"اَلسّلامُ علیكَ یا اَمیرالمؤمنین"
ا࿐❈❁࿐✿࿐❈❁࿐ا
#مسمط
علـى ای فــدایـی عشـق حــق!
سر و جـان فــدای تو یـا علـی!
کـــه بقـــای عـــالمـیـــان بُـــوَد
همـه از بـقـــــای تــو یـا علــى!
دو جهــان و خِلقـت مــاخَلَـــق
بـــوَد از ولای تــــو یــا علـــی!
نه عجـب اگـر که بـه مــدح تو
زده دم خـــدای تـو یــا علــی!
کـه مــدیـــح ذات خـــدا بــوَد
بخــــدا ســزای تــو یــا علــی!
بشر از مدیـح تو عـاجـز است
اگــرش خــدا ، نــدهــد مـَــدد
خـِـرد از ثنــای تو قـاصر است
اگــرش کمــک ، نکنـــد صمـَــد
سخـــن از بیـــان ِ مقــــام تــو
شده غـــرق حیـــرتِ لا تُعـَـــد
که به شـأن ذات تو گفته حـق
حـَسَــنـات و مِـدحـت لایـُـــرَد
بخــــدا روا بـــــوَد ار خـــــدا
بـکـنـــد ثنــــای تــو یـا علــى!
ز مـدیــح ذات و صفـــات تــو
شده عقــل خلـق زمـانـه مـات
کـه بیــان وصف صفـــات تــو
نبـــوَد قـــریـــن ِ مقــــام ذات
ز علـــوّ ِ فضــل و کمــــال تــو
متـحیــــر آمــــده کــائـنـــــات
چو ثنـــای قــدر و جــلال تــو
دو جهـان ز فتـنه دهد نجــات
بجــز آن کسی که نسـوده سر
بــه در ِ ســرای تـــو یـا علــی!
تــویــی آن ولــی جهـــانگشـا
که جهــان بـوَد به تو پــایــدار
تـویـی آن یگانه ی حــق ســتا
کـه حقــایـق از تو شد آشکــار
تــویـی آن وحیــد مـوحــدیـن
تــویـی آن موحــد حق شعــار
تــویـی آن امیـــر سریــر دیـن
تـویی آن مُسبّب هشت و چـار
کــه فـــــراز دوش نبــی بـــوَد
اثـــــر دو پــــای تـو یــا علــی!
تــویـی آنکه زهـــد و دیـانتـت
شـده رهنمــــای مـــوحــــدیـن
تـویـی آنکه منطق و حکمتـت
شده مَشی و سرخط اهل دین
تـویـی آنکــه نهــــج بــلاغتـت
شــده نهــــج طــاعـت متّقیـن
تـویـی آنکــه پنــــد حقیـقتـت
شـده درس مکتـب نــاصحیـن
تــویـی آنکـــه لایـــق تـو بــوَد
سخــن خــــدای تــو یـا علــی!
چو بخواست خـالـق لـم یــزل
نظری به خــود کنــد از کمــال
بـه عیــان چو آینــــه بـایـدش
علیاش شد آینـــه ی خصــال
به علـى نظـر کن و حــق ببـین
ز کمـــال و مــرتبـت و جـــلال
کــه علــیست آینـــه ی خـــدا
به خـــدای خـالـق ذوالجـــلال
بخــدا که صـورت حـق عیــان
بـــوَد از لقــــای تــو یـا علــی!
على ای خلاصه ی کاف و نون
کــه فلـک بــوَد بـه اطــاعـتـت
علــى ای عصــاره ی مـایکــون
کــه ملـک متـــابـــع طــاعـتـت
علــى ای حقـیــقـت بنـــدگــی
کـه جهـــان رهیــن عبـــادتــت
علــى ای نتـیجـــه ی مـاخَلــق
کــه بشــر ، طفیـــلی حکمتـت
علــى ای کــه خـِلقــت مـاسَـوا
نـبــــوَد ســوای تـــو یـا علــی!
