eitaa logo
اَرِنی
5.2هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
125 ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › متولـد :¹⁴⁰¹.¹⁰.⁹ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } - اَرِنی؟! + یعنی چی؟ - "ببینمت!" + لن ترانی! - یعنی چی؟ + هرگز نخواهی دید... . 🌚ارتباط با ادمین: @fadayymahdyy 🌚تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
نه آسان دیدنِ رویت، نه ممکن دوری از کویت ندانم چون کنم، در وادیِ حیرت گرفتارم
عشق می‌خواست مرا صید کند اما من بر خلاف جهت آب شنا مى‌كردم…
تو را 'جانم' صدا کردم ولیکن‌ برتر از جانی مگر جان‌ بی‌ تو می مانددر این‌ تندیس‌ انسانی
حرف آخر..! یا بیا یا دور شو از خاطرم یا بکش دستی به سر، یا دست بَردار از سرم
رفتنش... انتهایِ "الرَّحْمٰن" چشم هایَش... شروعِ "واٰقِعه" بود
همین امروز داغی بر دلم بنشان که در پیری برای غصه خوردن نیز دندانی نمی‌ماند
غروب رفتنت را در چه ضلع و زاویه میدید؟ ریاضی دان که عاشق می‌شود نقاله می‌سازد
یوسف چشمان تو ایمان من را برده است آن چنان کز یاد بردم عشق پوتیفار را
پیچشی درخور پیچیدگی موی تو نیست میکشد کار من از فکر تو آخر به جنون
پرواز با رقیب اگر فرصتی گذاشت روزی به آشیانه‌ی من هم سری بزن
بی‌جهت نیست که هر لحظه دلم می‌شکند کاسهٔ صبر من انگار که جنسش چینی است
خاطرش جمع و دلش قرص و خيالش تخت است هركه تسخير كند قلب تو را خوشبخت است
بس که دنبال تو گشتم شهره ی عالم شدم سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانیم
درگیر کردی روزهای هفته را با هم یکشنبه رفتی عصرهای جمعه غمگینند
قلب  میگوید بمان و عشق میگوید برو میکشم دندان عقلی را که منعم میکند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
عاقبت بردند قلب نیل را،شیرمرد خطه سجیل را در دل ما داغ ابراهیم بودناگهان کشتند اسماعیل را
ما برايش جان فدا كرديمُ او با طعنه گفت چيز دندان گير مرغوبى ندارى بيشتر...؟!
مثل راهی است پر از دغدغه و ترس ولی عشق سرسبز تر از گردنه ی حیران است
نه آسان دیدنِ رویت، نه ممکن دوری از کویت ندانم چون کنم، در وادیِ حیرت گرفتارم
فقط می گیرد اما هیچ بارانی نمی آید دلم چون آسمان عصرهای جمعه غمگین است
سوختم در عشق و جز خاکسترم باقی نماند ساده بودم خویش را ققنوس می‌پنداشتم
بی من چگونه می گذرد روزگار تو ؟ بی تو تمام هفته ی من عصر جمعه است
برخیز تا به معجزه ی دست های تو نازل شود به قامتِ من آیه ی بغل
گفتم از قصّه‌ی عشقت گرهی باز شود به پریشانی گیسوی تو سوگند نشد
ای که شور و هیجان در نفسم می ریزی خنده ات گل، نگهت گل، تو چه شورانگیزی
قهوه ی تلخ مرا یاد تو شیرین میکرد تو به دنبال که بودی و بگو قند چه کس
در مَصافِ دلبری‌هایِ مُدامت، دیده‌ام آنکه هر دفعه سپر انداخت، ایمانِ من است
کار مرا به نیم نگاهش تمام کرد بنگر چه می‌کند، نگهِ ناتمام او
نمی شود که بر این لحظه نام بوسه گذاشت نزول آیه ی لب های توست بر دهنم
از سیب خنده های تو در عکس هایمان یک گاز هم نصیبِ دلِ کالِ من نبود‌‌