eitaa logo
اَرِنی
5.2هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
115 ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › متولـد :¹⁴⁰¹.¹⁰.⁹ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } - اَرِنی؟! + یعنی چی؟ - "ببینمت!" + لن ترانی! - یعنی چی؟ + هرگز نخواهی دید... . 🌚ارتباط با ادمین: @fadayymahdyy 🌚تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس  که به هر حلقه موییت گرفتاری هست
هر سپیده با تو آغازِ بهاری دیگر است! خنده کن تا گُل بچینم! صبحِ زیبایت بخیر
عالی‌تر از آنی که به تعریف نشینیم توصیفِ تو در حوصله‌ی حرف نگنجد..
باید منِ بی‌حوصله را هم بپذیری ای عشق نگو "نه"، تو بلای همه گیری!
بی دام و دوری و درد، آسان نمی‌شود عشق عشق است و کوهِ مشکل، فرهادِ تیشه‌ها باش
اذان من افقش در حقیقت آن وقتی است که با تمام وجودت "ازآن" من باشی @nabestaan
همه ی شور جهان ریخته در لبخندت نفسم بسته به تو دور شوی می میرم
ميشود هم قدمم باشي و در بدو ورود روي شطرنج دلــم مهره‌ي شاهت بكنم
این شوری و شیرینیِ من خود ز لب توست صدبار مرا می‌پزی و می‌چشی ای عشق!
مـن هــمان بیــد که بــا بـاد نلـرزید تَنــم دیدنـت لَرز که نه زِلزله بر پــا کرده...!
تو "مراعات" نکن نیست"نظیر"تو کسی خنده ات توی غزل لطف "جناسی" دارد
عاشق منم کسی که در این کوچه، بارها دور تو گشته است ولی دوره‌گرد نیست
خـدا بـرا قلبـم نگهـت داره 🫀"
امروز سر زلف تو در دست رقیب است ای وای که این قرعه به نام دگر افتاد
قهوه‌ی چشمت مرا معتاد خود کرده ولی اعتیاد من به تو از جنس عاشق بودن است
گویند که در سینه، غم ِعشق نهان کن در پنبه چه‌سان آتش سوزنده بپوشم
شاعرک‌ها طبع‌شان لال است از توصیف تو بهر تو صد "منزوی"ْ مرد غزلگو لازم است
اگر زلفت به هر تارى اسير تازه‌اى دارد مبارک باشد اما...دلبرى اندازه‌اى دارد!
تو آفریده شدی از شراب و ما اما چه جوش‌ها که زدیم و هنوز انگوریم
من استغفار كردم از نگاه تو!... نمى دانم اجابت مى شود اين توبه كردن هاى با اكراه؟
بیستون کنده شد و عشق به بن‌بست رسید دیگر از تیشه و فرهاد بدم می‌آید @nabestaan
بیمار و پر از درد و پر از ناله و آهم کو آن که مداوا کُنَدَم همچو طبیبی؟
عشق،خیرات شب جمعه‌ی اموات که نیست که به هر کس که رسیدید نثارش کردید
می بوسمت به نرمی و با ترس، منطقی ست کاری که صید با سر قلاب می کند
پیچ و تابِ زلفِ او را می‌کنم از دل سراغ کس بلد نَبْوَد چو مجنون، کوچه‌ی زنجیر را
بلاتکلیف و بی تابم شبیه تخته ای پاره که از کشتی جدا گشته ست و بر دریا رها مانده
دیوانه تر از این دلِ من نیست به عالم مجنون به جنونم زده لبخندِ حسادت...!
انگشت هایم لای موهایت اسیرند گاهی رهایی لذت زندان ندارد
صبح شیرینم تماشای نگاه مست توست پلک بگشا تا تمام هستی ام شیرین شود
جمعه ها بادل فرهادی و این‌تلخی غم با خیال تو دلم خنده‌ی شیرین‌دارد