او به قلبم خنجر خود را فرو می کرد و من
مضطرب بودم مبادا دست او زخمی شود
#شیدا_صیادیپور
عشق حراج می کنی ، قلب اجاره می دهی
نرخ خریدنت مرا خانه به دوش می کند
#عمید_صادقی_نسب
روان چون چشمه بودم، جذبهات خشکاند و چوبم کرد
بنازم آن نگاهت را که درجا ميخکوبم کرد
#مهدی_عابدی
بشارتی به من از کاروان بیار ای عشق
همیشه رفتن و رفتن، ز آمدن چه خبر؟
#حسین_منزوی
بیم آن دارم که بعدِ دیدنت ، مجنون شوم
این بلایِ یحتمل از آن نگاهت ممکن است
#ح_پرندوار
رتبهای در سربلندی نیست جز افتادگی
هرکه خود را کم ز ما میداند، از ما بهتر است
#نجیب_کاشانی
فرقی بین باختن و بردن نیست
در عالم عشق بهتر از مردن نیست
تو ثابت کن که مرد این میدانی
آن وقت نیازی به قسم خوردن نیست
#ایرج_قنبری
شکفتن، غنچهٔ بیرنگوبو را میکند رسوا
همان بهتر که دستِ بیکَرَم در آستین باشد
#صامت_اصفهانی
خیالِ یار را در دیده ی عاشق تماشا کن
که دارد شورِ دیگر پرتو مهتاب در دریا!
#ناصر_علی_سرهندی
خسته ام مثل درختی که به تنهایی خود
بی ثمر مانده و کابوس تبر می بیند
#حسین_اوتادی
@
گر نخل وفا بر ندهد چشم تَری هست
تا ریشه در آب است امید ثمری هست
آن دل که پریشان شود از نالهی بلبل
در دامنش آویز که با وی خبری هست
#عرفی_شیرازی
مرا از چشمها انداخت خوبی های بیحَدم
که دل را میزند چیزی که بیاندازه شیرین است
#جواد_منفرد
چون تیشه مباش و جمله بر خود متَراش
چون رَنده ز کار خویش بیبهره مباش
تعلیم ز ارّه گیر در امر معاش
نیمی سوی خود میکش و نیمی میپاش
#ابوسعید_ابوالخیر
ز غم مباش غمین و مشو ز شادی شاد
که شادی و غم گیتی نمیکنند دوام...
#پروین_اعتصامی
به هَر نِظاره شَوم تِشنهتر تو را به تَماشا
اگر چو آینه صَد سال روبهروی تو باشَم
#آتش_اصفهانی
ز جُرمِ بی عددِ خویش غم مخور صائب
که ابرِ رحمتِ حق بی شمار می بارد
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
زبان تا چند دست و پا کند در عرض مطلبها؟
خوشا محشر که میآید ز دست و پا سخن گفتن
#تنهای_قمی
لبخند و اشک ، شادی و غم ، رنج و آرزو
از ما به دل مگیر ، همین است زندگی...
#فاضل_نظری
با رفتن تو رفت دلم باز نشد
پایان من آن بود که آغاز نشد
وآن مختصری که"دوستتدارم" بود
رفتی و نرفت و ماند و ابراز نشد
#زهیر_توکلی
نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در دست
چشم و دل هر دو به رخسار تو آشفته و مست
#امیرخسرو_دهلوی