eitaa logo
ذاکرین آل الله
271 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
296 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
57.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️به بهانه انتخابات چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری 🎙حاج صادق آهنگران آزمونی که پیش ِ روی ماست فصل قول و قرار با شهداست راستی که شهید شاهد هست بر سیاه و سفید شاهد هست پس مبادا رهِ خطا برویم یا که با خصم همصدا بشویم یا مبادا بد انتخاب کنیم آبِ دشمن در آسیاب کنیم یا که از بیم کهنۀ تحریم برگزینیم سازش و تسلیم آی مردم ! بهوش باید بود غرق در جنب و جوش باید بود باز هم موسم جهاد شده موسم عشق و اتحاد شده رأی ما مثل تیرِ بنیان کن می نشیند به سینۀ دشمن رأی باید به آن کسی بدهیم که پشیمان ز کار خود نشویم به کسی که چو برگزیده شود خدمتش صادقانه دیده شود پیرو خط رهبری باشد خود «رئیسیِ» دیگری باشد که به مَقتل امـام را نبرد آبروی نظـام را نبرد دامن کار بر کمر بزند ریشۀ ظلم و زور و زَر بزند با پلیدان خونِ مردم خوار انقلابی عمل کند در کار تن به سیل شکست ها ندهد پُست ها را به پَست ها ندهد یاور انقلاب ؛ او باشد مثل آئینه راستگو باشد سرِ خود پیشِ خصم خم نکند کوه باشد که وزن کم نکند به هدر خون لاله ها ندهد دستِ ذلت به کدخدا ندهد دیپلماسیِّ او به آسانی نشکند اقتدار ایرانی باج بر هر ستمگری ندهد تن به " برجامِ" دیگری ندهد او به فامیل خود نپردازد خلق را از نَفَس نیاندازد او که باور کند جوانان را بشکند دست رانت خواران را وعده ای داد اگر ، عمل بکند مشکل اشتغال حل بکند باید ای هموطن به هشیاری کار خود را بزرگ بشماری برگ رأیی که می نویسی را یاد آری رهِ « رئیسی» را 🌹مراسم یادواره شهدای زیبا کنار رشت
سرود : ولادت امام هادی(ع) ای گل ایمان و شرف ای رهبر فرخنده هدف یا حضرت هادی هدفی والا و متین انگشتر خلقتده نگین یا حضرت هادی ای شاه شرافت . مولای نجابت سرمایه ی هستی. سرحلقهءوحدت آقا سن گل صفاسن دل و جان مصطفاسن سنه جان شیعه قربان هامی دردلره دواسن آقابایرامون مبارک(۲) 🌸☘🌸☘🌸ه آ قا سنسن شاه شرف اون دورت گجلیک.ماه.شرف یا حضرت هادی قا پوون من سا ئلییم مداح شرافت دیلییم یا حضرت هادی ای شاه شرافت . مو لای نجابت سرمایه ی هستی. سرحلقهءوحدت آدیوون فداسییم من قاپوون گداسییم من منی قووما درگهیندن که شرف صداسییم من آ قا سن گل صفا سن دل و جان مصطفا سن سنه جان شیعه قربان هامی درد لره دواسن آقا بایرامون مبارک (۲) ه🌸☘🌸☘🌸 گل بستان نبوی سلطان سریر علوی یاحضرت هادی حقلن پیمانی قوی اندیشه پیامی نقوی یاحضرت هادی ای نور شریعت . منشور حقیقت مست می قرآن . مولای ضعیفان آقا سن گل صفا سن دل و جان مصطفاسن سنه جان شیعه قربان هامی درد لره دو ا سن آقا بایرامون مبارک (۲)
"اَلسّلامُ علیكَ یا اَمیرالمؤمنین" ا࿐❈❁࿐✿࿐❈❁࿐ا علـى ای فــدایـی عشـق حــق! سر و جـان فــدای تو یـا علـی! کـــه بقـــای عـــالمـیـــان بُـــوَد همـه از بـقـــــای تــو یـا علــى! دو جهــان و خِلقـت مــاخَلَـــق بـــوَد از ولای تــــو یــا علـــی! نه عجـب اگـر که بـه مــدح تو زده دم خـــدای تـو یــا علــی! کـه مــدیـــح ذات خـــدا بــوَد بخــــدا ســزای تــو یــا علــی! بشر از مدیـح تو عـاجـز است اگــرش خــدا ، نــدهــد مـَــدد خـِـرد از ثنــای تو قـاصر است اگــرش کمــک ، نکنـــد صمـَــد سخـــن از بیـــان ِ مقــــام تــو شده غـــرق حیـــرتِ لا تُعـَـــد که به شـأن ذات تو گفته حـق حـَسَــنـات و مِـدحـت لایـُـــرَد بخــــدا روا بـــــوَد ار خـــــدا بـکـنـــد ثنــــای تــو یـا علــى! ز مـدیــح ذات و صفـــات تــو شده عقــل خلـق زمـانـه مـات کـه بیــان وصف صفـــات تــو نبـــوَد قـــریـــن ِ مقــــام ذات ز