|⇦•شعرم اگر چه خوب است...
#سینه_زنی و توسل ویژهْ شهادت امام صادق علیه السلام
شعرم اگرچه خوب است درباره ی تو باشم
یارا بخواه از من زُراره ی تو باشم
از خِیر قالَ صادق عالم به زیر دِین است
شاگردِ مکتبِ تو گریه کنِ حسین است
در حوزه ی علمیه ات، حکم خدا تدریس شد
چَشمان تو در روضه ی، جدّ غریبت خیس شد
از ساعتی که زهرا، گشته شکسته سینه
آتش زدن به خانه، رسم است در مدینه
وقتی امام معصوم، دنبال مرکب افتاد
بارِ دگر به یادِ، غمهای زینب افتاد
در خون نشسته میروی، زخمی و خسته میروی
در کوچه ها همچون علی، با دستِ بسته میروی
این آتشی که برپاست، زیر سرِ سَقیفه است
ای قوم بی شرافت، ارباب ما شریف است
این ننگ تا قیامت، رسوا کند عرب را
آبی نمیدهد کَس، رِندانِ تشنه لب را
ای عشقِ شهرآشوبِ من!
ای دلبرِ محبوب من!
افتاده ای در دستِ شمر
ای خاطرات خوب من!
ای در رُخ تو پیدا، انوارِ پادشاهی
ای روزگارِ زینب، در بین قتلگاهی
گفتا به گریه زینب، خورشیدِ نیزه ها را
دل میرود ز دستم، صاحب دلان خدا را
ای یار ناسامان من!
ای درد و ای درمان من!
میسوزی از فرطِ عطش
یا سیدُ العطشان من!
ما را روا نباشد، اینگونه دل بریدن
چون بگذریم دیگر، نتوان بهم رسیدن
خورشیدِ در غروبم، وقتِ سفر رسیده
دیدارِ ما قیامت، ای نور هر دو دیده
پیراهنت شد غرق خون
آتش گرفتم از درون
کُشتی مرا کُشتی مرا
"إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُون"
حسین جان..حسینجان...
↫
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
((از فاطمیّه یک شب جامانده دارم!!!))
.
میخواهـَم امشَب رُڪ بگویَم دَردهـا را
پَس خوش نَدارَم دیدنِ نامَردهـا را
هـَرڪَس ڪہ با نامِ عَلے خوش گَشتہ حالَش
شیرِحَلالِ مادَرَش باشَد حَلالَش
"مِی" دَر رَگِ ما دائماً جاریست ساقی
این مَستیِ ما عینِ هـُشیاریست ساقی
شِش بار پُر ڪَردَم سَبویِ هـَستے ام را
ڪَردَہ ست ڪامل نامِ صادق مَستے ام را
شُڪرِ خُدا نامِ عَلے ذڪرِ لَبِ ماست
شُڪرِ خُدا صادق رئیسِ مَذهـَبِ ماست
بُگذار راحَت تَر بگویَم اوجِ غَم را
خاڪے شُدہ شعرَم بسوزان دَفتَرَم را
دَر "شَهـرِ دِل" جُز سُوختَن دَروازہ اے نیست
آتَش بہ دَربِ خانہ چیزِ تازہ اے نیست
بال و پَرَش میسوزَد اَز جور زَمانهـ
پایِ عَلے هـَرڪَس بِمانَد صادِقانهـ
هـے باز شُد روضہ هـمین ڪہ مَردِ خَستهـ
دَرڪوچہ هـا گَرداندہ شُد با دَستِ بَستهـ
اِمشَب دلَم هـِے میرَوَد دَر ڪویِ زَهـرا
اَز بَس ڪہ دارَد داغِ صادِق بویِ زَهـرا
مِهـمان ڪہ نَهـ! یڪ روضہ ے ناخواندہ دارَم
اَز فاطمیّہ یڪ شَبِ جاماندہ دارَم
شایَد خودَش میخواستہ ڪہ روضہ هـایَش
باشَد فَدایِ مادَرَش ! جانَم فدایَش
میخواست بَر رویِ سَرِ ما گُل بپاشَد
رَمزِ گُریزِ روضہ سَمتِ ڪوچہ باشَد
اَز روضہ ے مادَر اَگَرچہ سَهـم بُردهـ
شُڪرِخُدا شُڪرِخُدا سیلے نَخُوردهـ...!
