eitaa logo
کانال نوحه و روضه مداح دلسوخته(عرشیان عشق)
5.2هزار دنبال‌کننده
369 عکس
331 ویدیو
119 فایل
لینک های کانال های مداح دلسوخته: کانال مداح اهل بیت (ع) حاج یوسف ارجونی @yousofarjonei مولودی و عروسی @MadahanKhoorshed نوحه و روضه @Arsheyan_Eshgh روضه دفتری @Taranom_Noor ختم خوانی https://eitaa.com/joinchat/4272554106C86c6a6b80a
مشاهده در ایتا
دانلود
نوحه حضرت زهرا سلام الله علیها اِی اِنّا اَعطَینا مادر عاشورا اُمّ اَبیها... حمد و قدر و طَهٰ یاسین و هَل اَتیٰ امّ ابیها... همسنگر مولا دلگرمیِ بابا امّ ابیها... ذکرِ لبهای ما یا زهرا یا زهرا امّ ابیها... ای مسیرت، صراط هدایت امتدادِ، آن تا بی نهایت شهیده ی، مکتبِ ولایت اِی اِنّا اَعطَینا مادر عاشورا اُمّ اَبیها... ای به عرش خدا زینت و قائمه یا زهرا یا فاطمه ای لطف و کرم را جلوه و خاتمه یا زهرا یا فاطمه ذکر شهادتِ شهید علقمه یا زهرا یا فاطمه بر پیمبر، هستی نورِ دیده در راه دین، شده اي شهیده جان دادی با، قامتِ خمیده اِی اِنّا اَعطَینا مادر عاشورا اُمّ اَبیها... هستی مَلیکه و سَیّدةُ النّساء به همه ی عالَمِین بر خَتمُ الاَنبیا وَ بر شیر خدا دلربا و نورِ عین تربیت آموزِ درسِ شهامتِ حَسَنِین و زِینَبِین جانت فدا در راهِ خدا شد سر از تنِ حسینت جدا شد در قتلگاه محشری بر پا شد مولا یا ثارلله مولا یا ثارلله جانم اباعبدالله...
زهرا بمان و زندگی ام را بهم نزن زهرا بمان ‌‌و مرگ علی را رقم نزن آشفتگی قلب مرا جمع و جور کن فکری به حال و روز دل این غیورکن اصلابمان و روی خودت را نشان نده بازوشکسته،دست خودت راتکان نده باتو بگویم از غم و درد و گلایه ها خیلی دلم شکسته شده از کنایه ها! دنیای من که در نظرم سوخت فاطمه دیدم تو سوختی،جگرم سوخت فاطمه ای با حیا!تو را جلوی دیده ها زدند تو پا به ماه بودی و با ضربه پا زدند حوریه ام تو را چقدر ظالمانه زد پیش علی به بازوی تو تازیانه زد
هركس كه پانهاد به راه هدايتش شد عاقبت بخير به لطفِ محبتش گمنامِ عاشقيِ كه نمانده نشأن از او از فاطمه رسيده براتِ شهادتش حاجت گرفت ،روزيِ اين خانه را گرفت هر روز مادرم به سلامي به ساحتش.. درسِ خدا شناسي زهراست راه حق تاريخ غرق ِ حيرت از اين طرز طاعتش! درپيش شخصِ كور حجابش تكان نخورد معنا گرفت حجب و حيا از نجابتش! با پهلوي شكسته نمازش رها نشد جان ها فداي لحظه به لحظه عبادتش إثبات شد  ز خط به خطِ خطبه اي كه خواند مردانه ماند پاي علي و ولايتش! اوكه دعا براي تمامِ مدينه كرد اما  نكرده اند زماني  رعايتش آن كس كه ضربه زد به در خانه ي بهشت ثبت است بر جريده ي عالم جنايتش از شوهرش به قيمتِ جانش دفاع كرد باید نوشت پای تمامِ جراحتش! از كينه آمده ست بفهمد كه رفتني است خانم رضا نبوده  بيايد عيادتش!
