eitaa logo
عارفین
18.9هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
764 ویدیو
10 فایل
#کانال_عارِفینْ 🌹نابْ تَرینْ نُکاتِ زندگیِ عُرَفا ❣فضایی صَمیمی و دُورْ از قیلُ و قالِ دُنیا❣ 🍃بعد خواندن مطالب خودتان قضاوت کنید. 👌 #کوتاه_کاربردی_جذاب_خاص 💌دوستانتان را به این بزم زیبا دعوت کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
#اگر_دلتنگ_حرم_حضرت_زهرایی... 🍃درعالم مکاشفه امیرالمومنین به پدر آیت الله مرعشی فرمودند: اگر خواستید قبر فاطمه الزهرا را زیارت کنید ، به زیارت دخترم ، فاطمه معصومه در قم بروید... #کانال_عارفین @Arefin
#به_علماء_رجوع_کنیم... 🍃آیت‌الله بهجت :حالِ ما تقریباً حال کسانی است که در زمان و نزد انبیا(ع) بودند و از آنها استفاده نمی‌کردند؛ زیرا ما هم در کنار نمایندگان آنها ـ یعنی علما ـ هستیم و می‌توانیم به نزد آنان برویم و از آنها استفاده کنیم، ولی نمی‌رویم و استفاده نمی‌کنیم. 📚 در محضر بهجت، ج۳، ص۴۲ #کانال_عارفین @Arefin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
... 🎥کلیپ تصویری 🍃آقای کشمیری ، مگر در وادی السلام نجف اشرف چه می دیدید که آنقدر مشتاق آنجا بودید❓ 🆔 : @Arefin
❓ 🍃وادی السلام نجف ، بزرگترین قبرستان مسلمین است که بنا به روایات محل اجتماع ارواح مومنین میباشد و بسیاری از مومنین و علما و عرفاو برخی انبیای الهی در آن مدفون هستند ، این قبرستان محل چهله نشینی خیلی از عرفا بوده ... @Arefin
هدایت شده از عارفین
#خنده_اهل_بهشت_به_اعمال_ما #وادی_السلام #نجف_اشرف 🍃آیت الله بهجت به نقل از استادشان: ارواح مومنین در وادی السلام جمعند و به اعمال ما ( اهل دنیا ) #میخندند... #کانال_عارفین @Arefin
#چرا_شما_چشم_برزخی_ندارید❓ 🍃روزی ازحضرت علامه حسن زاده پرسیدند : آقا شماچشم برزخی دارید؟ فرمودند: مگر شما ندارید؟! در دیدن چشم تعجب نیست ؛ زیرا خداوند چشم را براى دیدن آفریده ، اگرنمیبیند جای تعجب است. #کانال_عارفین @Arefin
🍃آیت الله کشمیری : آقای قاضی تمام مکاشفه بود و در اواخر عمرش ، بسیار لطیف و رقیق شده بود و با دیدن آب به یاد امام حسین(ع) افتاده و میگریست . 📚اسوه ی عارفان ، ص ۱۷۶ @Arefin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓ 🎥کلیپ تصویری 🍃آیت الله زنجانی : گدای باحالی که آمد در خانه سیدالشهداء گدایی(با این کلیپ هم بخندید و هم گریه کنید) 🆔 : @Arefin
🍃آیت الله بهجت : ثواب گریه بر سیدالشهدا(ع) از نماز شب بالاتر است ، چون نماز شب عمل جوارحی است و گریه عمل قلبی و تا دل نشکند اشک جاری نمیشود ... @Arefin
#لا_یمسه_الا_المطهرون 🍃آیت الله کشمیری : همان طور که نمی توانید با دستتان به خورشید برسید ، نمی توانید به این راحتی به امام زمان برسید ، امام زمان پاک و طاهر است باید پاک و طاهر شوید تا او را ببینید. #کانال_عارفین @Arefin
