و به آن بشارت داده بودند. از امام صادق علیهالسلام در اين باره احاديث چندی وارد شدهاست. از جمله عبدالله بن فضل هاشمی روايت كرد:
مردی از اهالی طوس در محضر امام جعفر صادق علیهالسلام نشسته بود و آن حضرت به وی فرمود: «به زودی از صلب فرزندم موسی، مردی به دنيا میآيد كه مورد خوشنودی خداوند سبحان در آسمان و خرسندی بندگانش در زمين خواهد بود. در سرزمين شما از روی ستم و دشمنی مسموم و كشته میگردد و در همانجا غريبانه به خاك سپرده میشود.»
«آگاه باش! هر كسی وی را در غربتش زيارت كند و بداند كه او امام و پيشوای شيعيان پس از پدرش بوده و از جانب خداوند متعال مفترضالطاعه میباشد، همانند كسیاست كه رسول خدا صلی الله علیه و آله را زيارت كرده باشد.»
📚 منبع
اثبات الهداه، شیخ حرعاملی، ج ۳، ص ۲۳۳
#امام_رضا_ع
#ولادت_امام_رضا_ع
❇️ امام هشتم(ع) الگوی به زیستی
ابراهیم بن عباس میگوید:
هرگز ندیدم که امام رضا علیهالسلام با سخن خود کسی را برنجاند، هرگز ندیدم سخن کسی را قطع کند، ساکت بود تا او از سخن فارغ شود، به قدر توان از برآوردن حاجت کسی روی برنمیگرداند، هرگز پایش را پیش کسی دراز نمیکرد و تکیه نمیداد، به غلامان و خدمتکاران ناسزا نمیگفت، هرگز ندیدم آب دهان به زمین بیندازد، هیچ وقت قهقهه نمیزد و خنده آن حضرت تبسم بود.
هرگاه تنها بود و سفرهای گسترده میشد، همه بردگان و غلامانش حتی دربان و کارپرداز خانه را هم بر سر سفره مینشاند، شبها کم میخوابید و بیشتر وقتها شب را تا سحر بیدار میماند، روزه زیاد میگرفت، در هر ماه سه روز (اول، وسط و آخر) را روزه میگرفت و میفرمود: «این سه روز تمام عمر و همه دهر است.»
بسیار کار خیر و صدقات پنهانی داشت و بیشتر در شبهای تاریک انجام میداد، گاهی در هر سه روز یک قرآن ختم میکرد و میفرمود: «اگر بخواهم میتوانم در مدت کمتر ختم کنم ولی به آیهای که میرسم در آن میاندیشم و فکر میکنم در کجا و چه زمانی درباره چه مطلبی نازل شده است.»
شب هنگام در بستر خویش بسیار قرآن تلاوت میکرد. هر گاه به آیهای میرسید که یادی از دوزخ یا بهشت است میگریست، از خدا بهشت میطلبید و از دوزخ به او پناه میبرد، بساط نشستن حضرت در تابستان حصیر بود و در زمستان گلیم پشمی، لباس امام لباس خشن بود، اما هنگامیکه برای دیدار با مردم بیرون میآمد، خود را برای آنان میآراست.
هرگاه میخواست به خوردن طعام مشغول شود میفرمود: «ظرفی بیاورند و کنار سفره بگذارند.» سپس از بهترین غذاهای سفره برمیداشت و در آن ظرف مینهاد و دستور میداد که آن را به فقرا برسانند، حضرت رضا علیهالسلام نماز شب، نماز شفع و وتر و نافلة صبح را هیچ وقت چه در سفر یا در حضر ترک نمیکرد.
📚منبع
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۹، ص ۹۰
#امام_رضا_ع
#فضائل_امام_رضا_ع
🟩 عنایت حضرت رضا(ع) به محتضر
امام محمد تقی علیهالسلام فرمود: «یکی از اصحاب حضرت رضا علیهالسلام مریض شد. آن جناب به عیادتش رفت و پرسید: حالت چطور است؟»
گفت: مرگ را در برابر چشمانم مجسم میبینم.
فرمود: «مرگ را چگونه میبینی؟»
عرض کرد: بسی ناگوار و طاقت فرسا.