پروانه صفت با غم تو سوخته ام من چشمان دلم را به رَهَت دوخته ام من لطفی کن و من را زِ فِراقت نده آزار جانا تو بیا دست از این فاصله بردار ای عشق ببین بی سر و سامان تو باشم چندی است که دیوانه و حیران تو باشم من سائلم و دست  به دامان  تو هستم بیمار توام ،  چشم به درمان  تو هستم دیدی که سر راه  تو  بر خاک فِتادم بر گِرد رَهَت صورت خود را بنهادم جز خال لب صورت تو در نظرم نیست یعنی که به جز ذکر تو وِرد سحرم نیست مجنونم  و  هر لحظه  گرفتار  تو گشتم خون از مُژه می بارم و من زار تو گشتم مَپسند که از  کوی  تو  آواره  شوم من در راه  رسیدن  به  تو  بیچاره  شوم من گر  رُخ بِنمایی همه جا  یار تو گردم من مشتریِ  یوسفِ  بازارِ  تو گردم ای یوسف گُم گشته ی زهرا  مددی کن حالا  که  به  راه  تو  نشستم نظری کن ✍️📗
.....  به سبک : دوباره مرغ روحم دوباره جمعه اومد  از تو خبر نیومد ازهجر روی ماهت صبرهمه سر اومد آقا  دلم  گرفته  از  دست  این زمونه برای دیدن  تو   هِی  می گیره  بهونه یابن الحسن کجایی داد  از   غم   جدایی از آسمون قلبم  بارون اشک  می باره دیگه ز  دوری  تو   صبر و قرار  نداره دلبر من  تو  هستی  توی  دلم  نشستی گِرِه باعشق نازت به قلب من تو بستی یابن الحسن کجایی داد  از  غم   جدایی بذار  که من   گدای   در  خونت  بمونم تا جون دارم همیشه اسم تو رو بخونم آقا  منو   دعا کن  برای  خود  سوا  کن این دل  مضطرم  رو   راهی  کربلا  کن یابن الحسن  کجایی داد  از  غم   جدایی ✍️📗
عصر هر جمعه‌ی دلگیر، تو را می‌خواند دم به دم کوچه‌ی تقدیر تو را می‌خواند مادری چشم به راه است بیایی از راه کنج خانه پدری پیر تو را می‌خواند ندبه‌ها اشک شد و از تو نیامد خبری قطره‌ی اشکِ سرازیر تو را می‌خواند عالمی منتظر جلوه‌ی مولایی توست هر نفس قبضه‌ی شمشیر تو را می‌خواند ننگ بر ما چو ببندیم به غیر از تو امید صبح و شب عرصه‌ی تدبیر تو را می‌خواند یازده قرن گذشت از غم تنهایی تو دل وامانده‌ی ما دیر تو را می‌خواند مادری پشتِ در خانه صدایت می‌کرد مادری خسته، زمین‌گیر، تو را می‌خواند دارد از حنجره‌ای خشک صدا می‌آید دختری در غل و زنجیر تو را می‌خواند از همان ساعت سه، ساعت سر، ساعت حزن عصر هر جمعه‌ی دلگیر تو را می‌خواند ✍
  تو از سوز دل و از غربت حیدر خبر داری تو از تنهایی اولاد پیغمبر خبر داری تو همچون نور در صُلب حسین ابن علی بودی تو از سوزِ دل صدیقه‌ی اطهـر خبر داری عموی کوچک تو قاتل خـود را ندیـد اما تو خود از آن‌چه پیش آمد به پشت در، خبر داری تو می‌دانی علی با چاه کوفه شب چه‌ها می‌گفت تو از ناگفته‌غم‌های دلِ حيدر خبر داری تو اشک خجلت عباس را در علقمـه دیدی تو از آن کشته‌ی بی چشم و دست و سر، خبر داری تو با جد غریبِ خود به دشت کربلا بودی تو از قلب وی و داغ علی‌اکبر خبر داری تو روی شانه‌ی خورشید دیدی ماه کوچک را تو از پیکان و ذبحِ حنجر اصغر خبر داری تو دیدی عمه‌ات زینب کنـار قتلگاه آمد تو از بوسیدن آن نازنین‌حنجر خبر داری تو می‌دانی که «میثم» از فراقت سوزد و سازد تو از این بنده‌ی بی دست و پا، بهتر خبر داری ✍
