∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞
لَا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ
مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ /الحدید-۱۰
یعنی ارزش آنهایی که پيش از فتح مکـه،
اِنفاق و جَهاد كردند،با بقیه يكسان نيست!
مثلاً اولین بانوی ایمان آورنده به پیامـبر
که همهی اَموال خود را صرف اسلام کرد
#خدیجه_کبری
.
بسم الله الرحمن الرحیم
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهم»
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
«أَسْتَغْفِرُ اللّٰه الَّذِي لَاإِلٰهَ إِلّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوْمُ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِوَأَتُوبُ إِلَيْهِ ..
چشمم به غیر خون دلی مبتلا نداشت
این خانه بعد رفتن تو آشنا نداشت
زهرا یتیم شد غم بی مادری رسید
بی تو دل شکستۀ من هم نوا نداشت
خاک عزا به روی سرم ریختم ولی
خون گریه های دخترکت هم صدا نداشت
رفتی و در مزار تو دیدم که پیکرت
بر پای تا سرش کفنی جز عبا نداشت
بابا گرفته روضه و من گریه می کنم
در خانه ای که بعد نگاهت صفا نداشت
می گوید از من و تو و از پارۀ تنم
از تشنه ای که روی لبش جز دعا نداشت
شد رسم بعد تو که عبا را کفن کنند
اما برای قامت او کربلا نداشت
از بس که تیغ و نیزه تنش را گشوده است
گودال قتلگاه به جز بوریا نداشت
*از جانبِ مادرِ سادات اومدیم در خانۀ مادرش ..
رسولِ خدا وارد خانه شد، دید صدایِ خدیجه جانش میاد؛ دقت کرد دید داره مناجات میکنه وارد حجره شد عزیزم با کی حرف میزدی؟.. عرضه داشت آقاجان کودکی که در بطن منه با من حرف میزنه .. مایۀ آرامش خاطرمه .. میگه مادر همه ازت بُریدن، من باهاتم ..
بشارت داد زهرا رو به ولادتِ مادر هستی .. لحظاتِ فارغ شدن مادر رسید، دنبال هر کی فرستاد نیومدن .. حسودا تلافی کردن .. یه عده هم گفتن خدیجه ما که گفتیم به محمد شوهر نکن ..
غریب تو حجره یه وقتی سقف حجره نورانی شد هودجی از آسمان فرو آمد چهار بانویِ مجللۀ بهشتی آمدند کمک کردند ملائکه فرشته ها آمدند کمک کردند مادرِ فاطمه بار سبک کنه این چهار بانو خیلی جاها آمدند یه جاشو عرض کنم:
زنِ خولی میگه دیدم چهار بانویِ مجلله کنار تنور نشستن نور ازشون به آسمون میره سر کردن داخل تنور یکی میگه حسین .. مادرت حوا برات بمیره .. یکی میگه حسین هاجر فدای تو .. یکی میگه حسین مریم به فدات .. همه دارن گریه میکنن دیدم یه هودجی از آسمان آمد ، این چهار بانو رفتن کنار این هودج زیرِ بغل یه خانم قد خمیدۀ جوانی رو گرفتن آوردن کنار تنور .. دیدم این خانم کنار تنور زمین گیر شد
سر کرد داخل تنور به سینه میکوبید .. هی میگفت غریب مادر حسین ..
روضه حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها
مادر میان بستر خود روضه می خواند
با اشک های کوثر خود روضه می خواند
نیّت نمود و شانه زد بر موی زهرا
با مویه های آخر خود روضه می خواند
او چند مدت رنگ نیلی خواب می دید
بر شاخۀ نیلوفر خود روضه می خواند
خیره به در می شد و ی این که به دیوار
یا که به روی دختر خود؛ روضه می خواند
با روضه های کوچه، او از حال می رفت
با یاد یاس پرپر خود روضه می خواند
وقتی گریز روضه هایش کربلا بود
با نالۀ بغض آور خود روضه می خواند
مادر بزرگِ ماه های روی نیزه
بر کشته های بی سر خود روضه می خواند
بر پارۀ پاره ی پیکری که روزمین ماند
بر پاره های پیکر خود روضه می خواند
اصلاً در عاشورا به عالم کرد رجعت
بر روی تل، بر منبر خود روضه می خواند
از غارت و آتش درون خیمه می گفت
می سوخت، با خاکستر خود روضه می خواند
زینب شبیه اوست، نه اصلاً خود اوست
یعنی برای معجر خود روضه می خواند
شاعر:محسن حنیفی
مستان همه افتاده وساقی نمانده
یک گل برای باغبان باقی نمانده
جانم خدیجه ...
═∞
#فمینیسم ،نام دیگرِ #حقوق_زن اسـت!
