eitaa logo
ذاکرین آل الله
360 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2هزار ویدیو
446 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
(بسم رب الحسین) ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ از همـان روزی که جانم با غمت شد آشنا دیدم انگاراز ازل من دوست میدارم تورا چون سرشتند از ازل مهرتو را درجان من عشـق دیرین شمـا شـد در وجودم برمـلا از همـان اول امــام مـهــربانم  بـوده ای از همـان اول  شدم خاک درت ، بی ادعا از همـان روز ازل نام تو حک شد بر دلم قبلـه گاه عاشقـی چرخید ، سمت کربلا این سرِ شوریده ام شور محرّم را گرفت خیمه های روضه ات را در دلم کردم بنا در هوای عشق تو الماسِ اشک آمد پدید دل به لطف اشکِ برتوشدزلال ازکینه ها اشک ما ای کاش ازداغت شودرنگ شفق بشـکفــد آلالـه های اشک مـا  در  نینــوا دل که شد غمخانه ات آباد گردد از غمت میشود آزاد هرکس شد به عشقت مبتلا یاد دادی رسم عشـق و شیـوهٔ  دلدادگـی رسـم ایثـار و وفا ، هَیهـات مِنّــا الذلَّه را شدبه نامت مکتب سرخ شهادت یاحسین جان و مالت شد فدای عشـق زیبـای خدا ما همه چون قطـره دنبال تو دریا آمدیم ای که هم دریایی وهم کشتی وهم ناخدا خاک درگـاه توام آقــا ! نگاهـم می کنی؟ تا شود با یک نظر ،خاک وجودم "کیمیـا" ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─ دختـــری از تبـــــار کــوثـــرهـا اعتبـــــار تمـــــام گــوهـــرهـــا آسمــانی ترین ستــارهٔ عشـــق ســورهٔ نــور ، بیـــن اختــــرها دختــری بـا شکـــوه زهـــرایی عشـــق بابا در اوج شیـــدایی بعد از او باب شد که بنویسند قصــــهٔ دختــــران بــابــایی صــــورتی مــاه و دلربــا دارد در دلــش شــور نینــــوا دارد رسم باب الحوائجی در اوست دستهـــایی گـــره گشــــا دارد اعتبــار دمشـق و عشاق است نام او جلـوه گر در آفاق است سفره داری که با کرامت خود صاحب بابهـــای انفــاق است صـبر ، زانو زده به رسـم ادب پیش پای چنیــن شکیبـــایی خــادمِ کمتـــرین درگاهـــش مهتــری مثــل حــاتم طــایی بارگاهــش بهشــتی و والاست مایهٔ رشـک جنــــت الاعلاست گنج پنهــان شــام ویران است اشک پیدای چشم او دریاست فـــرق دارد رقیــــهٔ زهــــرا با تمام ســه ســاله های جهان خون دل خورده اند از داغش یاسمــن ها و لاله های جهــان خاک درگاه او شدن فخر است او که بر ما گشـــوده باب کرم با عنــایات و ذره پــروری اش "کیمیا" می شود غبـــار حـرم ✍رقیه سعیدی(کیمیا) ‌
«بسم رب المهدی عج» ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ آخرین جمعه شد و یوسف زهــرا نرسید آخــرین نور دل حضـــرت طاهـــا نرسید جمعه ها از پی هم رفت وهمه غافل ازاو سال هم ســر شد و تاج سر دنیــا نرسید در کویریم و در این قحطیِ باران ماندیم مثل رودیم که خشکیــد و به دریا نرسید ما چه ساده به نبودش همه عادت کردیم پس نگوییـــم چـرا منــجی دلهــا نرسید روزها در پی دنیا شده ، شب در خوابیـم آری"از ماست که بر ماست" که آقا نرسید آخــر ســـال و همه خـانه تکـــانی کردیم نتــکاندیم کمـــی خـــانــهٔ دل را ، نرسید ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