🔸شاعر:
#محسن_کاویانی
___
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
پیرمردی نفسنفس میزد
عاطفه بین مردمان مرده
پیر مرد قبیلهی خورشید
چند باری ز کین زمین خورده
بسته شد در رسن.... زبانم لال
خانهاش بین آتش و دود است
پا برهنه پیاده در کوچه
اشک چشمش شبانه چون رود است
هرم آهش چو آتشی سوزان
هق هق گریهاش چو مادر بود
چین پیشانیش عرق کرده
تا نگاهش به آتش و در بود
چند باری میان کوچه ز کین
دست بسته به صورت افتاده
داد میزد مرا مکش معلون
میکشید و امام جان داده
نالههایش غریب مادر بود
اشکهایش چو سیل در صحرا
واحسینا حسین حسین میگفت
گوئیا گشته شام عاشورا
یاد طفل سه ساله میافتاد
تا زمین خورد گفت ای مادر
کوچه ،سیلی و مادری تنها
یاد یاسی که شد ز کین پرپر
یک پسر بچه همره مادر
لرزه بر قامت پسر افتاد
دست نحسی به صورتی تاخورد
ناگهان مادری به سر افتاد
چشم خورشید تیره و تار است
لکنت افتاد بر زبان پسر
مادرش را صدا زد اما حیف
نارسا گفت، ما....ماما.... مادر
🔸شاعر:
#مرتضی_محمودپور
___________________________
|⇦•السلام ای دل و دلدار...
#سینه_زنی و توسل ویژهْ شهادت امام صادق علیه السلام
السلام ای دل و دلدار اباعبدالله
ششمین سیدوسالار اباعبدالله
همه با دیدن تو یاد حسین افتادن
ای حسینیه ی سَیّار اباعبدالله
ما حسینی شدگان نَفَسِ گرم توأیم
به تو هستیم بدهکار اباعبدالله
کارتو داده نتیجه چه قیامت کردن
اربعین لشکر زُوّار اباعبدالله
دَر و دیوار مدینه زغم بی کسیت
میزند تا به ابد زار اباعبدالله
مادری بودی و کوبید دَرِ بیتِ تو را
آتشِ آن در و دیوار اباعبدالله
یعنی از آن همه شاگرد در آن شب، آقا!
یک نفر با تو نشد یار؟! اباعبدالله
تا که بستند دو دستان تو را شد زنده
غربت حیدر کرّار اباعبدالله
تو علی گشته ای و ابن ربیع هم قنفذ
وای از این همه تکرار اباعبدالله
سر پیری گذر تو به چه جاها افتاد
وای از آن همه آزار اباعبدالله
هرچه هم بر سرت آمد دمِ آخر زِ عطش
چِشمهای تو نشد تار اباعبدالله
#شهادت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
دوباره هیزم و آتش دوباره فاجعه ای
دوباره ضربه ی سنگین دست واقعه ای
چقدر مردم پست مدینه نامردند
دوباره هر دو سر کوچه را قرق کردند
ببین که آخر عمری چه بر سرت آمد
صدای ناله ی جان سوز مادرت آمد
مگر نه اینکه شما را دوان دوان بردند؟؟
دوان دوان نه که حتی کشان کشان بردند
مگر نه اینکه زدند ریسمان به بازویت ؟
مگر نه اینکه زدند با لگد به پهلویت؟
مگر نه اینکه شما بین کوچه افتادی ؟
به یاد مادر پهلو شکسته جان دادی ؟
بناست کوچه و بازار بی عبا بروی
بناست دیدن یک قوم بی حیا بروی
بناست تا که مدینه ادا کند دین ات !