که وقتی زن را کالایِ لوکسِ غرب کردند،
برای پاک کردنِ صورتمسئلههای آن،
کلماتِ قشنگ قشنگ بَلغور کنند!
#مسیح_پولینژاد
فقیرم نوشتید، من راضی ام
به این شب، به شب در زدن راضی ام
دل من شکسته است، چیزى بگو
به وَاللهِ حتى به لَن راضی ام
مرا هم معطل کنى اَولاً
تو رَبِّ مَنى، ثانیاً راضی ام
کلافِ مرا برنگردان وَلَو
ببافى از آن پیروهن راضی ام
فقیرِ حرم را سلیمان نکن
از این منصبِ خویشتن راضی ام
به پروانه هاىِ سَحَر گفته ام
که من هم به این سوختن راضی ام
مرا آخرِ عُمرى آواره کن
به شبهاىِ دور از وطن راضی ام
اگر تَن نباشد به سَر راضی ام
اگر سَر نباشد به تَن راضی ام
فداىِ حسینم ولیکن مرا
بخوانى شهیدِ حَسَن راضی ام
حرم میروم باز در میزنم
اگر هم ندادند، من راضی ام
مرا آخرش هم کفن میکنند
ولیکن بدونِ کفن راضی ام
*وقتی امروزگریه میکرد،صدازد خواهشی ندارم اما برای من رو بزن، بگو ازمال دنیا چیزی برای خدیجه باقی نمانده، اگه میشه رسول الله منُ بینِ عبایی که نمازمیخوانه کفن کنه ،اما کفن ها از آسمان اومد...
ازامشب ذکرآسمونی هاشد:
ای بی کفن حسین جان...
دور از وطن حسین جان...
ای تشنه لب حسین جان...
«أَلسَّلامُ عَلَى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرىٰ...»
ای بی کفن حسین وای...
دور از وطن حسین وای...
عریان بدن حسین وای...
کفنی داشت زخون و کفنی داشت زخاک
تا نگویندحسین بن علی بی کفن است
یا رب جوابِ ما به حقِ اولیا بده
جامی زِشهدِ عشقِ خود امشب به ما بده
یا رب بیا و مهر زِ لب هایِ ما بگیر
اذنِ سخن عطا کن و حالِ دعا بده
کارِ من از انابه و توبه گذشته است
راهی نمانده یک سفرِ کربلا بده ..
*آمد خدمتِ امام صادق عرض کرد یابن رسول الله اگه ماهِ رجبُ و شعبان از کسی بگذره و خدا ازش نگذره ، چه کنه ؟..
فرمود ماه رمضان شبهایِ قدر رو دریابه . آقا ؛ اگه شبهایِ قدر ازش گذشتُ خدا ازش نگذشت چه کنه ؟.. فرمود شبِ عرفه عرفات . عرضه داشت اگر رفت و نشد؟.. فرمود دیگه این راهی نداره .. باید فوری بره کربلا ...*
درمانِ من زیارتِ آقایِ کربلاست
لطفاً به این مریضِ محبت دوا بده ..
*رحمتِ خدا به این اشک ها ، شماها دلتون کربلاست ، منم دلم دنبالِ دلِ شما راه افتاده ، فقط یه جمله صدا زد خدیجه جان :*
یک دم زِ جای خیزُ به زهرا نگاه کن
از گریه نیمه جان شده ...
*این فاطمه ای که این روزا از غم از دست دادنِ مادرش از شدت گریه نیمه جان شده ، قدرتِ ولایت داره ، دلیلِ خلقتِ باباست ، دلیلِ خلقتِ علیِ .. اما در غم مادرش (مادرشم خوابیده ، بدنش سالم بود و جان داد ..) آی قربونِ مستمع حواس جمع ..
اما کربلا .. یه جوری شد نازدانه دامنِ عمه رو گرفت گفت این کیه داری اینجور براش گریه میکنی ؟.. این بدنِ بی سرِ پاره پاره ؟.. حاج علی آقایِ انسانی پیرِ روضه ست ؛ ایشون میفرمودند تا سوال کرد عمه این بدنِ کیه؟ فوری جواب داد این بدنِ باباتِ .. (حاج علی انسانی) سوال کرد بی بی جان از قدیم و ندیم بزرگان ، پدرِ شما ، جد شما فرمودند خبرِ بد رو ناگهانی ندید .. آرام آرام خبر بدید ، آماده کنید .. چی شد تا این نازدانه پرسید شما فوری جواب دادید؟ بعد خودشون (حاج علی انسانی) جواب می دادن شاید علتش این بوده : آخه ترسیدم شاید دیگه فرصت پیدا نکنه ، این بی ادبا برسن .. دیگه نتونه با باباش دو کلمه حرف بزنه ...