❃﷽❃ ┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄ قرآن به سر می گیرم و شب زنده دارم با دستهـــایــی خــالی از هــر اعتـــبارم بر می گزینــــم ســــرپنـاه محکمـــی را وقتی ســرم را زیر قــــران می گــذارم قرآن به سر می گیرم و تقـدیر خود را دست  نبـــی و اهل بیتش می سپـارم ده بار می گویم بِکَ یا حضــرت عشق غیـر از ظهــــور از تو تمنـــــایی ندارم ده بــار بـر در مــی زنــم بـا استـــغاثه تا رحمتت شــــامل شـود بر حال زارم ده بار می گویم ببخـــشا جــان مــولا از این همـــه بار گنـــاهان شرمـــسارم ده بار نه بلـــکه هـــزار اســـم خدا را بـا صــد امیـــد و آرزو بر لب میـــارم من آمـدم با واســـطه با چــارده نــور تا وا شــود صــدها گـره از کار و بارم جــا دارد امشــب بین اسمـــاء الهـــی از غــربت صاحب زمانم ، خون ببارم با آیهٔ "أَمَّن یُجیـبُ المُضـــطر" امشب دل می رود از دستم و در اضـطرارم بی تابم امشب یا غیـاثَ المُستـغیثین دستم بگیــر ، آرامشــم ده ، بیقـــرارم گفتی بیا ، "لاتَقتُـطوا مِن رحمــةِ الله" پس آمــدم بر رحمتــــت امیــــدوارم مستم کن امشب ازشراب ناب عرفان در حسرت آن مِی ، پریشان و خمارم ┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄ رقیه سعیدی(ڪیمیا) ۱۴۰۲/۱/۲۲
زمان: حجم: 788.8K
❃﷽❃ ┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄ قرآن به سر می گیرم و شب زنده دارم با دستهـــایــی خــالی از هــر اعتـــبارم بر می گزینــــم ســــرپنـاه محکمـــی را وقتی ســرم را زیر قــــران می گــذارم قرآن به سر می گیرم و تقـدیر خود را دست  نبـــی و اهل بیتش می سپـارم ده بار می گویم بِکَ یا حضــرت عشق غیـر از ظهــــور از تو تمنـــــایی ندارم ده بــار بـر در مــی زنــم بـا استـــغاثه تا رحمتت شــــامل شـود بر حال زارم ده بار می گویم ببخـــشا جــان مــولا از این همـــه بار گنـــاهان شرمـــسارم ده بار نه بلـــکه هـــزار اســـم خدا را بـا صــد امیـــد و آرزو بر لب میـــارم من آمـدم با واســـطه با چــارده نــور تا وا شــود صــدها گـره از کار و بارم جــا دارد امشــب بین اسمـــاء الهـــی از غــربت صاحب زمانم ، خون ببارم با آیهٔ "أَمَّن یُجیـبُ المُضـــطر" امشب دل می رود از دستم و در اضـطرارم بی تابم امشب یا غیـاثَ المُستـغیثین دستم بگیــر ، آرامشــم ده ، بیقـــرارم گفتی بیا ، "لاتَقتُـطوا مِن رحمــةِ الله" پس آمــدم بر رحمتــــت امیــــدوارم مستم کن امشب ازشراب ناب عرفان در حسرت آن مِی ، پریشان و خمارم ┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄
❃﷽❃ ┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄ قرآن به سر می گیرم و شب زنده دارم با دستهـــایــی خــالی از هــر اعتـــبارم بر می گزینــــم ســــرپنـاه محکمـــی را وقتی ســرم را زیر قــــران می گــذارم قرآن به سر می گیرم و تقـدیر خود را دست  نبـــی و اهل بیتش می سپـارم ده بار می گویم بِکَ یا حضــرت عشق غیـر از ظهــــور از تو تمنـــــایی ندارم ده بــار بـر در مــی زنــم بـا استـــغاثه تا رحمتت شــــامل شـود بر حال زارم ده بار می گویم ببخـــشا جــان مــولا از این همـــه بار گنـــاهان شرمـــسارم ده بار نه بلـــکه هـــزار اســـم خدا را بـا صــد امیـــد و آرزو بر لب میـــارم من آمـدم با واســـطه با چــارده نــور تا وا شــود صــدها گـره از کار و بارم جــا دارد امشــب بین اسمـــاء الهـــی از غــربت صاحب زمانم ، خون ببارم با آیهٔ "أَمَّن یُجیـبُ المُضـــطر" امشب دل می رود از دستم و در اضـطرارم بی تابم امشب یا غیـاثَ المُستـغیثین دستم بگیــر ، آرامشــم ده ، بیقـــرارم گفتی بیا ، "لاتَقتُـطوا مِن رحمــةِ الله" پس آمــدم بر رحمتــــت امیــــدوارم مستم کن امشب ازشراب ناب عرفان در حسرت آن مِی ، پریشان و خمارم ┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄ رقیه سعیدی(ڪیمیا) ۱۴۰۲/۱/۲۲