به خــدا قسـم کـه به غیـر تـو
نکـنــــم بــه نقطــــهای اتکــــا
کـه منـــم به لطـف تــو متّکـی
تـــو ز رأفـتـــم شــده متـّکــــا
نــــزنـــم دم از دگــــری مگـــر
کـه به مـِدحـت ِ تـو کنــد ثنـــا
نکنـــم نظـــر بـه کسـی مگـــر
که تــو اش نظــر کنی از وفــا
به خــدا قسم کـه همیـشه دم
زنــــم از ولای تـــو یــا علــی!
منـــم آن کهـیــنه غــــلام تـــو
کـــه بــه آرزوی تــو زنــــدهام
بـــه در ِ ســـرای تـــو خســروا
ز خلـوص، چــاکــر و بنـــدهام
بــه ره ِ وصــــال تــو تــا ابـــد
ز ازل ـ شهــــا ، گـــروَنــــدهام
کــلـمــــات کـــاملـــه ی تــو را
به سمـــاع جـــان شـنونــدهام
کـه کـــلام کــامـل حـــق بــوَد
سخـــن رســای تــو یــا علــی!
به امیــد لطــف تـــو زنـــدهام
که رسم به وصــل جمــال تــو
به هــوای عشق تو سرخـوشم
بــه امـیـــد درک کـمـــــال تــو
نـه من از قصــور کمــال خـود
شده محـو عــزّ و جـــلال تــو
کـه خــلایــق دو جهـــان شده
همه مـات خُلق و خصــال تــو
همگان به طـاعـت و بنـــدگـی
شـده در قفـــای تـو یـا علــی!
چه خوشاست اگر ز ره کــرم
قــدمـی بــه دیــده ی ما نهـی
تـــو شـهـنـشــهـی و روا بـــوَد
کـه قــدم به کــوی گـــدا نهـی
نظـــرِ عطـــوفــت و رحمـتـت
بــه جهــــانیـــان ز وفـــا نهـی
ز بــــلاد شـیعــــه و مسـلمیـن
همه جـور و کیــنه جــدا نهـی
کـه کسی بـه دفــع معــانـدیـن
نـرسد بـه پــای تــو یــا علــی!
ملکــا به (شمس قمی) کنــون
نظـــری ز مهــــر و وفـــا نمـــا
چـو تــو شــاه مُلـک کــرامتـی
نظـــری بــه ســوی گـــدا نمــا
ز خــــزانــه ی حسـنات خــود
درمـی بــه بنــــده عطـــا نمــا
ز عطــــای عـــالیـــهات شهـــا
دل مــا ، غـــریــق صفـــا نمـــا
کـه دوچشـم ما شده منـــتظر
بـه ره عطــــای تــو یــا علــی!
شادروان سید عليرضا شمس قمی
امیرمومنان علی علیهالسلام فرمود
خدا چهار چیز را در چهار چیز دیگر مخفی نموده
رضای خود را در طاعت . پس هیچ عبادتی را کم نشمارید ، شاید همان مورد رضای خدا باشد
غضبش را در گناه . پس هیچ وقت گناه را کوچک نشمارید شاید همان مورد غضب خدا باشد
استجاب خود را در دعا . پس هیچ دعاییرا اندک مپندارید شاید همان مستجاب باشد
ولی خود را در میان بندگان. پس به هیچ بندهای بیاعتنایی نکنید، شاید ولی خدا باشد و نشناسید
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تبریک به لب ز ره منادی آمد
ایّام سرور و فصل شادی آمد
یعنی علی النقی امام هادی
با علم رضا ، جود جوادی آمد
📄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولادت امام هادی علیه السلام را تبریک عرض می نماییم
📄
امشب فرشتگان بر خانهی خورشید نُهُم سبد سبد گل میپاشند
امشب، نوزادِ مبارکی به دنیا میآید تا خورشیدِ هدایتِ انسانبه ملکوت شود.
مولا می آید، تا پرچمدار علم مکتب جعفری باشد.
مولا می آید، تا با نورِ دانش، ظُلمت متوکل عباسی را بشکافد.
او می آید تا خون خدا را در شریان جهان مرده جاری کند.
