eitaa logo
ذاکرین آل الله
301 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
338 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
نوجوان بود که در صفّین کَمَرِ را شکست! کُشته شدنِ اِبنِ‌شَعثاء از شـام و ۷ تن از پسرانش به دست او حکایت (ع) بود
بسم الله الرحمن الرحیم عکسِ او در آب اُفتاد آب را بیچاره کرد ماهِ زیبایِ حرم مهتاب را بیچاره کرد یک عشیره منتظر بودند  اما بیشتر... رفتنِ او مادری بی خواب را بیچاره کرد خوش قد و بالاییِ او دستِ زینب کار داد دیدی آخر خواهری بی‌تاب را بیچاره کرد  هرکه او را دید از دشمن  فقط میگفت وای کوه بود و سینه‌اش سیلاب را بیچاره کرد دستهایش بر زمین  دستِ مردی بَر کمر این سپاهِ غرق خون ارباب را بیچاره کرد یک نفر زد با عمود و بِینِ اَبرو جاگذاشت یک حرامی نیزه‌اش را بِینِ پهلو جاگذاشت -     -     - از میانِ تیغ و تیر و نیزه قرآن را کشید آه در آغوشِ خود جسمی پریشان را کشید خَم شد و بوسیدش اما قامتِ خَم برنگشت تشنه‌ای بَر دامنش امیدِ طفلان را کِشید کاش میشُد تیر را بیرون  نمی‌آورد او با خودش تیرِ سه‌شعبه وای مژگان را کشید تیرها از پشتِ‌سر بر قامتِ او خورده‌اند پس چرا از سینه‌اش صد تیرِ سوزان را کشید با سَراَنگشتش به رویِ خاک عکسی از حرم..‌. در میانِ شعله‌ها شامِ غریبان را کشید هلهله می‌آمد و دیدند آقا داد زد مَشک را از رویِ  سینه کَند آقا داد زد -      -      - در مسیرِ علقمه بال و پَرَش را جمع کرد زود آمد بر سرش  اما سرش را جمع کرد خوب شد اُم‌البَنین هم حال و روزش را ندید جایِ او پیشِ برادر مادرش را جمع کرد دختران جیغی کشیدند و رُباب از هوش رفت سمتِ او  زینب دوید و اصغرش را جمع کرد تا پدر را دید  رویش را سکینه زخم کرد با همین پشتِ شکسته دخترش را جمع کرد بسکه سر وا بود می‌اُفتاد هِی از نیزه‌ها خواهرش با کُهنه معجر حنجرش را جمع کرد هیچ‌کس مانندِ زینب زار و سرگردان نشد هیچ سر مانندِ او از مرکب آویزان نشد* در مقاتل آمده این سرِ مبارک در منازلی  از دهانه افسار  مرکب آویزان بود. (حسن لطفی)
مجالس روضه امام حسین (علیه‌السلام) مستحب نیست، واجب است!
امیر کشورِ دلهاست عباس به یکتایی قسم یکتاست عباس اگرچه زادۀ اُم البنین است ولیکن مادرش زهرا عباس .. ــــــــــــــــــ «مشکت صد پاره شده، قلبم آواره شده رفتی و برادرِ تو بیچاره شده ..» گلِ وفایِ من، شنو صدای من زمین و آسمان ببین میلرزد به ناله‌هایِ من شدم غریب‌ُ قاتلت میخندد به گریه‌هایِ من آلاله‌ای رنگِ رخ مه پاره شده .. «مشکت صد پاره شده، قلبم آواره شده رفتی و برادرِ تو بیچاره شده ..» بی تو من بی سپرم، بی تو بی بال و پرم با دیدنِ پیکر تو، خم شد کمرم .. یلِ دلاورم ، امیر لشگرم میانِ ناله‌های تو می آید صدایِ مادرم صدایِ وامصیبتایِ زینب می آید از حرم با دیدن پیکرِ تو خم شد کمرم .. «مشکت صد پاره شده، قلبم آواره شده رفتی و برادرِ تو بیچاره شده ..» جان و جانان منی، اما گریان منی از بس نگران من و طفلان منی چه شد پناه من، یل سپاه من کجای آن دمی که آید قاتل به قتلگاه من کجای آن دمی که آید آتش به خیمه‌گاه من رفتی و برادر تو بیچاره شده .. «مشکت صد پاره شده، قلبم آواره شده رفتی و برادرِ تو بیچاره شده ..»