❁﷽❁ :حلالم کن..... ┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄ حال و روز خونه مون شد مثل اون وقتا دوباره داره بابا مثل مادر باز ما رو تنــها میذاره التماست می کنــم بابا نرو زینب می میره بیقراره هر یتیمی که سراغت رو می گیره نرو بابا ! به هــــم نریز پنــــاهِ زینــب رو ببیـــن تو اشـــک و آه زینب رو طاقت این غمو نداره می دونم که چقــد دلت تنـــگه برا مـــادر زمـــزمهٔ لبـات شـــده کـــوثر اشک غم از چشات می باره منِ دلخون ، منِ تنها ، ازت میخوام نرو بابا(۲) ________________ زینبم ! یک زخم سر دیدی داره قلبت می گیره کربلا می بینی هجده سر به روی نیزه میره جای شکرش باقیه اینجا نشستی دور بستر دختری هم جون میده توی خرابه پیش یک سر میگه بابا ! هر جـــا که اســـم تو رو آوردم از آدمـــای بد کتـــک خوردم گناه دخترت چی بوده دیگه بابا ! منو ببر که خستـَـم از دنیا شدم شبیـــه مادرت زهرا تنم پر از زخم و کبوده منم خسته ، منم تنها ، منو با خود ، ببر بابا(۲) ┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄ ✍رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۳/۱/۱۴
VC_2025_04_04_23_35_29.mp3
زمان: حجم: 1.22M
(بسم رب المهدی) سبک: اصغریم ای شیرین زبانیم/ای منیم روحیله روانیم ▶️بانوای آقای عبداللهی🎙🎧 یابن زهرا فراقون آلدی،صبریمی اَلدن ای نگاریم یاندیروب داغ انتظارون،سینه ده قالمیوب قراریم جمعه لر آختارور سنی منتظر گؤزوم چوخدی سن لن دانیشماقا دیلده کی سؤزوم اباصالح ، مدد مولا عزیز حیــدر و زهرا هارداسان یادگار زهرا، وارث ذوالفقار حیدر سسلیور شیعه تئز گَل آقا،آل ئوزؤن انتقام مادر داغ چکوب فاطمه غمی، قلب عالَمَه آغـــلادوب حیــدری ، غریبـیِّ فاطمه اباصالح ، مدد مولا عزیز حیــدر و زهرا سَس گلیر سمت کربلادن،نِی باشینداعزیز زهرا درس آزاده لیک وئریبدور،عشق وایثاری اِئتدی معنا تئز گل ای طالب دَم شاه کربلا سَن گَلَن یُوللارا،آقا، جانیمیز فدا اباصالح ، مدد مولا عزیز حیــدر و زهرا ✍
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ درخیــالم بال و پر وا می کنــم تا جمکران می شود در چشم خیسم باز پیدا جمکران نور سبـــز پنــج  گنبــد می دهد آرامشــــم با حضــور مهــدی  زهـراست زیبـا جمکران "العجل مولایَ" از هرصحن می آیدبه گوش می شــود غرق دعـا و شـور و آوا جمکران می نوازد جـان و دل را نغمهٔ "یابن الحسن" حال ما را می شـود محـوِ تماشــا جمکران یک نفــر آورده با خـود کـودکــی بیمــار را تـا کنـــد بیمـــاری او را  مـــداوا ، جمکران یک نفر دارد توســـل می کند با اشک و آه شاهـــد این التماس و بغــض گویاجمکران هـر که شـد درمانده از کار طبیـبان میشود راهـیِ قــم سمتِ درمـانگـاه آقــا ، جمکران دوست دارم تا ابد باشم در این سِیرِ خیال تا دهد جا در میـانِ خـویش، ما را جمکران باز شـد  روز سه شنبه کـاش گردد قسمتم یک سفـر در اوج این دلتنگی ام تا جمکران      شعر:رقیه سعیدی(کیمیا) سه شنبه های امام زمانی