علـــوّ ِ فضــل و کمــــال تــو متـحیــــر آمــــده کــائـنـــــات چو ثنـــای قــدر و جــلال تــو دو جهـان ز فتـنه دهد نجــات بجــز آن کسی‌ که نسـوده سر بــه در ِ ســرای تـــو یـا علــی! تــویــی آن ولــی جهـــان‌‌گشـا که جهــان بـوَد به تو پــایــدار تـویـی آن یگانه‌ ی حــق ســتا کـه حقــایـق از تو شد آشکــار تــویـی آن وحیــد مـوحــدیـن تــویـی آن موحــد حق شعــار تــویـی آن امیـــر سریــر دیـن تـویی آن مُسبّب هشت و چـار کــه فـــــراز دوش نبــی بـــوَد اثـــــر دو پــــای تـو یــا علــی! تــویـی آنکه زهـــد و دیـانتـت شـده رهنمــــای مـــوحــــدیـن تـویـی آنکه منطق و حکمتـت شده مَشی و سرخط اهل دین تـویـی آنکــه نهــــج بــلاغتـت شــده نهــــج طــاعـت متّقیـن تـویـی آنکــه پنــــد حقیـقتـت شـده درس مکتـب نــاصحیـن تــویـی آنکـــه لایـــق تـو بــوَد سخــن خــــدای تــو یـا علــی! چو بخواست خـالـق لـم یــزل نظری به خــود کنــد از کمــال بـه عیــان چو آینــــه بـایـدش علی‌اش شد آینـــه‌ ی خصــال به علـى نظـر کن و حــق ببـین ز کمـــال و مــرتبـت و جـــلال کــه علــی‌ست آینـــه ‌ی خـــدا به خـــدای خـالـق ذوالجـــلال بخــدا که صـورت حـق عیــان بـــوَد از لقــــای تــو یـا علــی! على ای خلاصه ‌ی کاف و نون کــه فلـک بــوَد بـه اطــاعـتـت علــى ای عصــاره‌ ی مـایکــون کــه ملـک متـــابـــع طــاعـتـت علــى ای حقـیــقـت بنـــدگــی کـه جهـــان رهیــن عبـــادتــت علــى ای نتـیجـــه‌ ی مـاخَلــق کــه بشــر ، طفیـــلی حکمتـت علــى ای کــه خـِلقــت مـاسَـوا نـبــــوَد ســوای تـــو یـا علــی! به خــدا قسـم کـه به غیـر تـو نکـنــــم بــه نقطــــه‌ای اتکــــا کـه منـــم به لطـف تــو متّکـی تـــو ز رأفـتـــم شــده متـّکــــا نــــزنـــم دم از دگــــری مگـــر کـه به مـِدحـت ِ تـو کنــد ثنـــا نکنـــم نظـــر بـه کسـی مگـــر که تــو اش نظــر کنی از وفــا به خــدا قسم کـه همیـشه دم زنــــم از ولای تـــو یــا علــی! منـــم آن کهـیــنه غــــلام تـــو کـــه بــه آرزوی تــو زنــــده‌ام بـــه در ِ ســـرای تـــو خســروا ز خلـوص، چــاکــر و بنـــده‌ام بــه ره ِ وصــــال تــو تــا ابـــد ز ازل ـ شهــــا ، گـــروَنــــده‌ام کــلـمــــات کـــاملـــه ‌ی تــو را به سمـــاع جـــان شـنونــده‌ام کـه کـــلام کــامـل حـــق بــوَد سخـــن رســای تــو یــا علــی! به امیــد لطــف تـــو زنـــده‌ام که رسم به وصــل جمــال تــو به هــوای عشق تو سرخـوشم بــه امـیـــد درک کـمـــــال تــو نـه من از قصــور کمــال خـود شده محـو عــزّ و جـــلال تــو کـه خــلایــق دو جهـــان شده همه مـات خُلق و خصــال تــو همگان به طـاعـت و بنـــدگـی شـده در قفـــای تـو یـا علــی! چه خوش‌است اگر ز ره کــرم قــدمـی بــه دیــده‌ ی ما نهـی تـــو شـهـنـشــهـی و روا بـــوَد کـه قــدم به کــوی گـــدا نهـی نظـــرِ عطـــوفــت و رحمـتـت بــه جهــــانیـــان ز وفـــا نهـی ز بــــلاد شـیعــــه و مسـلمیـن همه جـور و کیــنه جــدا نهـی کـه کسی بـه دفــع معــانـدیـن نـرسد بـه پــای تــو یــا علــی! ملکــا به (شمس قمی) کنــون نظـــری ز مهــــر و وفـــا نمـــا چـو تــو شــاه مُلـک کــرامتـی نظـــری بــه ســوی گـــدا نمــا ز خــــزانــه ‌ی حسـنات خــود درمـی بــه بنــــده عطـــا نمــا ز عطــــای عـــالیـــه‌ات شهـــا دل مــا ، غـــریــق صفـــا نمـــا کـه دوچشـم ما شده منـــتظر بـه ره عطــــای تــو یــا علــی! شادروان سید عليرضا شمس قمی
همیشه فردایی وجود ندارد تا زندگی فرصتِ دیگری برای جبرانِ غفلت‌ها به ما دهد پس کسانی را که دوست داری همیشه کنارِ خود داشته باش ، و به آنها بگو که چقدر بهشون علاقه داری ... .
