eitaa logo
اَرِنی
5.2هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
121 ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › متولـد :¹⁴⁰¹.¹⁰.⁹ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } - اَرِنی؟! + یعنی چی؟ - "ببینمت!" + لن ترانی! - یعنی چی؟ + هرگز نخواهی دید... . 🌚ارتباط با ادمین: @fadayymahdyy 🌚تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
مایهٔ حزن است هر بیتم ز سوز دل کلیم هیچ محنت‌دیده چون من بیت احزانی نداشت - کلیم کاشانی
سینه را گفتم که: بی‌غم شو، دلِ غمناک گفت: با غمش جایی که من باشم چه جای بی‌غمی؟ - هلالی جغتایی
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود - سعدی
خاکم به باد رفت و زِ یادم نمی‌روی عشق آن خیال نیست که از دل بُرون شود - حزین لاهیجی
دل رفت و عمر رفت و روان رفت و بعد ازین ماییم و آهِ سرد و لبِ خشک و چشمِ تر... - سلمان ساوجی
هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی - حافظ
حافظا چون غم و شادی جهان در گُذر است بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم - حافظ
می شود دانه انگور به مهلت می ناب مهر طاقت به لب پر گله می باید زد - صائب تبریزی
کیستم من؟ مشت خار در محیط افتاده‌ای دل به دریا کرده ای، کشتی به طوفان داده‌ای! - صائب تبریزی
بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالی ست شب چُنین روز چُنان آه چه مشکل حالی ست - هلالی‌ جغتایی
از من ای آرامِ جان، احوالِ صائب را مپرس خاطرِ آسوده‌ای داری، چه آزارم تو را؟ - صائب تبریزی
این زمان از سرمه می‌باید سراغِ دل‌ گرفت جامِ ‌ما عمری‌‌ست ‌از چشم‌ِ صدا افتاده‌ است - بیدل دهلوی
4_5821153898517234300.mp3
12.01M
صدایِ باران. «دلم می‌خواست امشب باران ببارد، اما آسمان دستِ من نیست...»
مطلبی گر بود از هستی همین آزار بود ورنه در کنجِ عدم آسودگی بسیار بود - بیدل دهلوی
ز بس که سینه‌ی ما سوخت در وفا جستن ز شرم ما عرق از صورت وفا بگشاید - مولانا
طی شد جهان واهل دلی از جهان نخاست دریا به ته رسید و سحابی ندید کس - صائب تبریزی
Baloğlan Qafarov-Ruhlar Alemi.mp3
5.26M
«می‌گفت شب‌ها آدمی قادر است تا آنچه درونش می‌گذرد را واضح‌تر احساس کند و اکنون من دویدن احساس دلتنگی درون رگ‌هایم را با تموم وجود لمس می‌کنم..» ‌
آنچه میجویی تویی و آنچه میخواهی تویی پس زِ تو تا آنچه گُم کردی رَه بسیار نیست - عطار
هر چند بهای گهر از گرد یتیمی است بی قیمت ازین مشت غبارست دل ما - صائب‌ تبریزی
هرگز نمیرد آن‌که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده‌ی عالم دوام ما - حافظ
«کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت» - حافظ
یک عمر گذشت و عاقبت فهمیدیم از دل نرود هر آنکه از دیده رود! - شهريار
دل شکسته‌ی ما همچو آینه پاک است بهای دُر نشود گم اگرچه در خاک است - هوشنگ ابتهاج
از پیِ بهبودِ دردِ ما دوا سودی نداشت هرکه شد بیمارِ درد عشق بهبودی نداشت - وحشی بافقی
گويند كه بيگانه‌‌پرست است غمِ دوست صد شُكر كه بيگانه‌‌تر از ما دگرى نيست - فصيحى‌ هروی
آنقَدَر بیدار می مانم که آخر بشنوم شب بخیرِ هر شبِ شیرین لقای خویش را
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت من همه محو تماشای نگاهت..
محال است اینکه معشوق از محبت بی‌خبر باشد مگو پروانه تنها سوخت، آتش نیز می‌سوزد
قاصد ز بَرَم رفت که آرد خبر از یار باز آمد و اکنون خبر از خویش ندارد
از دو چشمت در دلم صد فتنه برپا می شود مجلسی کانجا دو بد مست اند، غوغا می شود