آن حضرت فرمود: «آنچه تو دیدی نشانهای از مرگ بوده است تا تو را به آن آشنا سازند.
مردم دو قسمند: «مستریح و مستراحٌ بِه»
یکی به وسیله مرگ از رنج و شکنجه راحت میشود و دیگری مرگ، شرّش را از سر مردم کم میکند.
اکنون ایمانت را به خدا تجدید و به مقام ولایت هم اعتراف کن تا از جمله کسانی شوی که مرگ موجب راحت و آسایش آنان شود.»
دستور آن حضرت را اجرا کرد. در این هنگام عرض کرد یا بن رسول الله اکنون ملائکه با سلام و تعظیم به شما تهنیت میگویند و در برابرت ایستادهاند، اجازه فرمایید تا بنشینند!
فرمود: «ملائکه پروردگارم بنشینید.»
سپس فرمود: از آنان بپرس. دستور دارند که ایستاده باشند؟
عرض کرد: سؤال کردم گفتند اگر تمام فرشتگان هم خدمت شما برسند، به پاس احترام شما باید بایستند مگر اجازه نشستن بفرمایید.
خدای تعالی به آنان چنین دستوری دادهاست، در این هنگام آن مرد چشم بر هم گذاشت و در آخرین لحظات حیات عرض کرد:
السّلام علیک یابن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم؛ اینک تمثال شما و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمّه علیهمالسلام در برابر چشمم مجسم شده است.
این سخن را گفت و از دنیا رفت.
📚منبع
۵۳ داستان از کرامات حضرت رضا(ع)، موسی خسروی، ص ۱۴۱
#امام_رضا_ع
♻️ آهوی مطیع
ابراهیم بن شُبرمه گفت: روزی حضرت رضا علیهالسلام در محلی که بودیم وارد شد و درباره امامت ایشان بحث کردیم وقتی خارج شد، من و رفیقم- که پسر یعقوب سراج بود- در پی آن جناب رفتیم. هنگامی که وارد بیابان شدیم ناگهان به آهوانی برخوردیم. آن حضرت به یکی از آنها اشاره کرد، آهو فوراً پیش آمد و در مقابل آن حضرت ایستاد. امام علیهالسلام دستی بر سر آهو کشید و آن را به غلامش داد.
آهو به اضطراب افتاد که به چراگاه بازگردد، آن حضرت سخنی گفت که ما نفهمیدیم. آهو آرام گرفت.
سپس رو به من کرده و فرمود: «باز ایمان نمیآوری؟»
عرض کردم: چرا، آقای من! تو حجّت خدایی بر مردم. من از آنچه قبلاً گفته بودم توبه کردم؛ آنگاه رو به آهو کرده فرمود: «برو!»
آهو اشکریزان خود را به آن حضرت مالید و به چرا رفت.
بعداً رو به من کرده فرمود: «میدانی چه گفت؟»
گفتم: خدا و پیامبرش بهتر میدانند، فرمود: «آهو گفت وقتی مرا نزد خود خواندی به خدمت رسیدم و امیدوار شدم که از گوشتم خواهی خورد امّا حال که دستور رفتن مرا دادی افسرده شدم.»
📚منبع
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۹، ص ۵۳
۵۳ داستان از کرامات حضرت رضا(ع)، علامه مجلسی، ص ۱۳۱
#امام_رضا_ع
#فضائل_امام_رضا_ع
🌸 برات آزادی و عنایت رضوی(ع)
مُحبِ صادقِ اهل بیت، جناب حیدر آقا تهرانی نقل نمود: چند سال قبل روزی در رواق مطهر حضرت رضا علیهالسلام مشرف بودم، پیرمردی را که از پیری خمیده شده و موی سر و صورتش سفید و ابروهایش بر چشمش ریخته حضور قلب و خشوع او مرا متوجه ساخت. تا وقتیکه خواست حرکت کند، دیدم از حرکت کردن عاجز است. او را در بلند شدن یاری کردم. پرسیدم منزلت کجاست تا تو را به منزل برسانم؟
گفت: در حجرهای از مدرسه خیرات خان. او را تا منزلش رساندم و سخت به او علاقه پیدا نمودم. به طوری که هر روز میرفتم و به او کمک میکردم. اسم، محل و حالاتش را پرسیدم. گفت: اسمم ابراهیم است و اهل عراق هستم. او زبان فارسی را تکلُّم میکرد.