«بسم رب الشهداء و الصدیقین» ─━═•••❃❀❃•••═━─ هر بار می سوزد وطن از داغ برگ و بارها هــر بار می گیــرد دلم از رفتــــن دلدارها انگار خالی می شود میدان پیکار و عمل هر بار می گیرد ز ما دست اجل ، عـمارها چیــدند این بار از صف اول تمام باغ را عطــر شــقایق می رسد از دامن گلزارها این سالها از هر طرف داغ مکرر دیده ایم تا کی بسوزیم ای خدا از این همه تکرارها غم پشت غم آوار شد از داغهای سینه سوز کی می شود قد راست کرد از زیر این آوارها؟ آتش به دلها می زند هم یادشان هم دیدنِ آن عکـــسهای مانده روی سیـــنهٔ دیوارها نوشید از "قالوا بلیٰ" هر کس که چشمش باز بود معــــراج می گردد یقیناً قســمت بیدارها از عشق ، پر شد ساغر و پیمانه های عمرشان مستانه نوشیدند از جام ولا ، هشیار ها همراه ابراهیم، ما هم بین آتش سوختیم همراه آن انگـــشتر و عمــامه و دسـتارها شب تا سحر تا آسمانش پل زدیم اما نشد میل عروج از سوی او از ما ولی اصرارها آه ای شهید خدمت و ای خادم سلطان عشق دیدی که مولا می خرد اخلاص خدمتکارها از بین مردم بودی و در بین مردم زیستی این است رسم خدمت و آیین مردم دارها بعد از تو بیرون آمدند از کنج خلوتهایشان دندان خود را تیز کردند از قضا کفتارها مانند ابراهیم امانت دار می خواهد وطن باید بیفتـــد این وطن دست امانت دارها باید شهیدی مثل تو سرمشق یکرنگی شود وا می شود با یکدلی قطعاً گره از کارها آشفته حالم واژه هایم خون دلها خورده اند باید بگویم بعد از این در سوگ یاران ، بارها ─━═•••❃❀❃•••═━─)
«بسم رب الشهداء و الصدیقین» برخیز حــاجی ، باز مهمان داری امشب مهـــمانی از جنس شهیدان داری امشب آغـــوش خود وا کن تو ای ســردار دلها یاری عزیز از کوی ســـلمان داری امشب فرشــی به زیر پای یار خستــــه وا کن چون خادم از دربار سلطان داری امشب شــد نام ابراهیـــم نقـــش خاتم این بار مهــمانی از سوی سلیـمان داری امشب من از فـــراق و داغ می گریـــم ولـی تو از شوق وصلش رویِ خندان داری امشب امروز دیدم قــاب عکست گشتـــه کـامــل وقتی کنــــارت مرد میــــدان داری امشب امشب تمـــام میهـــمانانت عـــزیـزند وقتی شهیدانی از ایران داری امشب امشب گذشت از آتش ، ابراهیم دیگر گلهای پرپر از گلستان داری امشب ای آســــمان تو شــــاهد پــرواز بودی از این جهت اینگونه باران داری امشب؟ ای کوه آذربایجان ، بشکن ، بریز اشک در سینه ات ردّی ز یاران داری امشب ای مِه ، بر آنان بســـتری از ابر وا کن حتی اگر میلـــی به توفان داری امشب ای دل ، بنـــال از داغ سرخ لاله هامان در سوگشان ناله ، فـــراوان داری امشب امشب ملائک ، عشـق را بر شانه بردند ای آسمان خوش باش مهمان داری امشب باران ! ببار و مرهمی بر شانه اش باش بر جسم خسته روح درمان داری امشب ۱۴۰۳/۲/۳۱
«بسم رب الشهداء و الصدیقین» ─━═•••❃❀❃•••═━─ می خواهم از این داغ ، یک دیوان بگویم از غــــربــت آقـــای محـــرومـــان بگویم از بالــــهای زخمــیِ چنــدین کبــــوتــر از مـاهِ پنــــهان در مِه و بــوران بگویم از لالــه هـــای پـرپـر دشــت شــــقایـق از داغ سنــــگین بــر دل ایــران بگویم از آن همـــه پاکی و اخــلاص و تواضع از حـس مســــئولیت و ایمـــان بگویم از آخــــرین لبخنــــدهـای عـــارفــــانه از چهـــرهٔ غمگین ولی خنـــدان بگویم از عاشقی مخلص که نام و راه و یادش در خـــاطراتم مانده جـــاویدان بگویم از کوه نســتوهِ عبـــا بر دوش و خاکی از روح افـــلاکیِ یک انســـان بگویم از خادمی که اجر خدمت های او شد امضا به دست حضرت سلطان بگویم از او که آغـــوش رضا شد جایگاهش از این چنین معراج یک انسان بگویم از او که حتی خستگی را خسته کرد و شد بسترش دامان کوهستان ، بگویم در ابتــدای خدمتـــش تا انتـــها رفت سخت است از آغــاز بی پایان بگویم جا دارد عمــــری در عـــزای او بگریم یک عمـــر باید از غم هجـــران بگویم ─━═•••❃❀❃•••═━─ ✍رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۳/۳/۲