او می آید تا آسمان را چون کولهبار سبز بر دوش گیرد و رسالت هزاران ساله دین را به مقصد برساند
#امام_هادی
سپاس و حمد خدا را که ناز و نعمت داد
به نسلهای بشر ذات پاکِ فطرت داد
زبان برای تشکر، دهان برای بیان
نفس برای حیات و بدن به قدرت داد
به عالَم از درِ توحید لطفِ بی حد کرد
به آدم از رهِ تکریم، حکمِ طاعت داد
هدایتِ همه با آیه های قرآنش
به خالصانِ درش هدیه ی نبوت داد
ز حبِّ آل محمد محبتش جاری
به شیعیان علی نعمت ولایت داد
کمالِ عصمت خود را به فاطمه بخشید
تمام هستی خود را به آل عصمت داد
به افتخار نبی و علی به معصومین
و نسل کوثریِ فاطمه امامت داد
پس از حسین و حسن تا علیٍُ الهادی
علیِ چارمِ خود را به آل عترت داد
سخن ز حضرت ابنُ الجواد می گویم
همانکه حضرت حق، بیرقش ز نصرت داد
ز لطف خاصِ خداوندی اَش در این دوران
بدست هادیِ دین پرچم هدایت داد
پس از جواد به ابنُ الرضای دوم نیز
هزارویک سخنِ نغز و بحرِ حکمت داد
ولادتش شده بابُ الغدیر این آقا
چقدر حضرت هادی به شیعه عزت داد
ز هشت سالگی اَش شد امامتَش آغاز
قیام او به همه عاشقان کرامت داد
قیام کرب و بلا را دوباره احیا کرد
بهای تازه ای از شوقِ بر زیارت داد
زیارتی ز غدیریه، جامعه، مبسوط
ز نَصِّ خویش بدست تمام امت داد
مبارزات فراوانِ او همه تعلیم
به شیعه با عملِ خیر، درس عبرت داد
چو از مدینه به تبعیدِ سامرا بُردند
به شیعیان، همه طرحی دراز مدت داد
شیوعِ نهضتِ نامه نگاری اَش زیباست
قیامِ نرم، به یاران عجیب وحدت داد
منافقان به غیابش سعایتَش کردند
هزینه های زیادی از این سعایت داد
حرامیان حرمش را محاصره کردند
ولی خدا به ولی اَش دوباره فرصت داد
هزار نقشه علیهِ امام ما چیدند
ولی مقاومتِ او بما بصیرت داد
دگر ز دشمنیِ دشمنان هَراسی نیست
زمامداریِ هادی به شیعه شوکت داد
هنوز هم حرم او دفاع می خواهد
مدافعِ حرمش درس استقامت داد
دلِ امام زمان را بدست آوردند
به پیر و مرشد ما، حضرتش بشارت داد
به رغمِ خصم، که آینده را برَد در بیم
امام مژده ی آینده را به امت داد
فریب و فتنه و تحریم و خدعه و تهدید
به لطفِ حق به شما ابتکار و همّت داد
لباسِ جنگ به هر رنگ در بیاید، باز...
لباسِ رزم به تن کن که جنگ عزت داد
اسیرِ سامره ی او همیشه در رزم است
به آن امید که شاید بما شهادت داد
غریبِ سامره بود و عزیز زهرا بود
هزار راه نشان در میان غربت داد
اهانتی که به بزم شراب بر او شد
پیام تازه بما در دلِ مصیبت داد
ز شعر خواندنِ خود، کاخ ظلم را لرزاند
شبیهِ خطبه ی زینب، به خصم ذلّت داد
گریزِ روضه ی ما مجلس شرابِ یزید...