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله فرمودند: یا علی ، از خدا درخواست نمودم تا شیعیان تو را اگر چه جان آنها به حلقومشان برسد، از توبه کردن محروم نکند و او خواسته مرا پذیرفت و این مخصوص شیعیان توست و برای غیر آنها چنین نیست. .
امیرمومنان علی علیه‌السلام فرمود خدا چهار چیز را در چهار چیز دیگر مخفی نموده رضای خود را در طاعت‌ . پس هیچ عبادتی‌ را کم نشمارید ، شاید همان مورد رضای خدا باشد غضبش‌ را در گناه . پس‌ هیچ وقت گناه را کوچک نشمارید شاید همان مورد غضب خدا باشد استجاب‌ خود را در دعا . پس هیچ دعایی‌را اندک مپندارید شاید همان مستجاب باشد ولی‌ خود را در میان بندگان. پس به‌ هیچ بنده‌ای بی‌اعتنایی نکنید، شاید ولی‌ خدا باشد و نشناسید .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تبریک به لب ز ره منادی آمد ایّام سرور و فصل شادی آمد یعنی علی النقی امام هادی با علم رضا ، جود جوادی آمد 📄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولادت امام هادی علیه السلام را تبریک عرض می‌ نماییم 📄
امشب فرشتگان بر خانه‌ی خورشید نُهُم سبد سبد گل می‌پاشند امشب، نوزادِ مبارکی به دنیا می‌آید تا خورشیدِ هدایتِ انسان‌به ملکوت شود. مولا می آید، تا پرچمدار علم مکتب جعفری باشد. مولا می آید، تا با نورِ دانش، ظُلمت متوکل عباسی را بشکافد. او می آید تا خون خدا را در شریان جهان مرده جاری کند. او می آید تا آسمان را چون کوله‌بار سبز بر دوش گیرد و رسالت هزاران ساله دین را به مقصد برساند
سپاس و حمد خدا را که ناز و نعمت داد به نسل‌های بشر ذات پاکِ فطرت داد زبان برای تشکر، دهان برای بیان نفس برای حیات و بدن به قدرت داد به عالَم از درِ توحید لطفِ بی حد کرد به آدم از رهِ تکریم، حکمِ طاعت داد هدایتِ همه با آیه های قرآنش به خالصانِ درش هدیه ی نبوت داد ز حبِّ آل محمد محبتش جاری به شیعیان علی نعمت ولایت داد کمالِ عصمت خود را به فاطمه بخشید تمام هستی خود را به آل عصمت داد به افتخار نبی و علی به معصومین و نسل کوثریِ فاطمه امامت داد پس از حسین و حسن تا علیٍُ الهادی علیِ چارمِ خود را به آل عترت داد سخن ز حضرت ابنُ الجواد می گویم همانکه حضرت حق، بیرقش ز نصرت داد ز لطف خاصِ خداوندی اَش در این دوران بدست هادیِ دین پرچم هدایت داد پس از جواد به ابنُ الرضای دوم نیز هزارویک سخنِ نغز و بحرِ حکمت داد ولادتش شده بابُ الغدیر این آقا چقدر حضرت هادی به شیعه عزت داد ز هشت سالگی اَش شد امامتَش آغاز قیام او به همه عاشقان کرامت داد قیام کرب و بلا را دوباره احیا کرد بهای تازه ای از شوقِ بر زیارت داد زیارتی ز غدیریه، جامعه، مبسوط ز نَصِّ خویش بدست تمام امت داد مبارزات فراوانِ او همه تعلیم به شیعه با عملِ خیر، درس عبرت داد چو از مدینه به تبعیدِ سامرا بُردند به شیعیان، همه طرحی دراز مدت داد شیوعِ نهضتِ نامه نگاری اَش زیباست قیامِ نرم، به یاران عجیب وحدت داد منافقان به غیابش سعایتَش کردند هزینه های زیادی از این سعایت داد حرامیان حرمش را محاصره کردند ولی خدا به ولی اَش دوباره فرصت داد هزار نقشه علیهِ امام ما چیدند ولی مقاومتِ او بما بصیرت داد دگر ز دشمنیِ دشمنان هَراسی نیست زمامداریِ هادی به شیعه شوکت داد هنوز هم حرم او دفاع می خواهد مدافعِ حرمش درس استقامت داد دلِ امام زمان را بدست آوردند به پیر و مرشد ما، حضرتش بشارت داد به رغمِ خصم، که آینده را برَد در بیم امام مژده ی آینده را به امت داد فریب و فتنه و تحریم و خدعه و تهدید به لطفِ حق به شما ابتکار و همّت داد لباسِ جنگ به هر رنگ در بیاید، باز... لباسِ رزم به تن کن که جنگ عزت داد اسیرِ سامره ی او همیشه در رزم است به آن امید که شاید بما شهادت داد غریبِ سامره بود و عزیز زهرا بود هزار راه نشان در میان غربت داد اهانتی که به بزم شراب بر او شد پیام تازه بما در دلِ مصیبت داد ز شعر خواندنِ خود، کاخ ظلم را لرزاند شبیهِ خطبه ی زینب، به خصم ذلّت داد گریزِ روضه ی ما مجلس شرابِ یزید... چگونه بود که دشمن به خویش جرأت داد شکستنِ لب و دندان به جای خود، اما به دخترِ شهِ خوبان چگونه تهمت داد ز بوسه ای که رباب از سرِ بریده گرفت برای گریه به آل حسین مهلت داد محمود ژولیده
