eitaa logo
اَرِنی
5.2هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
104 ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › متولـد :¹⁴⁰¹.¹⁰.⁹ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } - اَرِنی؟! + یعنی چی؟ - "ببینمت!" + لن ترانی! - یعنی چی؟ + هرگز نخواهی دید... . 🌚ارتباط با ادمین: @fadayymahdyy 🌚تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
هرچه گشتم ، هیچ کلمه‌ای نتوانست عمق رذالتِ صهیونیست‌ها را نشان دهد .
شاید خودت ندونـی ولی تو قشنـگ‌ترین دلخوشـی من بیـن هزار تا دردي❤️‍🩹 :)
جواب نامه ام از بس ز جانان دیر می آید جوان گر می رود قاصد ز کویش پیر می آید
با که گردون سازگاری کرد تا با ما کند بر مراد دانه هرگز آسیا گردیده است؟
گفت آمده تا عشق و سعادت بدهد بی رنگ‌ و ریا و بی حسادت بدهد دل دادم و افسوس که دلدار نشد آمد که مرا به گریه عادت بدهد
خوب‌ دیدن شرط انسان‌بودن است عیب را در این و آن پیدا مکن
بیهوده به دنبال نگاه تو دویدم چون آدم جا مانده به دنبال قطاری
«هیهات از این خیال محالت که در سر است» - سعدی🌱
خیس شدن زیر بارون قشنگه وقتی اون پیشته! خورشت کرفس خوشمزس وقتی کنار اونی . چراغ قرمز یه چشم به هم زدنه وقتی داری نگاش میکنی! شبکه چهار جذابه وقتی دارین پی‌ام بازی میکنین.. دیدین هیچی بد نیست وقتی اونی که میخوای پیشته♥️`
هم پنجره از بهار گلریزان شد هم ساعتِ عاشقیِ مان میزان شد برخیز سرود تازه می خوانَد ماه خورشید دعاگوی سحرخیزان شد
هم پنجره از بهار گلریزان شد هم ساعتِ عاشقیِ مان میزان شد برخیز سرود تازه می خوانَد ماه خورشید دعاگوی سحرخیزان شد
صد شکایت دارم از گردونِ دون امّا یکی بر زبانم نیست چون چشمم به احسانِ شماست - محتشم کاشانی🌱
«هیهات از این خیال محالت که در سر است» - سعدی🌱
ایکاش همیشه دور باشند از غم با هم همه جوره خوب همچون آدم پاییز و بهار عاشقی را بلدند دیدم دل و قلوه می گرفتند از هم
او مونس خوب و باوفایم بوده همراه صبور گام هایم بوده این کفش که حالا کمرش تا شده است یک عمر رفیق پا به پایم بوده
ای دوست بدان به تو وفادارم من مانند بهار سبز و سرشارم من در کوچه ی بی چراغ این آبادی از عشق تو دست بر نمی دارم من
قاصد ز بَرم رفت که آرد خبر از یار باز آمد و اکنون خبر از خویش ندارد
واعظ مکن دراز حدیث عذاب را این بس بُوَد که بار دگر زنده می شویم
لبت مرا به غزل‌های نوجوانی برد به عشق‌های زمينی آسمانی برد کسی که آتش بی‌مهری‌اش مرا سوزاند چه شد که باز دل از من به مهربانی برد؟ به زنده بودن من نام زندگی مگذار که این غریب فقط رنج زندگانی برد چه زود پیر شدیم و چه دیر فهمیدیم که عشق هرچه ز ما برد ناگهانی برد
‌و گفت: «طعم عشق، چگونه است؟» - گفتمش؛ عشق گواراست اما رنج دارد'!
یک لحظه غمت از دل من می‌نشود دور گویی که غمت را جز ازین رای دگر نیست - عراقی🌱
دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب عاجز آمد که مرا چاره‌ی درمان تو نیست - سعدی🌱
در برابر چشمانم نیستی، امّا تمام آن‌چه می‌بینم، تویی...
به پایت داده ام شور نهانی به عشقت دلسپردم درجوانی تمام عمر من بیهوده طی شد نیاسودم دمی در زندگانی
هر چه پل پشت سرم هست خرابش بنما! تا به فکرم نزند از ره تو برگردم...