🔸بخش اول ؛ بلند کردن امام موسی صدر 🍃آیت الله شبیری زنجانی: مرتاضی از هند به قم آمده بود و ادعاهای عجیبی داشت. از جمله اینکه می گفت می توانم انسان ها را با نیروی روحم از زمین بلند کنم و راست می گفت چون تعدادی از مردم را بلند کرده بود. روزی در مجمع ما آمد. دوستم سید موسی صدر - بعدها : امام موسی صدر- گفت: اگر می توانی مرا از زمین بلند کن. مرتاض گفت درون آن سینی بنشین. ما با خود فکر کردیم سید موسی حالا وردی ذکری چیزی می گوید و جادوگری این مرتاض را باطل می کند. اما مرتاض کمی تلاش کرد و آقا موسی را با سینی حدود یک متر به هوا برد. وقتی قضیه تمام شد ما سید موسی صدر را سرزنش کردیم که این چه کاری بود کردی؟ چرا آبروی ماها را بردی. سید گفت: می خواستم طلسمش را بشکنم. ولی هر چه تلاش کردم گویی مرا بسته بودند و نمی توانستم از روی سینی به زمین بپرم.  🍃مرتاض را نزد استاد خود علامه طباطبایی بردیم. ما نگران بودیم که آبرویمان نرود و به استادمان گفتیم که این مرتاض از هند آمده و کارهای خارق العاده می کند و برخی نمونه هایش را هم ما دیده ایم. علامه فرمود: مثلا چه کارهایی؟ گفتیم مثلا انسان را روی هوا بلند می کند. هیچ تعجبی در علامه بر انگیخته نشد و فرمودند خب نشان دهد. مرتاض گفت: به ایشان بگویید می خواهد تا ایشان را بلند کنم؟ وقتی به علامه گفتیم ایشان فرمود انجام دهد. من همینطور که مشغول نوشتن بودم به نوشتنم ادامه می دهم و او کار خودش را بکند ... 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/537067524C7c1112bb54
🔸بخش دوم ؛ جدال نفس گیر علامه و مرتاض 🍃 مرتاض مقداری دم و دستگاهش را در آورد و اورادی خواند و مدتی کارهایش طول کشید. علامه هم کماکان سرش روی کاغذ بود و کنار دیوار نشسته بود و مشغول نوشتن . مدتی گذشت یک دفعه علامه سر خود را بالا آورد و نگاهی به مرتاض کرد و دوباره سرش را پایین انداخته و مشغول نوشتن شد. مرتاض در هم شد اما دوباره ادامه داد. اوراد و اذکاری می خواند که ما نمی فهمیدیم و اداها و اطواری هم در می آورد. مدتی گذشت دوباره علامه سرش را لحظه ای بالا آورده و نظری به چشمان مرتاض انداخت و دوباره مشغول نوشتن شد. 🍃مرتاض که آثار ناراحتی در چهره اش موج می زد و عصبی هم شده بود که نتوانسته بود علامه را از زمین بلند کند باز هم ادامه داد و این بار کارهایش بیشتر طول کشید. علامه در مرحله سوم نگاهش را به او دوخت و اندکی طول داد. مرتاض پا شد و وسایل خود را جمع کرد و با سراسیمه گی و التهاب بیرون رفت . برخی از ماها پی اش رفتیم و از وی پرسیدیم چه شد؟ نتوانستی؟ با عصبانیت گفت من تمام نیرو و توان خود را بکار گرفتم تا روح وی را تسخیر کنم و بعد او را از زمین بلند کنم ونهایتا ایشان نگاهی به من کردند و تمام اورادم باطل شد و کارهایم نقش بر آب . به علاوه نفوذ نگاهشان جوری بود که کم مانده بود قبض روح شوم. مثل اینکه کسی گلوی مرا گرفته و کم مانده بود خفه شوم. دفعه ی دوم سعی بیشتری کردم ولی ایشان با یک نگاه کوتاه دوباره کم مانده بود جان مرا بگیرد. دفعه ی سوم نهایت درجه ی تلاشم را و هر چه بلد بودم به کار بردم تا تسخیرش کنم ولی این بار هم جوری نگاه کرد که احساس خفگی و اینکه کسی گلوی مرا می فشرد از دو دفعه ی قبل بیشتر شد و این بود که فهمیدم این روح را نمی توان تسخیر کرد و خیلی عظمت دارد ... 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/537067524C7c1112bb54