تمام زاویه ها را کشیده ای قائم آهای سرو قدِ سرترین ! سرت سالم غزال " اُم ولد " نور چشم های جواد پدر بزرگ شب قدر - حضرت قائم - پدر : غریب ، پدر : آشنا ، پدر : مظلوم پسر : مراد ، پسر : مجتهد ، پسر : عالم نشانه های امامت تمام شد وقتی شکفت کنج لبت خالی از بنی هاشم تو با لباس سپیدی و با لباس سیاه برای دیدن تو کعبه می شود عازم درست نیمه ی ذی الحجه بعد حج هر سال تو مَحرمی و حرم می شود تو را مُحرم زیارتی به بلندای جامعه از توست زیارتی که شب قدر می شود لازم زیارتی که خودش هست " محتشم "پرور درست کرده به کرّات " اکبر ناظم " دو تا فقط همه ی راز جامعه ست بگو فقط " بکم فتح الله " فقط " بکم یختم " مهدی رحیمی
اجازه هست مرغ دل، کبوتر حرم شود و با فرشته های وحیِ عشق، هم قدم شود اجازه هست این کبوتر نشسته در حرم پر شکسته اش برای مدح تان قلم شود برای وصل آب و دانه نیست سر به زیری اش برای پایبوسی ات به اشتیاق خم شود در این حرم اگر که دَم شود نوای یا علی نوای یا اباالحسن نوای بازدم شود کنار خوان جامعه، دعا نمی کنم دگر زبان حاجتم همین دو دیده ی ترم شود منی که در تمام زندگی ابالجوادی ام خوشم گدای سامراییِ امام هادی ام چه نعمتی است در تمام عمر، سائلت شدن گدا و ریزه خوار معدن فضائلت شدن چه نعمتی است نذر مادرت سمانه کردن و به این طریق، موجبات شادی دلت شدن چه نعمتی است این که با اشاره ی نگاه تو غلام و پاسبان صبح و شام منزلت شدن چه نعمتی است هم چنان فداییان درگهت برای حفظ این حرم فدا و بِسملت شدن چه نعمتی است با تو بودن و مجاورت شدن چه نقمتی است بی تو بودن و مقابلت شدن همان ازل به روی لوح سینه، بیرقی زدم به روی آن نوشته ی "أمیری یانقی" زدم بخوان برای ما فراز قادَةَ الْهُداة را بخوان و زنده کن دوباره جان کائنات را هزار سیدالکریم از این قبیله زنده کن بخوان و شرح کن فراز سادَةَ الْوُلاة را شراب ناب عشق را بریز در سبوی مان خودت معرفی نما أئِمَةَالْدُعاة را بگو علی علی است شرط گفتن خدا خدا بیا نشان بده به ما حقیقت صلاة را حمایت بتول از ابوتراب را بگو عیان نما به خلق راز ذادَةَ الْحُماة را بدون تو، منِ غریبه آس و پاس می شوم قدم قدم کنار تو خداشناس می شوم دعای ما دعا نبود اگر نبود جامعه دعا گره گشا نبود اگر نبود جامعه کسی سراسر جهان، میان انس و جنیان مرید هل اتی نبود اگر نبود جامعه کنار چاه غالیان و صوفیان کسی دگر به راه، آشنا نبود، اگر نبود جامعه غروب جمعه های ما اسیرهای مبتلا به عشق، با صفا نبود اگر نبود جامعه خلاصه عرض می کنم میان اعتقاد ما خدا همین خدا نبود اگر نبود جامعه ازین طرف بخوان برام جامعه، از آن طرف بخوان زیارت غدیریه دوباره در نجف دعا که می کنی گناه خلق پاک می شود جهان بدون بودنت چه هولناک می شود خدا به خنده های بر لب تو شاد می شود خدا به خشم چهره ی تو خشمناک می شود به ریزه ناخنت قسم اگر کسی به ساحتت اهانتی کند، بدون شک هلاک می شود مرید مکتبت برای کسب نور معرفت به پای جامعه کبیره سینه چاک می شود در انتظار دیدن جمال توست سائلت در آن زمان که عاقبت، اسیر خاک می شود همین که هیچ کس کنار من نبود، می رسی همیشه دیر کرده ام ولی تو زود می رسی به دست خود به ما فقیرها پیاله می دهی شراب ناب و کهنه ی هزار ساله می دهی تو فکر اعتقاد مایی و به دست شیعیان برای جبر و اختیار هم رساله می دهی فدک نماد غربت علی و فاطمه شده به ما خبر ز غاصبان آن قباله می دهی تو حاضری خودت غریب باشی و حسین نه خودت کریمی و به کربلا حواله می دهی فقط دو هفته مانده تا بساط گریه بر حسین به ما دوباره رزق اشک و شور و ناله می دهی؟ به لطف تو اسیر شاه عالمیم تا ابد علم به دوش خیمه ی محرمیم تا ابد محمد جواد شیرازی
سیرتش نه در حقیقت صورت دنیایی‌اش ماه را شرمنده‌ی خود می‌کند زیبایی‌اش می‌چکد نهج البلاغه از لب پایینی‌اش می‌چکد آیات قرآن از لب بالایی‌اش لحظه لحظه خیر او حتماً به مردم می‌رسد آن کسی که«جامعه» بوده دم لالایی‌اش «جامعه» «عجِّل فرج» به‌به چه تلفیقی شده‌ست نسبت فرزندی‌اش با نسبت بابایی‌اش سیزده دیگر برای هیچ کاری نحس نیست یازده در ذکر بالا می‌رود کارایی‌اش نوکر اربابم و یک بخش از آقایی‌ام ریشه دارد بی برو برگرد در آقایی‌اش طعم توحید و امامت را به هم آمیخته نیمه‌ی مکّی او با نیم سامرّایی‌اش هرقَدَر که خسته باشی بعد از آن دیوارها روبراهت می‌کند یک استکان از چایی‌اش از حرم برگشته می‌داند که وقت بازگشت چایی دوم دوچندان می‌شود گیرایی‌اش چون که تنها می‌روی هرگز به سامرّا نرو چون خجالت می‌کشد تنهایی از تنهایی‌اش مهدی رحیمی
یادتان هست نوشتم که دعا می‌خواندم داشتم کنج حرم جامعه را می‌خواندم از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد محکمات کلمات تو مسلمانم کرد کلماتی که همه بال و پر پرواز است مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است کلماتی که پر از رایحۀ غار حراست خط به خط جامعه آیینۀ قرآن خداست عقل از درک تو لبریز تحیر شده است لب به لب کاسۀ ظرفیت من پر شده است همۀ عمر دمادم نسرودیم از تو قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم عرق شرم به پیشانی دفتر دارم شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران من زمین‌گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست کلماتم کلماتی‌ست حقیر ای باران یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران سامرا قسمت چشمان عطش‌خیزم کن تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران سید حمیدرضا برقعی یادتان هست نوشتم که دعا می‌خواندم داشتم کنج حرم جامعه را می‌خواندم از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد محکمات کلمات تو مسلمانم کرد کلماتی که همه بال و پر پرواز است مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است کلماتی که پر از رایحۀ غار حراست خط به خط جامعه آیینۀ قرآن خداست عقل از درک تو لبریز تحیر شده است لب به لب کاسۀ ظرفیت من پر شده است همۀ عمر دمادم نسرودیم از تو قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم عرق شرم به پیشانی دفتر دارم شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران من زمین‌گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست کلماتم کلماتی‌ست حقیر ای باران یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران سامرا قسمت چشمان عطش‌خیزم کن تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران سید حمیدرضا برقعی
پشت میخانه نشستم غرق شور و شادی ام از خراب آباد این دل  در پی آبادی ام هرکسی پرسید از نام و تبار و شهرتم سینه را کردم سپر گفتم که عبدالهادی ام من نخوردم غیر این درگاه نان سفره ای دلخوشم بر استخوانی که به دستت دادی ام جرعه جرعه معرفت نوشاندی ام از ساغرت  جرعه جرعه جامعه، از اول نوزادی ام برکت شیر حلال مادرم بوده اگر نیستم اهل سقیفه رهرو این وادی ام هرکه هستم، هرچه هستم، باسواد و بی سواد  نوکر حلقه به گوشم، نوکر ابن الجواد ای امام المتقین، ای هادی، ای حصن حصین نوکرت از تو، تو را می خواهد ای آقا همین هر کجا رو کرده ام دیدم جمال روی تو هر کجا رفتم تو بودی در یسار و در یمین خاک عالم ملک زهرا هست، پس باشد حرام بی ولای تو قدم برداشتن روی زمین پای درس و بحث تو شد حضرت عبدالعظیم یکه تاز مکتب معرفت و اهل یقین خادمی خانه ات با خضر و نوح و آدم است نوکری از نوکران تو شده روح الامین ذکر این آواره شد یا ایها الهادی مدد عاجزم از کار خود یا ایها الهادی مدد درس های اعتقادت را بیا از سر بگو  با زیارت جامعه امشب تو از حیدر بگو از امیرالمؤمنین، یعسوب دین، حبل المتین باز هم آقا بیا از ساغی کوثر بگو یکصد و پنجاه دفعه در غدیر خم بیا با زیارت نامه ات از خواجه ی قنبر بگو من یقین دارم که باشد آتش دوزخ حرام بر محبین علی در وادی محشر، بگو... ...