چگونه بود که دشمن به خویش جرأت داد
شکستنِ لب و دندان به جای خود، اما
به دخترِ شهِ خوبان چگونه تهمت داد
ز بوسه ای که رباب از سرِ بریده گرفت
برای گریه به آل حسین مهلت داد
محمود ژولیده
#امام_هادی
تمام زاویه ها را کشیده ای قائم
آهای سرو قدِ سرترین ! سرت سالم
غزال " اُم ولد " نور چشم های جواد
پدر بزرگ شب قدر - حضرت قائم -
پدر : غریب ، پدر : آشنا ، پدر : مظلوم
پسر : مراد ، پسر : مجتهد ، پسر : عالم
نشانه های امامت تمام شد وقتی
شکفت کنج لبت خالی از بنی هاشم
تو با لباس سپیدی و با لباس سیاه
برای دیدن تو کعبه می شود عازم
درست نیمه ی ذی الحجه بعد حج هر سال
تو مَحرمی و حرم می شود تو را مُحرم
زیارتی به بلندای جامعه از توست
زیارتی که شب قدر می شود لازم
زیارتی که خودش هست " محتشم "پرور
درست کرده به کرّات " اکبر ناظم "
دو تا فقط همه ی راز جامعه ست بگو
فقط " بکم فتح الله " فقط " بکم یختم "
مهدی رحیمی
#امام_هادی
اجازه هست مرغ دل، کبوتر حرم شود
و با فرشته های وحیِ عشق، هم قدم شود
اجازه هست این کبوتر نشسته در حرم
پر شکسته اش برای مدح تان قلم شود
برای وصل آب و دانه نیست سر به زیری اش
برای پایبوسی ات به اشتیاق خم شود
در این حرم اگر که دَم شود نوای یا علی
نوای یا اباالحسن نوای بازدم شود
کنار خوان جامعه، دعا نمی کنم دگر
زبان حاجتم همین دو دیده ی ترم شود
منی که در تمام زندگی ابالجوادی ام
خوشم گدای سامراییِ امام هادی ام
چه نعمتی است در تمام عمر، سائلت شدن
گدا و ریزه خوار معدن فضائلت شدن
چه نعمتی است نذر مادرت سمانه کردن و
به این طریق، موجبات شادی دلت شدن
چه نعمتی است این که با اشاره ی نگاه تو
غلام و پاسبان صبح و شام منزلت شدن
چه نعمتی است هم چنان فداییان درگهت
برای حفظ این حرم فدا و بِسملت شدن
چه نعمتی است با تو بودن و مجاورت شدن
چه نقمتی است بی تو بودن و مقابلت شدن
همان ازل به روی لوح سینه، بیرقی زدم
به روی آن نوشته ی "أمیری یانقی" زدم
بخوان برای ما فراز قادَةَ الْهُداة را
بخوان و زنده کن دوباره جان کائنات را
هزار سیدالکریم از این قبیله زنده کن
بخوان و شرح کن فراز سادَةَ الْوُلاة را
شراب ناب عشق را بریز در سبوی مان
خودت معرفی نما أئِمَةَالْدُعاة را
بگو علی علی است شرط گفتن خدا خدا
بیا نشان بده به ما حقیقت صلاة را
حمایت بتول از ابوتراب را بگو
عیان نما به خلق راز ذادَةَ الْحُماة را
بدون تو، منِ غریبه آس و پاس می شوم
قدم قدم کنار تو خداشناس می شوم
دعای ما دعا نبود اگر نبود جامعه
دعا گره گشا نبود اگر نبود جامعه
کسی سراسر جهان، میان انس و جنیان
مرید هل اتی نبود اگر نبود جامعه
کنار چاه غالیان و صوفیان کسی دگر
به راه، آشنا نبود، اگر نبود جامعه
غروب جمعه های ما اسیرهای مبتلا
به عشق، با صفا نبود اگر نبود جامعه
خلاصه عرض می کنم میان اعتقاد ما
خدا همین خدا نبود اگر نبود جامعه
ازین طرف بخوان برام جامعه، از آن طرف
بخوان زیارت غدیریه دوباره در نجف
دعا که می کنی گناه خلق پاک می شود
جهان بدون بودنت چه هولناک می شود
خدا به خنده های بر لب تو شاد می شود
خدا به خشم چهره ی تو خشمناک می شود
به ریزه ناخنت قسم اگر کسی به ساحتت
اهانتی کند، بدون شک هلاک می شود
مرید مکتبت برای کسب نور معرفت
به پای جامعه کبیره سینه چاک می شود
در انتظار دیدن جمال توست سائلت
در آن زمان که عاقبت، اسیر خاک می شود
همین که هیچ کس کنار من نبود، می رسی
همیشه دیر کرده ام ولی تو زود می رسی
به دست خود به ما فقیرها پیاله می دهی
شراب ناب و کهنه ی هزار ساله می دهی
تو فکر اعتقاد مایی و به دست شیعیان
برای جبر و اختیار هم رساله می دهی
فدک نماد غربت علی و فاطمه شده
به ما خبر ز غاصبان آن قباله می دهی
تو حاضری خودت غریب باشی و حسین نه
خودت کریمی و به کربلا حواله می دهی
فقط دو هفته مانده تا بساط گریه بر حسین
به ما دوباره رزق اشک و شور و ناله می دهی؟
به لطف تو اسیر شاه عالمیم تا ابد
علم به دوش خیمه ی محرمیم تا ابد
محمد جواد شیرازی
#امام_هادی
سیرتش نه در حقیقت صورت دنیاییاش
ماه را شرمندهی خود میکند زیباییاش
میچکد نهج البلاغه از لب پایینیاش
میچکد آیات قرآن از لب بالاییاش
لحظه لحظه خیر او حتماً به مردم میرسد
آن کسی که«جامعه» بوده دم لالاییاش
«جامعه» «عجِّل فرج» بهبه چه تلفیقی شدهست
نسبت فرزندیاش با نسبت باباییاش
سیزده دیگر برای هیچ کاری نحس نیست