ضمن بیان حالاتش گفت: من از سن جوانی تا به حال هر ساله برای زیارت قبر مطهر حضرت رضا علیهالسلام مشرف میشوم و مدتی توقف کرده و به عراق مراجعت میکنم و در سن جوانی که هنوز اتومبیل نبود دو مرتبه پیاده مشرف شدم. در مرتبه اول سه نفر جوان که با من هم سن بوده و با هم رفاقت داشته به همدیگر علاقهمند بودیم.
مرا تا یک فرسخی مشایعت کردند و نگران بودند. هنگام وداع با من گریستند و گفتند: تو جوانی و در سفر اول و پیاده به زحمت میروی؛ البته نظر کرده خواهی شد. حاجت ما به تو آن است که از طرف ما سه نفر هم سلامی تقدیم امام رضا علیهالسلام نموده و در آن محل شریف، یادی از ما بنما.
پس آنها را وداع نموده و به سمت مشهد حرکت کردم. پس از ورود به مشهد مقدس با همان حالت خستگی و ناراحتی به حرم مطهّر مشرف شده، پس از زیارت در گوشهای از حرم افتادم و حالت بیخودی و بیخبری به من عارض شد، در آن حالت دیدم حضرت رضا علیهالسلام به دست مبارکش رقعههای بیشماری است و به تمام زوار از مرد و زن حتی بچهها رقعهای میدهد. چون به من رسیدند چهار رقعه به من مرحمت فرمود. پرسیدم چه شده به من چهار رقعه دادید؟ فرمود: «یکی برای خودت و سه تا برای سه رفیقت.»
عرض کردم این کار مناسب حضرتت نیست، خوب است به دیگری امر فرمایید این رقعهها را تقسیم کند.
حضرت فرمود: «این جمعیت، همه به امید من آمدهاند و خودم به آنها برسم.» پس یکی از آن رقعهها را گشودم. چهار جمله نوشته شده بود:
«برائَهًٌْ مِنَ النَّارِ وَ اَمانٌ مِنَ الحِسابِ وَ دُخُولٌ فِی الجَنَّهًِْ وَ اَنَابنُ رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم.»
(شهید دستغیب در کتاب داستانهای شگفت میفرماید) از این داستان دو نتیجه میگیریم: یکی کثرت رأفت، عنایت و مرحمت حضرت رضا علیهالسلام است درباره زوار قبرش، بهطوری که هرکس به امید نجات به آن حضرت پناهنده شود، دربارهاش شفاعت خواهد فرمود و هیچ کس از در خانه آن بزرگوار محروم نخواهد گشت.
دیگر آنکه هرکس به راستی آرزوی زیارت آن حضرت را داشته باشد و او را میسر نشود و از دیگری التماس کند که به نیابت او زیارت کند مانند همان کسی است که زیارت میکند و این مطلب اختصاصی به زیارت آن حضرت ندارد بلکه در جمیع امور خیریه است و هرکس کار خیری را دوست دارد، به راستی آرزوی رسیدن به آن در دلش باشد و انجام دادن آن برایش میسر نباشد و دوست دارد کسی که آن را انجام میدهد، یقیناً مانند همان کس خواهد بود و به مثل ثواب او خواهد رسید و شاهد این مطلب از روایات بسیار است. (۱)
از جمله حضرت رضا علیهالسلام به ریان بن شبیب فرمود: «ای پسر شبیب! اگر تو را ثواب مسرور میکند مانند ثواب آن کسانی که با حسین علیهالسلام شهید شدند پس هرگاه یاد آن حضرت کنی بگو:
«یا لَیْتَنی کُنتُ مَعَهُمْ فَاَفُوزَ فَوزاً عظیماً.»
«یعنی ای کاش! با اصحاب حسین علیهالسلام بودم پس به شهادت بزرگی میرسیدم.» (۲)
📚منبع
(۱)داستانهای شگفت، شهید آیت الله دستغیب، ۱۲۶
(۲) همان
#امام_رضا_ع
#فضائل_امام_رضا_ع