عاشقت را می خری آنجا به عشق مرتضی؟ کی مرا هم می بری یک شب نجف، آخر بگو سامرایی می شوم بعد از زیارت در نجف پاک می آیم به پیشت با طهارت در نجف بر مشامم می رسد هر لحظه بوی سامرا بین نوکرهاست امشب گفت و گوی سامرا من همان عبد شما هستم که از شوق وصال سجده کردم سالیان سال سوی سامرا با شمیم و جذبه های سامرایی شما پروراندی در دل ما آرزوی سامرا تا ابد هستیم محتاج نگاه رحمتت ملجا و کهف حصین ماست کوی سامرا ما برای نوکری در ماه جانسوز حسین اشک می گیریم هر سال از سبوی سامرا اذن گریه می دهی بر روضه ی جدت حسین؟ می گذاری پا نهم در روضه ی جدت حسین؟ مهدى على قاسمى
دهمین بارِ مکرر شده ام سائلِ تو بپذیر ای گلِ زهرا بشوم قابلِ تو هادیِ امّتِ اسلام ،امامِ دلِ من هرچه در عالم هستی ست فدایِ دلِ تو (ای تجّلیِ علی! هیبتِ تو کارِ خداست) (فاتحِ خیبری و خیبرِ تو سینه ی ماست) پسرِ بابُ الحوائج شده ای بابِ کرم سرِ ما منتظر توست چه شد خاکِ قدم یک نگاهِ تو کفایت بکند لطف نما.. برسان شیعه ی افتاده ز پا را به حرم (گنبد و صحن و سرایت نَفَسم باز کند) (دیدن مرقدِ پاکِ تو چه اعجاز کند) فاش و بی پرده بگویم که شفا (جامعه ات) هر چه که هست زیارت وَ دعا (جامعه ات) نَفَست کارِ دو صد عیسیِ مریم کرده به کمالات رسانده همه را (جامعه ات) (جامعه خواندم و معیارِ دلم بالا رفت) (معرفت یافتم و ذکرِ تو بر لبها رفت) دهمین بارِ مکرر شده ام اهلِ ولا سر به زیر آمده ام لطف کن ای بابِ رجا وَ تصّدق.. بده در راهِ خدا.. تذكره ای مرغِ دل بال گشوده برود کرببلا (سامرا ،کرببلا هردو شدند قبله نما) (هردو احساسِ عجبیبی بدهد بر فقرا) محسن راحت حق
ای که از ظرف لبت شهد و شکر می ریزد از بر پلک تو صد شمس و قمر می ریزد آنقدر راه بلد هستی و عاشق داری که ز هر آجر دیوار تو در می ریزد گوشه ی چشم تو که جای خودش را دارد دارد از گوشه ی نعلین تو زر می ریزد تو فقط لطف کن و از سر قبرم‌ بگذر صد مسیحا ز دمت وقت گذر می ریزد تو که هستی که اگر حضرت جبریل امین اوج گیرد به سماوات تو پر میریزد تا خود صبح ز طوبا ز تو می پرسیدم گفت از یمن دم توست ثمر میریزد شهره به شهر شعوری و شعارت عشق است می زدن از لب آن چشم خمارت عشق است شب دراز است اگر ماه رخت، مه باشد راه کوتاه اگر نور تو در ره باشد عاشق آن نیست که در سجده، منیت دارد عاشق آنست که از رتبه ات آگه باشد آنزمانی که ز تو شعر، شرف می گیرد بهتر آنست که در قافیه به به باشد ولی الله، جهان بین یدت گردویی است قد ذهن بشر از درک تو کوته باشد خب طبیعی است اگر بلبل عاشق کارش روی هر شاخه گل مهر تو، چه چه باشد پادشاه است بگو تاج به سر بگذارد بر سر سائل اگر دست شهنشه باشد می روم تاج شهادت به سرم بگذارم تاج را تا به قیامت به سرم بگذارم سر مستور خدایی و روایت شده ای هادی نوری و با نور، هدایت شده ای علم کلی و پر از حلم و درایت شده ای دهمین پادشه تخت ولایت شده ای اوج گیرنده تر از بال نهایت شده ای تو به اندازه ی ده جمله روایت شده ای موسی طور چرا باز به خود می پیچی؟ باز از سامریان غرق شکایت شده ای زهر دادند تو را، از ته دل آه نکش آه، بازیچه ی دستان جنایت شده ای اشک گشتی و چو باران صفا باریدی در دل اهل بکا، گریه، سرایت شده ای سامرا هست، به کعبه چه نیازی دارم تا خدا هست، به کعبه چه نیازی دارم  جعفر ابوالفتحی
رود از راز و نیاز تو حکایت می‌کرد نور را عمق نگاه تو هدایت می‌کرد ماه اگر، ذکر به لب، گِرد زمین می‌چرخید صورت ماهِ تو را داشت زیارت می‌کرد دهمین بار هوالحق متجلی شده بود  چارمین بار علی بود امامت می‌کرد درد را نسخه‌ی خال تو شفا می‌ بخشید عاشقان را دل نرم تو شفاعت می‌کرد "و بِکُم عَلَّمَنا الله" تو می‌خواندی و...آه! آه از آن شهر که بی قبله عبادت می‌کرد جامعه حرف دلت را که به خود باخته بود طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد متوکل به تماشای شرابت آورد به دل مست تو از بس که حسادت می‌ کرد و نفهمید که مستی اثری بود که داشت با طلوع تو به هر ذره سرایت می‌کرد از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر وقتی از پنجره‌ ی شعر صدایت می‌کرد کوه هر صبح به صبر تو سلامی می‌ داد ماه هر شب به رخت عرض ارادت می‌کرد ری پُر از عطر سخن‌ های تو می‌ شد وقتی سید عارف ری، از تو روایت می‌ کرد شاه بخشنده، نرو، بی تو فقیران چه کنند؟ سامرا داشت به دستان تو عادت می‌کرد قاسم صرافان
