به پیغامی مرا دریاب اگر مکتوب نفرستی
که بلبل در قفس از بوی گل خشنود میگردد
#صائب_تبریزی
گوهر خود را مزن بر سنگ هر صاحبدلی
صبر کن؛ پیدا شود گوهر شناس قابلی
#صائب_تبریزی
@
ای زلفِ یار، این قَدَر از ما کناره چیست؟
ما دلشکستهایم و تو هم دل، شکستهای!
#صائب_تبریزی
شکستِ شیشۀ دل را مگو صدایی نیست!
که این صدا به قیامت بلند خواهد شد...
#صائب_تبریزی
غنچه را باد صبا از پوست میآرد برون
بینسیم شوق، پیراهن دریدن مشکل است
#صائب_تبریزی
از پریشانیِ ما یاد کجا خواهد کرد؟
دل که بر کوچهٔ آن زلفِ پریشان زد و رفت
#صائب_تبریزی
ز جُرمِ بی عددِ خویش غم مخور صائب
که ابرِ رحمتِ حق بی شمار می بارد
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
خاطر آسوده خواهی ،چشم از عالم بپوش
دیده روشن در این زندان نمی آید به کار
#صائب_تبریزی
چنان به فکر تو در خویشتن فرو رفتیم
که خشک شد چو سبو دستِ زیر سر ما را
#صائب_تبریزی
بزمِ شراب، بی مزه ی بوسه ناقص است
پیش آی و عیش ناقص ما را تمام کن...
#صائب_تبریزی
نمیگردد دل آگاه، شاد از عشرت دنیا
در این ماتمسرا یا طفل یا دیوانه می خندد
#صائب_تبریزی
حیرت هرکس دراین عالم به قدرِ بینش است
هرکه بیناتر دراین هنگامه، حیران بیشتر
#صائب_تبریزی
بوسه هرچند که در کیش محبت کفر است
کیست لبهای تو را بیند و طامع نشود؟
#صائب_تبریزی
هیچ کس حق نمک چون من نمیدارد نگاه
دادهام حاصل، اگر در شورهزار افتادهام
#صائب_تبریزی
این چنین زیر و زبر عالم نمیماند مدام
مینشاند چرخ هر کس را به جای خویشتن
#صائب_تبریزی
@
پشت و روی نامهی ما هردو یک مضمون بود
روز ما را دیدی، از شبهای تار ما مَپُرس
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
روزگار زندگانی را به غفلت مگذران
در بهاران مست و در فصل خزان دیوانه شو
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
به خشم و ناز، مرا ناامید نتوان کرد
به شیوه های غریب تو آشناست دلم
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait