eitaa logo
ذاکرین آل الله
289 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
316 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
دوباره هیزم و آتش دوباره فاجعه ای دوباره ضربه ی سنگین دست واقعه ای چقدر مردم پست مدینه نامردند دوباره هر دو سر کوچه را قرق کردند ببین که آخر عمری چه بر سرت آمد صدای ناله ی جان سوز مادرت آمد مگر نه اینکه شما را دوان دوان بردند؟؟ دوان دوان نه که حتی کشان کشان بردند مگر نه اینکه زدند ریسمان به بازویت ؟ مگر نه اینکه زدند با لگد به پهلویت؟ مگر نه اینکه شما بین کوچه افتادی ؟ به یاد مادر پهلو شکسته جان دادی ؟ بناست کوچه و بازار بی عبا بروی بناست دیدن یک قوم بی حیا بروی بناست تا که مدینه ادا کند دین ات ! بناست پای برهنه..کجاست نعلین ات ؟ بناست تا که نشیند به مرکبی لجنی ولی تو پای پیاده نفس نفس بزنی چقدر همسفر بد دهان عذابت داد چقدر تهمت و زخم زبان عذابت داد چه خوب شد پسِ دَر همسرت نیامده بود میان کوچه پی ات دخترت نیامده بود چه خوب شد در خانه نداشت مسماری نبود لکه ی خونی به روی دیواری _خاکساری
آقاى بى كسى كه غم ارثيه داشته اُنسى به داغِ مادرِ اِنسيه داشته كنج اتاقِ خويش حسينيه داشته با اهل خانه مجلسِ مرثيه داشته حالا گرفته روضه غريبانه بازهم نشناختند خشكِ مقدس مئآب ها خورشيدِ علم را پَسِ ابر حجاب ها مُشتى، رُفوزه در پىِ درس و كتاب ها شاگردهايشان همه در رختخواب ها آتش زدند بر در يك خانه بازهم حق ميدهيم مرد اگر گريه ميكند تنها ميانِ چند نفر گريه ميكند با ترسِ دختران چقدر گريه ميكند افتاده يادِ مادر و در گريه ميكند تكرار شد مصيبت پروانه بازهم آتش به بيتِ اطهرش افتادُ گفت آه يادِ صداى مادرش افتادُ گفت آه عمامه اش كه از سرش افتادُ گفت آه وقتِ فرار، دخترش افتادُ گفت آه ترسيده است دخترِ دردانه بازهم يك نانجيب خنجرِ آماده مى كشيد يك بى حيا عمامه و سجاده مى كشيد بندِ طناب را كه زنازاده مى كشيد شيخ الائمه را وسط جاده مى كشيد آسيب ديد غيرت مردانه بازهم بي احترام رفت ولى عمّه زينبش بينِ عوام رفت ولى عمّه زينبش در ازدحام رفت ولى عمّه زينبش بزم حرام رفت ولى عمّه زينبش وقت گريز شد دل ديوانه بازهم دستِ عيالِ او به طنابى نرفت نه! دست كسى به سوى حجابى نرفت نه از صورتى عفيفه نقابى نرفت نه ناموسِ او به بزم شرابى نرفت نه رفتيم سمت مجلس بيگانه بازهم بالاى تخت قائله اى بود، واى من پيش رباب حرمله اى بود، واى من زينب ميان سلسله اى بود، واى من چوبِ بدونِ حوصله اى بود، واى من خون شد روان از آن لب جانانه بازهم .
|⇦•ای اشک‌ چشم ما همه... و توسل ویژهْ شهادت امام صادق علیه السلام ای اشک چشم ما همه وقف عزای تو دلهای دوستان همه صحن و سرای تو چشمم سوی مدینه؛ دلم جانب بقیع گرمِ زیارتِ حرم با صفای تو از لحظه ای که خاکِ لحد بر تو چیده شد خاکِ بقیع نه! دل ما گشت جای تو آیا دَرِ بقیع شبی باز میشود تا در کنار قبر تو گِریَم برای تو؟ بردند دست بسته تو را سوی قتلگاه با آنکه بود عرشِ خدا، جای پای تو ای صد مسیح؛ زنده ی ذکر شبانه ات خاموش شد چگونه صدای دعای تو آخر زِ زهرِ کین جگرت پاره پاره شد ای پاره های دل گُلِ بزم عزای تو .
از اشک خون ای بقیع خاکت و گل آرایی کن این مهمون آخره خوب ازش پذیرایی کن آروم تر بگیر تو آغوش خسته است این تنِ سال خورده پینه بسته روی شونه اش از بس کیسه ی نون برده بقیع گریه کن! کم بشه غربتش بقیع خون ببار! خاکیه تربتش امان، ای امان، ای امان، ای امان بین دود و شعله ها یادِ مادرش زهرا بود پُشت مرکب بردنش یادِ زینب کبری بود پیش چشم اهل خونه بردن نصفِ شب آقا رو دختر کاش میگفتن آیا میبینیم دیگه بابا رو دیگه قامتِ همسری خم نشد یه مو از سرِ دختری کم نشد امان، ای امان، ای امان، ای امان پیرمردِ بی رمق، دیگه از نفس افتاده توی کاخِ قاتلش چند ساعت رو پا وایساده جای خونواده اش اَمنه اینجا از طناب حرفی نیست از چوب و لب و تشتِ زَر حتی از شراب حرفی نیست جای سُمِّ اسب رو تنش نیست دیگه کسی دنبال پیرهنش نیست دیگه امان، ای امان، ای امان، ای امان
وتوسل ویژهٔ شهادت امام صادق علیه السلام به کی بگم این دردو ، به کی بگم از حالم روضه خونِ مسمار و سینه زن گودالم خونه پُر از دود و کوچه پُر از مِه شد حُرمتی که بازم به زیرِ پا له شد روضه روضه ی در و دیواره روضه آخرش کوچه بازاره پای روضه جون بِدی جا داره آه از غریبی، آه از غریبی... مدینه باز دلگیره، مدینه باز پُر درده تموم روضه امشب به کوچه برمیگرده هم نفسِ حیدر ، هم نفسِ مادر دلی که تو غربت تو شعله زد پرپر باز پُشتِ دری هیزم آوردن قلبِ پیرمردی رو آزردن بستن دستشو بی هوا بردن آه از غریبی، آه از غریبی... مدینه خوب میدونه دستِ خزون بی رحمه اونکه تو تب میسوزه عطش رو خوب میفهمه یکی داره ذکرِ حسین و میگیره روضه داره سمتِ کرب و بلا میره وای از غربتِ پسرِ زهرا تشنه کُشتنش ظهر عاشورا سر رو نیزه و تن روی خاکا آه از غریبی، آه از غریبی...
. خدا آن حس زیبائیست که در تاریکی صحرا زمانی که هراس مرگ، آرامشت را می‌دزدد. یکی آهسته می‌گوید:«کنارت هستم ای تنها» و دل آرام می‌گیرد .
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ، وَمَهْبِطَ الْوَحْىِ، وَمَعْدِنَ الرَّحْمَةِ، وَخُزّانَ الْعِلْمِ، وَمُنْتَهَى الْحِلْمِ، وَاُصُولَ الْكَرَمِ، وَقادَةَ الاُْمَمِ، وَاَوْلِيآءَ النِّعَمِ، وَعَناصِرَ الاَْبْرارِ، وَدَعآئِمَ الاَْخْيارِ، وَساسَةَ الْعِبادِ، وَاَرْكانَ الْبِلادِ، وَاَبْوابَ الاْيمانِ، وَاُمَنآءَ الرَّحْمنِ، وَسُلالَةَ النَّبِيّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلينَ، وَعِتْرَةَ خِيَرَةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ کاش ایران می آمدی آقا نزد ما اهلبیت محترمند پیر مظلوم بی حرم، اینجا پسران تو صاحب حرمند کاش ایران می آمدی آقا مردمش رأفت و حیاء دارند ریسمان دست هم نمی بندند همه دل های با صفا دارند کاش ایران می آمدی آقا در مدینه غریب افتادید من بمیرم برایتان؛ گیرِ عده ای نانجیب افتادید کاش ایران می آمدی آقا مردمش از مغیره بیزارند حرمت گیسوی سپیدت را در مدینه نگه نمی دارند .. دیدن بین شعله ها داره گریه میکنه .. مرغ دل یک بام دارد دو هوا گه مدینه میرود گه کربلا .. دیدن گریه میکنه سوال کردن آقاجان آتش که گریه نداره فرموده باشن دیدم این بچه ها از ین حجره به اون حجره یادِ دویدن بچه های جدِ غریبم تو کربلا افتادم .. گفت بابا : اینجا چقدر دور و بَرَم داد می‌کشند اُفتاده هر کجا گذرم داد می‌کشند از نیزه دارها که توقع نداشتم طفلانِ شام هم به‌ سَرَم داد می‌کشند بر می‌خورَد به من،چقدر بر سرِ رباب تا ناله می‌کند پسرم داد می‌کشند تقصیر من که نیست عمو روی نیزه نیست عمه بگو که بی خبرم داد می‌‌‌کشند با این طناب حق بده من هم زمین خورم وقتی نمی‌شود بپرم داد می‌کشند می‌مانم از مسیر که قدری نفس کشم تا تیر می‌کشد کمرم داد می‌کشند این چشم‌های خیره به یک نقطه را ببین خود را نمی‌شود بِبَرم داد می‌کشند زنجیر می‌کشند کمی داد می‌کشم چسبیده است روی پرم داد می‌کشند بر نیزه بودی و دل من رفت عمه گفت آهسته تر بگو پدرم ، داد می‌کشند بابا نمی شود که بخوابیم می‌پریم هِی وقتِ خواب رویِ سرم داد می‌کشند شاعر :