نور تو، روح مرا منزل به منزل می‌برد کشتی افتاده در گِل را به ساحل می‌برد مرد صحرایی و با تو شوق باران همسفر بوی بارانت مرا منزل به منزل می‌برد عاقل و دیوانه محکوم‌اند، آری چشم تو هم ز مجنون می‌برد دل، هم زِ عاقل می‌برد «اهل‌بیت نور» هستید، «آسمان وحی»، ها! «جامعه» ما را به شرح این فضائل می‌برد ای حبیب غربت تو حضرت عبدالعظیم شهر ری با اذن تو از کربلا دل می‌برد مجلسی که یاد شام انداخت اندوه تو را گاه سوی طشت و گاهی سوی محمل می‌برد کربلا، ظهر عطش، گودال سرخ قتلگاه اشک‌هایت عشق را تا آن مراحل می‌برد فاطمه نانی‌ زاد
آستان خدا کمال شما هفت پرواز زیر بال شما با شما می شود به قرب رسید ای وصال خدا وصال شما گاه با آدم و گهی با نوح بی زمان است سن و سال شما مثل جبرئیل می شود بالم با همین غوره های های کال شما روزگاری است در پی دلم آید گرچه نا قابل است مال شما بال ما را به آسمان ببرید تا خداوند لا مکان ببرید هر کسی تو را سلام کند به مقام تو احترام کند کاش در صحن سامرات خدا تا قیامت مرا غلام کند پر و بال کبوترانه ی من در حریم تو میل دام کند هر که بی توست واجب است به خود خواب احرام را حرام کند بر دلم واجب است بعد طواف عرض دین محضر امام کند نیمه ی ماه حج که شد باید شیعه در محضر شما آید ای مسیحای سامرا هادی آفتاب مسیر ما هادی علی ابن محمد ابن علی نوه ی اول رضا هادی نیست جز دامن کرامت تو پردهٔ خانهٔ خدا هادی ذکر هر چهارشنبه ام این است یا رضا یا جواد یا هادی به ملک هم نمی دهم هرگز گریهٔ زائر تو را هادی یک شبی را کنار ما ماندی سر سجاده جامعه خواندی تو دعا را معرفی کردی مرتضی را معرفی کردی با فراز زیارت سبزت راه ما را معرفی کردی مرتضی و حسین و فاطمه و مجتبی را معرفی کردی نه فقط اهل بیت را بلکه تو خدا را معرفی کردی سامرایت غریب بود اما کربلا را معرفی کردی با تو ما مرتضی شناس شدیم تا قیامت خدا شناس شدیم ریشه های محبت ما تو مزرعه های سبز دنیا تو خواهش سرزمین پائین من اشتیاق بهشت بالا تو گاه ابلیس می شوم بی تو گاه جبریل می شوم با تو من نمی دانم این که من دارم به تو نزدیک می شوم یا تو چه کسی از مسیر گمراهی داده ما را نجات؟... آقا تو تو مرا با ولایتم کردی آمدی و هدایتم کردی دل من در کفت اسیر بود به دخیل تو مستجیر بود گر شود ثروتم سلیمانی باز هم بر درت فقیر بود شکر حق می کنم صدای بلند حضرت هادی ام امیر بود آبرو خرج می کنی بس که کرم سفره ات کثیر بود شب میلاد تو به ذی الحجه مطلع شوکت غدیر بود ریشه ناب اعتقاد علی پسر حضرت جواد علی دوست دارم گدای تو باشم سائل دست های تو باشم مثل بال و پر کبوترها دائماً در هوای تو باشم دوست دارم که از زمان ازل تا ابد خاک پای تو باشم نیمه شب های ماه ذی الحجه زائر سامرای تو باشم یا دعای قنوت من باشی یا قنوت دعای تو باشم ما فقیریم سفره ای وا کن سامرایی حواله ی ما کن با تو این عقل ها بزرگ شدند اعتقادات ما بزرگ شدند پای دل های شیعیان آن قدر گریه کردید تا بزرگ شدند با نگاه تو با محبت تو اِبن سکّیت ها بزرگ شدند خوب شد بچه های هیئت ما پای درس شما بزرگ شدند بچه های قبیله ما با کربلا کربلا بزرگ شدند بی تو دل های ما بهار نداشت مثل یک شاخه ای که بار نداشت علی اکبر لطیفیان