یه جمله و فیض مهیاست .. حالا مهلت داره نازدانه حرف بزنه .. بگو باباجان ، هرچی میخوای بگی بگو ..*
بعدِ تو ناز برایِ که کنم؟
جا به دامانِ وفایِ که کنم؟
*ماشالله به این ناله ها .. ماهِ رمضانِ یا شبِ عاشوراست ؟.. بلند داد بزن بگو برا ما هر شب ، شبِ عاشوراست ..*
حسین ...
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═
علّت شکستِ قیامِ امام حسـن(ع)
خیانتِ خواص و یارانِ نزدیک بود
مثلاً همان همراهانِ انقلابِ پیامــبر
که پای سفرهی انقلاب بزرگ شدند!
#عبیدالله_ابن_عباس
.
مادر نور ، مادر ایمان ..
|⇦• مدح و توسل ویژۀ شهادت اُم المومنین حضرت خدیجه سلام الله علیها .
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
مادر نور ، مادر ایمان
مادر عشق ، مادر عرفان
مادر حُسن ، مادر جانان
عشقِ طاها ، خدیجةَ الکُبری ...
خاک بوسِ قدوم تو خورشید
از دلت عشقِ ناب می جوشید
دین اسلام و پرچم توحید
با تو برپا خدیجةَ الکُبری ...
عشق طاها ، خدیجةَ الکُبری
اُمِ الزَّهرا ، خدیجةَ الکُبری
بر لبش ذکر یا علی مولا
ختم پیغمبران امیرِ صفا
از کنار تو رفت تا بالا
شب اَسراء ، خدیجةَ الکُبری ...
عشق طاها ، خدیجةَ الکُبری
اُمِ الزَّهرا ، خدیجةَ الکُبری
یازده سال با دلی شیدا
خالصانه بدون رنگ و ریا
مادری کرده ای شما به خدا
بهر مولا ، خدیجةَ الکُبری ...
عشق طاها ، خدیجةَ الکُبری
اُمِ الزَّهرا ، خدیجةَ الکُبری
با تو قلبِ نبّی رحمت شاد
خانه اش با حضورِ تو آباد
دلش از بعدِ غصه ها آزاد
بی تو تنها ، خدیجةَ الکُبری ...
ای سرا پا عطوفت و رأفَت
دلِ پاکت سَراچۀ رحمت
سوی زهرا بی تو از راه میرسد غُربت
سوی زهرا ، خدیجةَ الکُبری ...
تو که هستی که روزِ عاشورا
رویِ لب هایِ سَید الشُهدا
می نشیند میان آن غوغا
نغمۀ یا خدیجةَ الکُبری ...
بر سرت ریخت خاک و خاکستر
سنگ خوردی ز مشرک و کافر
دیده هایت ندید بی پیکر
سر آقا ، خدیجةَ الکُبری...
ای دلت گرم یاری احمد
همدم بی قراری احمد
باعث اشکِ جاری احمد
رفتنت یا خدیجةَ الکُبری ...
کفنت از بهشت اعلیِ
حضرت حق رسیده با آیه
چه کنم با غم تو غم هایِ
بی کفن خدیجةَ الکُبری ...
*هزاران شتر زیرِ بار داشت در حال حرکت، خیلی سرمایه داشت خانم خدیجه سلام الله علیها همه رو صرف دینِ خدا کرد .. شبایِ آخر صدا زد دخترم عزیزم به رسول خدا بگو ، من روم نمیشه .. من دیگه آه در بساط ندارم .. بگو به بابا .. حتی برایِ خریدنِ کفن هم پولی ندارم ، میترسم آقام خجالت بکشه ؛
اگه ممکنه عبایِ رسول خدا رو برام بپیچید و کفنم بشه .. این دردُ دل رو کرد ، یه وقت جبراییل نازل شد با یه بستۀ نورانی .. یه پارچه پیچیدۀ نورانی خدمت رسول خدا گذاشتنُ گفتن حق سلامت می رساند ، می فرماید به خدیجه سلام ما را برسان .. این هدیه برایِ خدیجه ست و شما .. باز کرد رسول خدا این ساروق بسته رو .. اولیش یه کفن بود فرمود این کفن برا کیه ؟ جبراییل عرض کرد این برا خدیجه ست .. بعدیش برایِ شماست .. بعدیش برایِ فاطمه ست .. بعدیش برایِ علی .. خدا دو تا پسر به علی میده حسن و حسین .. پنجمین کفن برا حسنِ .. پس حسینم ؟ ..
ای بی کفن حسین ... الهی خواهر بمیره برادرش بی کفنِ ..
کاشکی زود تر این پیرهن آماده شود
بهر فردایِ حسین ام کفن آماده شود
ای بی کفن حسین ...