کسی که بی تو سَرِ صحبتِ جهانش نیست تحمّل غم هجر تو در توانش نیست کسی که سوخته از انتظار می‌داند دل از فراق تو جسمی بُوَد که جانش نیست کسی که روی تو را دید یک نظر چون خضر چگونه آرزوی عمر جاودانش نیست؟! کسی که درک کند دولت حضور تو را نیاز گوشه‌ی چشمی به دیگرانش نیست نه التفات به طوبی کند، نه میل بهشت که بی حضور تو حاجت به این و آنش نیست به خاک پای تو سوگند، ای همیشه بهار! گلی که بوی تو دارد، غمِ خزانش نیست بهارِ زندگی‌ام در خزان نشست؛ بیا! «بهار نیست به باغی که باغبانش نیست» کنارِ تربتِ زهرا تو گریه کن! که کسی، به جز تو با خبر از قبر بی‌نشانش نیست بیا و پرده ز راز شهادتش بردار پسر که بی‌خبر از مادرِ جوانش نیست... ✍
الا قرار دل و جانِ بی‌قرار ظهورت! کدام جمعه بُوَد روز و روزگار ظهورت؟ کدام روز به شب می‌رسد که آمده باشی؟ کدام جمعه شود شنبه بر مدارِ ظهورت؟ خوش آن سپیده! که نور از خیام سبز تو گیرد خوش آن سحر! که برآید به افتخار ظهورت دعای عهد بخوانم در آرزوی قیامت سرشک شوق فشانم به ره‌‌گذار ظهورت بهار مبعث پیغمبری گرفت جهان را شکوه دیگر بعثت بُوَد بهار ظهورت گره‌گشای دو عالم، دعای من همه این است که دست حق بگشاید گره ز کار ظهورت ز قطره‌قطرۀ آن چشمه‌چشمه نور بجوشد ز کوثری که برآید ز آبشار ظهورت ز بس شکوفۀ رحمت بریزد از همه جانب شکوفه‌زار شود خاک ره‌گذار ظهورت خوش آن سحر! که نصارا گشوده چشم ببینند بُوَد مسیح مقدّس، طلایه‌دار ظهورت شرایطی‌ست در این انتظار و من که ندارم دلم خوش است که هستم در انتظار ظهورت ✍مرحوم
این روزها که می‌گذرد، غرق حسرتم مثل قنوت‌های بدون اجابتم! بسته‌ست چشم‌های مرا غفلت گناه تو حاضری! منم که گرفتار غیبتم! یک گام هم به سوی شما برنداشتم ای مرحبا به این همه عرض ارادتم! خالی‌ست دست من، به چه رویی بخوانمت؟ دل خوش کنم به چه؟ به گناهم؟ به طاعتم؟ من هر چه دارم از تو، از این دوستیِ توست خیری ندیده‌ای تو ولی از رفاقتم بگذر ز رو سیاهی من، أیها العزیز! حالا که سویت آمده‌ام غرق حاجتم بگذار با نگاه تو مانند حُرّ شوم با گوشه‌چشم خود بِرَهان از اسارتم آن روز می‌رسد که فدایی تو شوم؟ من بی‌قرار لحظۀ ناب شهادتم ✍
. با درد مانوسم ، کجایی ای طبیبم بی تو گرفتار غم و آهی عجیبم دیگر کسی من را نمی خواهد عزیزم آقا بیا بی تو در این دنیا غریبم آهِ قنوتم از فراق تو در آمد خسته شده از اشک ها ، اَمن یجیبم دنبال یارم هر نفس ، امّا چرا تو؟ صحرا به صحرا می روی تنها حبیبم ترسم بمیرم در غم چشم انتظاری کی می شود بوسیدن رویت نصیبم؟ کرب و بلا می خواهد این نوکر ، مدد کن دلتنگ‌شب های حرم با بوی سیبم مولا وساطت کن مرا در پیش زهرا من گریه کن در ماتمِ شیب الخضیبم