لطف امام هادى و نور ولایتش ما را اسیر کرده به دام محبتش بر لطف بى کرانۀ او بسته ایم دل امشب که جلوه گر شده خورشید طلعتش منت خداى را که به ما کرده مرحمت توفیق برگزارى جشن ولادتش تبریک باد بانوى کبرى سمانه را کین غنچه بر دمید ز گلزار عصمتش ماه تمام و نیمۀ ذى حجه مطلعش خیر کثیر وکوثر قرآن بشارتش این است آن امام که تقدیر ایزدى بعد از جواد داده مقام امامتش این است آن امام که ذرات کائنات اقرار کرده اند به جود و کرامتش این است آن امام که در برکة السّباع شیران شوند رام و گذارند حرمتش این است آن امام که از نقش پرده هم ایجاد شیر زنده کند حکم قدرتش این است آن امام که دشمن به چند بار رخسار عجز سوده به درگاه عزتش سر تا به پاى عاطفه و مرحمت ولى دشمن به لرزه آمده از برق هیبتش آن سومین ابوالحسن از خاندان وحى چون سه على دیگر باشد عبادتش افزون ز ریگ هاى بیابان عطاى او بیش از ستاره هاى درخشان فضیلتش مائیم و دست و دامن آن حجت خدا چون نا امید کس نشود از عنایتش گردیده ایم جمع به ذیل لواى او افکنده ایم دست به دامان رحمتش از آستان قدس رضا هدیه مى کنیم آه دلى به غربت و اشکى به تربتش یارب بحق فاطمه با فتح کربلا بگشا بروى ما همه راه زیارتش از لطف آن امام (مؤید) مؤید است کو را نشان خدمت آل محمد است سیدرضا مؤید
امشب بشیـر از جانب حی تعالی آمده گوید که یاسینی دگر از صلب طاها آمده یــا کوثــری از دامــن ام‌ابیهــا آمده چـارم علـی در مجمع اولاد زهرا آمده از نسل مصباح الهدی هادی به دنیا آمده نور هدایت تافته هم در عرب هم در عجم کهف التقی، بـدرالشرف، نورالهدا، ابن‌الرضا رخ رحمه للعالمین هیبت علی مرتضی قرآن از پـا تـا بـه سر توحید از سر تا به پا هر دیده بر او یک حرم هر دل بر او یک سامرا هم وجـه ذات کبریـا هـم نجل ختم‌الانبیا آیینـۀ حسن قـدم بگـذاشت در عالـم قدم از آیـۀ «اللهُ نور» افکنده گل سیمای او نام دل‌آرایش علی، قلب محمّد جای او در چشم عرش کبریـا پیداست جای پای او دل، حج بجـا آرد ولـی در طوف سامرای او جود و کرم، بذل و عطا، یک قطره از دریای او عالم اگر سائل شود در پیش بذل اوست کم چشم عطا بر درگه و چشم کرم بر دامنش یعقوب‌هـا بینـا شوند از نفخـۀ پیراهنش نور الهـی در دلش روح محمّـد در تنش قرآن، کتـاب منقبت مداح ذات ذوالمنش شیرین دعای جامعه از منطق شور افکنش بیـن زیـارات دگـر این جامعـه گشته علم باغ بهشت من بود صحن و سرای سامره مرغ دلـم دائـم زنـد پـر در هـوای سامره تا چهره بگذارم شبی بـر جای‌جای سامره سعی و صفا و مـروه‌ام باشد صفای سامره ای کاش یارب میشدم عمری گدای سامره هرچند دائم خویش را بینم کنار آن حرم ای آفتاب شهر دل روی جهـان‌آرای تو ای گشته زیبایی خجل از طلعت زیبای تو روی خدا را اهل دل دیدند در سیمای تو نور خـدا می‌تابـد از سرداب سامرای تو دُر کرامت ریختـه از لعل گوهـرزای تو در زیر بـارِ منتت پشت فلک گردیـده خم تو وجـه حـی داوری یا‌بن‌الجواد ابن‌الرضا تو احمدی تو حیدری یا‌بن‌الجواد ابن‌الرضا تو جسم ایمان را سری یابن‌الجواد ابن‌الرضا تو روح را بال و پـری یا‌بن‌الجواد ابن‌الرضا از هرچه گویم برتری یابن‌الجواد ابن‌الرضا چون می‌نگارم وصف تو در دست می‌لرزد قلم من عبـد بی‌پا و سـرم اما سر و سرور تویی ساحل تویی دریا تویی کشتی تویی لنگر تویی گم‌گشتگان را تا ابد هادی تویی رهبر تویی علم و کمال و فضل را گردون تویی محور تویی لب‌تشنگان نـور را ساقی تویی ساغر تویی باشد که از لطف و عطا جامی کنی بر ما کرم تو هادی و بـا نور خود ما را هدایت می‌کنی تو دوستـان خویش را مست ولایت می‌کنی در گیرودار حشـر، هم از مـا حمایت می‌کنی بر خصم خود هم بس که آقایی عنایت میکند برما عنایت نـه! که لطف بی‌نهایت می‌کنی ای وصف تو خیرالکلام ای لطف تو خیرالنعم ای داده ذات حق تو را بر خلق عالم برتر جـد امـام منتظـر! بـاب امـام عسکری! جوشد ز تیغ مهدی‌ات نور عدالت‌گستری از ما سراسر تیرگی از تو همه روشنگری «میثم» کند با مدح تو پیوسته گوهر‌پروری باشد که جوشد مدح تو از خامۀ او دم‌به‌دم استاد حاج غلامرضا سازگار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آماده سازی حرم مطهر امیرالمومنین امام علی علیه السلام در آستانه فرا رسیدن عید سعید غدیرخم- نجف اشرف