eitaa logo
اَرِنی
5.2هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
123 ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › متولـد :¹⁴⁰¹.¹⁰.⁹ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } - اَرِنی؟! + یعنی چی؟ - "ببینمت!" + لن ترانی! - یعنی چی؟ + هرگز نخواهی دید... . 🌚ارتباط با ادمین: @fadayymahdyy 🌚تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
به کنعانم مَبر ای بخت،من یوسف نمی خواهم ببر آنجا که کوی اوست،در زندان و چاهم کن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فالی زدم این آمد: "گفتم غم تو دارم..." از قصه ی ما حافظ، عمری ست خبر دارد
تلخ است که لبریز حقایق شده است زرد است که با درد موافق شده است شاعر نشدی وگرنه می فهمیدی پاییز بهاریست که عاشق شده است
صدبار به سنگ کینه بستند مرا از خویش غریبانه گسستند مرا گفتند همیشه بی ریا باید زیست آیینه شدم، باز شکستند مرا
در زندگی مطالعهٔ دل غنیمت است خواهی بخوان و خواه مخوان! ما نوشته‌ایم
نیمی از عمر هدر رفت در این شهر و هنوز به تلف کردن آن نیم دگر مشغولم ...!!!
هر کس نشان من ز تو پرسد همین بگوی دیوانه‌ ای که عاقبت از آبرو  گذشت ‌    ‌‌‌
نه دل بردن بلد هستم، نه روی دل نشستن را گمانم از منِ ساده، بخاری در نمی آید!
از آن گیسو که در دستِ رقیبان رایگان می‌گشت اگر یک تار مو هم می‌فروشی من خریدارم...
یک گره بر بخت من زد، یک گره بر روسری هر کدامش وا شود،من روزگارم محشراست!
مثل قاتل که سر صحنه جرمش برود کاش می آمد و می دید چه با ما کرده!
از قاصدان سراغ گرفتم، گریستند گفتند: نامه‌های تو را پاره می‌کند
امشب ز فراق دوست خوابم نَبَرَد هم دل به سوی شمع و کتابم نبرد از بس که دو دیده،  آب حسرت بارد بیدار نشسته‌ام که آبم نبرد
در شهر هزار شعله افروخته ای این ناز و ادا را ز که آموخته ای ؟ انگار که خیاط عروسک هایی چشم همه را به سمت خود دوخته ای
عمر من صرف شد از عشق نفهمیدم هیچ کاش می شد که تو دستور زبانم باشی
کافر باشد که با لب چون شکرت امکان گنه یابد و پرهیز کند
زاهد دلسنگ را از گوشه‌ی محراب خود ساکن میخانه کردی، دلربایی بیش از این؟
با نگاهت همه زندگی‌ام بر هم ریخت عشق شد ساده ترین شکل فروپاشی‌ها
نذریِ دختر همسایه و تا صبح به یادش بودن چِقَدَر سخت گذشت بر دهه‌یِ شصتی‌ها
اینجا که منم قیمتِ "دل" هر دو جهان است آنجا که تویی در چه حساب است "دلِ" ما
به حدی دوستت دارم که یادم می‌رود گاهی پریشانیست دل بستن به بعضی غیرِممکن‌ها
نگو که قند سفید است و رنگ دیگر نیست لب تو رنگ انار است و باز هم قند است!
از دل اثر نماند و غمِ او همان به جاست بر باد رفت خانه و مهمان نشسته است.
به بوسه‌ای که ستاندی ز یار شاد نباش که روی دیگر این بوسه‌هاست تنهایی
گاه سُکّان را رها کردن نجات کشتی است گاه بین موج و طوفان بادبان بی فایده است...
خدا مرا به فراق تو مبتلا نكند من و جدایی از این آستان خدا نكند
افسوس زمانه با دلم بد کرده است غم آمده و راه مرا سد کرده است پرسید کسی چرا به هم ریخته ای گفتم که دلم هوای مشهد کرده است
ندهم خشتی از این خانهٔ ویران به بهشت گر تو را باز در این کلبهٔ احزان بینم!
خنجر کشى که ما ز تو قطع نظر کنیم کی می‌بُريم از تو، تو را در خیال چیست!؟
پروانه را شکایتی از جور شمع نیست عمری است در هوای تو می‌سوزم و خوشم