بسم الله الرحمن الرحیم مَشک دارد روی دوش و نعره دارد یاعلی لعن حق بر منکرش اَشهدُ ان لا امیرالمومنین الا علی لعن حق بر منکرش (حسن لطفی ۴۰۲/۰۵/۰۴)
بسم الله الرحمن الرحیم چکنم ماهِ حرم این قمرِ ریخته را تا به آغوش کشم برگ و بر ریخته را دست بر سر بگذارم نگذارم ...ماندم چکنم این بدنِ مختصرِ ریخته را دخترم چشم به راه است جوابش با تو با چه رویی ببرم بال و پرِ ریخته را خم شدم پیشِ دو دستت ، کمرم راست نشد آمدم پیش تو دیدم کمرِ ریخته را دست دارم به کمر ، یا که به سر یا به جگر که نشد جمع کنم چشم ترِ ریخته را مادرم هست ولی اُم‌بنین شکر که نیست خوب شد نیست ببیند پسرِ ریخته را اینهمه تیر به یاد حسن انداخت مرا یادم انداخت لبِ تو جگر ریخته را یک به یک می‌کشم از سینه فقط داد نکش یک به یک تیغه و تیر و تبر ریخته را تو تکانی بخوری کار به غارت نکشد جمع کن جانِ حرم بال و پرِ ریخته را بعدِ ما از دوطرف کاش  سرت جمع کنند که نبندند به سرِ نیزه سرِ ریخته را (حسن لطفی ۴۰۲/۰۵/۰۴)
به برادرش عَقیل فرمود: برایم همسری را برگزین که ثمرۀ آن ،فرزندی شُجاع و برومند در دفاع از و باشد
عشقم از قدیم الایامِ اباالفضل بازو بند دست بابامِ اباالفضل منه دیوونه از این دنیا با اهلش چی میخوام وقتی که دنیامِ اباالفضل آخ چقدر این عاشقانه است توی کهکشون من یه تک ستاره است باز چقدر این فوق العاده است وقتی که دست تو، تو دست رقیه است وصفت از زبون من محال محضه نیم نگاهت به همه دنیا می ارزه یا اباالفضل... واسم اثباته که رو دستی نداری بهترین صف شکنی تا باشه دنیا باید از تو معرفت رو یاد گرفت چون هستی آقا بهترین داداش دنیا باز تو میدون شده محشر رزم استاد و می بینه علی اکبر مالک اشتر مات و مبهوت میشه وقتی که میگی انا ابن حیدر وصف جنگیدن تو محال محضه نیم نگاهت به همه دنیا می ارزه یا اباالفضل... ارتش یک نفره یعنی اباالفضل داره چه سخاوت و شأنی اباالفضل نظر شخص منه که داره ایهام واژه عشقه ولی خب معنی اباالفضل دیگه مستی شده کامل رحمت واسعه بر ما شده نازل آخه مهدی پیشمونه با ما داره میخونه یا ابوفاضل دست ما رو ول نکن حتی یه لحظه نیم نگاهت به همه دنیا می ارزه یا اباالفضل...
مصطفی صدرزاده جوری با اطمینان میگفت تاسوعا پیش عباسم انگار از حضرت عباس دعوتنامه داشت. گذشت و رسید.. وقتی شهید شدنش را دیدیم باورمان شد که از (ع) دعوتنامه به آسمان داشت...
تو زمین خوردی و خوردند زمین اهل حرم شانه خالی مکن از بار سفر همسفرم انقدر تیر به تو خورده که پاشیده شدی شده اعضایِ تو پاشیده شبیه جگرت به خداوند که غارت زده ام بعد از تو سرم آماده ی ذبح است فتاده سپرم آسمان بر سرم آواره شدی میبینی تکه تکه به زمین ریخته ای ای قمرم دوش تو جایِ رقیه ست پر از تیر شده رحم بر چشم تو او کن و چشم ترم با جوانان بنی هاشم علی را بردم دست تنها تن پاک تو چگونه ببرم سفت کردم خواطین گره ی معجر را همه دلشوره گرفتن ز طرز خبرم ــــــــــــــــــ رفتی و بی سر و پاها همگی شیر شدند فاطمیاتِ حرم بعد تو تحقیر شدند پای آن پیکر پاشیده ی تو پیر شدند با عقیله سر یک پوشیه درگیر شدند ــــــــــــــــــ دیدی با رفتنت ، چه خاکی شد سرم دشمن چه بی حیا ، داره میره حرم اینا از ما یه چیز میخوان این قوم فتنه خیز میخوان که بعدِ تو بزارم بگم اینا از ما کنیز میخوان .. ــــــــــــــــــ تا حالا تو دنیا کسی ندیده من گریه کنم ولی برا غربت تو حالا میخوام زار بزنم گفتی بودی علمداری کنم ولی نشد .. برای شش ماهت کاری کنم ولی نشد .. تو و گریه منو خجالت ، علم رو زمین همه رفتن برایِ غارت پیش من بشین هر کاری کردم آب و ببرم ولی نشد .. شده به قیمت دست و سرم ولی نشد .. داره زینب میره اسارت حرم رو ببین همه رفتن برایِ غارت پیش من بشین ــــــــــــــــــ شیر افتاد و هزاران گرگ در دور و برش هر که آمد نیزه ای میکاشت رویِ پیکرش کار دنیا را ببین کارش به مشک افتاده است او که اقیانوس هم زانو زده در محضرش مشک را تا خیمه ها هر طور میشد رساند حرمله نگذاشت با تیری که زد بر ساغرش زینب کبری همان کوه حیا مجبور بود بعد سقا بیشتر باشد به فکر معجرش روضه ی علی از کنار خیمه میبینید حسین در کنار علقمه می پاشد از هم لشکرش غیرت الله است یعنی میرود بر نیزه ها تا که باشد چند روزی سایه بان خواهرش