یازده در ذکر بالا میرود کاراییاش
نوکر اربابم و یک بخش از آقاییام
ریشه دارد بی برو برگرد در آقاییاش
طعم توحید و امامت را به هم آمیخته
نیمهی مکّی او با نیم سامرّاییاش
هرقَدَر که خسته باشی بعد از آن دیوارها
روبراهت میکند یک استکان از چاییاش
از حرم برگشته میداند که وقت بازگشت
چایی دوم دوچندان میشود گیراییاش
چون که تنها میروی هرگز به سامرّا نرو
چون خجالت میکشد تنهایی از تنهاییاش
مهدی رحیمی
#امام_هادی
یادتان هست نوشتم که دعا میخواندم
داشتم کنج حرم جامعه را میخواندم
از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد
محکمات کلمات تو مسلمانم کرد
کلماتی که همه بال و پر پرواز است
مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است
کلماتی که پر از رایحۀ غار حراست
خط به خط جامعه آیینۀ قرآن خداست
عقل از درک تو لبریز تحیر شده است
لب به لب کاسۀ ظرفیت من پر شده است
همۀ عمر دمادم نسرودیم از تو
قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو
من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم
عرق شرم به پیشانی دفتر دارم
شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو
فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو
دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد
شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد
بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم
رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم
تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران
دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران
من زمینگیرم و وصف تو مرا ممکن نیست
کلماتم کلماتیست حقیر ای باران
یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود
یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران
نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم
مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران
ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد
ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران
پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب
ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران
سامرا قسمت چشمان عطشخیزم کن
تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران
سید حمیدرضا برقعی
#امام_هادی
یادتان هست نوشتم که دعا میخواندم
داشتم کنج حرم جامعه را میخواندم
از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد
محکمات کلمات تو مسلمانم کرد
کلماتی که همه بال و پر پرواز است
مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است
کلماتی که پر از رایحۀ غار حراست
خط به خط جامعه آیینۀ قرآن خداست
عقل از درک تو لبریز تحیر شده است
لب به لب کاسۀ ظرفیت من پر شده است
همۀ عمر دمادم نسرودیم از تو
قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو
من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم
عرق شرم به پیشانی دفتر دارم
شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو
فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو
دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد
شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد
بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم
رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم
تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران
دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران
من زمینگیرم و وصف تو مرا ممکن نیست
کلماتم کلماتیست حقیر ای باران
یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود
یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران
نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم
مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران
ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد
ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران
پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب
ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران
سامرا قسمت چشمان عطشخیزم کن
تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران
سید حمیدرضا برقعی