بناست پای برهنه..کجاست نعلین ات ؟
بناست تا که نشیند به مرکبی لجنی
ولی تو پای پیاده نفس نفس بزنی
چقدر همسفر بد دهان عذابت داد
چقدر تهمت و زخم زبان عذابت داد
چه خوب شد پسِ دَر همسرت نیامده بود
میان کوچه پی ات دخترت نیامده بود
چه خوب شد در خانه نداشت مسماری
نبود لکه ی خونی به روی دیواری
#علیرضا _خاکساری
#شهادت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
آقاى بى كسى كه غم ارثيه داشته
اُنسى به داغِ مادرِ اِنسيه داشته
كنج اتاقِ خويش حسينيه داشته
با اهل خانه مجلسِ مرثيه داشته
حالا گرفته روضه غريبانه بازهم
نشناختند خشكِ مقدس مئآب ها
خورشيدِ علم را پَسِ ابر حجاب ها
مُشتى، رُفوزه در پىِ درس و كتاب ها
شاگردهايشان همه در رختخواب ها
آتش زدند بر در يك خانه بازهم
حق ميدهيم مرد اگر گريه ميكند
تنها ميانِ چند نفر گريه ميكند
با ترسِ دختران چقدر گريه ميكند
افتاده يادِ مادر و در گريه ميكند
تكرار شد مصيبت پروانه بازهم
آتش به بيتِ اطهرش افتادُ گفت آه
يادِ صداى مادرش افتادُ گفت آه
عمامه اش كه از سرش افتادُ گفت آه
وقتِ فرار، دخترش افتادُ گفت آه
ترسيده است دخترِ دردانه بازهم
يك نانجيب خنجرِ آماده مى كشيد
يك بى حيا عمامه و سجاده مى كشيد
بندِ طناب را كه زنازاده مى كشيد
شيخ الائمه را وسط جاده مى كشيد
آسيب ديد غيرت مردانه بازهم
بي احترام رفت ولى عمّه زينبش
بينِ عوام رفت ولى عمّه زينبش
در ازدحام رفت ولى عمّه زينبش
بزم حرام رفت ولى عمّه زينبش
وقت گريز شد دل ديوانه بازهم
دستِ عيالِ او به طنابى نرفت نه!
دست كسى به سوى حجابى نرفت نه
از صورتى عفيفه نقابى نرفت نه
ناموسِ او به بزم شرابى نرفت نه
رفتيم سمت مجلس بيگانه بازهم
بالاى تخت قائله اى بود، واى من
پيش رباب حرمله اى بود، واى من
زينب ميان سلسله اى بود، واى من
چوبِ بدونِ حوصله اى بود، واى من
خون شد روان از آن لب جانانه بازهم
#محمد_جواد_پرچمی
.
|⇦•ای اشک چشم ما همه...
#روضه و توسل ویژهْ شهادت امام صادق علیه السلام
ای اشک چشم ما همه وقف عزای تو
دلهای دوستان همه صحن و سرای تو
چشمم سوی مدینه؛ دلم جانب بقیع
گرمِ زیارتِ حرم با صفای تو
از لحظه ای که خاکِ لحد بر تو چیده شد
خاکِ بقیع نه! دل ما گشت جای تو
آیا دَرِ بقیع شبی باز میشود
تا در کنار قبر تو گِریَم برای تو؟
بردند دست بسته تو را سوی قتلگاه
با آنکه بود عرشِ خدا، جای پای تو
ای صد مسیح؛ زنده ی ذکر شبانه ات
خاموش شد چگونه صدای دعای تو
آخر زِ زهرِ کین جگرت پاره پاره شد
ای پاره های دل گُلِ بزم عزای تو
.
از اشک خون ای بقیع خاکت و گل آرایی کن
این مهمون آخره خوب ازش پذیرایی کن
آروم تر بگیر تو آغوش خسته است این تنِ سال خورده
پینه بسته روی شونه اش از بس کیسه ی نون برده
بقیع گریه کن! کم بشه غربتش
بقیع خون ببار! خاکیه تربتش
امان، ای امان، ای امان، ای امان
بین دود و شعله ها یادِ مادرش زهرا بود
پُشت مرکب بردنش یادِ زینب کبری بود
پیش چشم اهل خونه بردن نصفِ شب آقا رو
دختر کاش میگفتن آیا میبینیم دیگه بابا رو
دیگه قامتِ همسری خم نشد
یه مو از سرِ دختری کم نشد
امان، ای امان، ای امان، ای امان
پیرمردِ بی رمق، دیگه از نفس افتاده
توی کاخِ قاتلش چند ساعت رو پا وایساده
جای خونواده اش اَمنه اینجا از طناب حرفی نیست
از چوب و لب و تشتِ زَر حتی از شراب حرفی نیست
جای سُمِّ اسب رو تنش نیست دیگه
کسی دنبال پیرهنش نیست دیگه
امان، ای امان، ای امان، ای امان