هدایت شده از کانال مداح اهل بیت علیهم السلام حاج یوسف ارجونی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠دعای روز بیست و هشتم ماه مبارک رمضان
🎙با نوای :حاج یوسف ارجونی
.
#مناجات و گریز #امام_رضا علیه السلام.
#مناجات_با_خدا
#وداع_با_ماه_رمضان
بتکان سفره و رزق سحرم را برسان
نیمه شب روزی چشمان ترم را برسان
سفره را جمع نکن تازه من عادت کردم
وقت رفتن شده بارِ سفرم را برسان
می دهی در رمضان توشهٔ یک ساله من
برکتِ کاسبیِ بی ضررم را برسان
کمِ من را تو کریمانه زیادش کردی
سودِ این سائلی مختصرم را برسان
روزهٔ ناقص من را به علی کامل کن
جلوی آتش دوزخ سپرم را برسان
هر سحر یاد سحرهای نجف افتادم
جان زهرا دمِ آخر پدرم را برسان
از ازل کار مرا دست حسن جان دادی
پس به فریادِ من ارباب کرم را برسان
غم ندارم که پناهم ابی عبدالله است
فطرس سوخته ام، بال و پرم را برسان
دل من تنگ شده کرببلا می خواهد
بر مشامم سحری بوی حرم را برسان
بارها خانهٔ سلطان خراسان رفتم
وقت جان دادن من تاج سرم را برسان
وسط حجره غریبانه به خود میپیچید
ناله می کرد خدایا پسرم را برسان
دست و پا می زد و می گفت جوادم بابا
با لبت چارهٔ درد جگرم را برسان
.
صورتم و خاکی و چشمان ترم تار شده
در سیاهی نگاهم قمرم را برسان
#قاسم_نعمتی ✍
#وداع_با_رمضان
.
.
#وداع_با_رمضان
کاش در شور نوای رمضان میماندیم
کاش در ذکر و دعا ی رمضان می ماندیم
تا رسیدن به طلوع رمضانی دیگر
کاش در حال و هوای رمضان میماندیم
#علیرضا_توانا ✍
.
.
#شهدا
چه گلهایی شکوفا در زمین اند
شبیه سرخی چشم نگین اند
چه گلهایی که غرقِ عطر و نورند
همه از گلشن سبز ظهورند
چه گلهایی که با نام شهیدان
شدند آئينه دار باغ ایمان
شهیدانی که در اوج ارادت
نشانده بر جبین مُهر سعادت
شهیدانی که جام افزون گرفتند
وضوی خویش را در خون گرفتند
مسیر عشق نوری در زمانه ست
شهیدی همچو محسن جاودانه ست
عزیزی که به لب آهش حسینی ست
نژادش از حسن ، راهش حسینی ست
مسیر لاله ها صبح سپید است
به راه عشق سرسنگی شهید است
حسین است و شهید راه داور
شهیدان زنده اند الله اکبر
ببین ای دل که جان در شور و شین است
حسین ما فداییّ حسین است
برای وصل یار و وصل جانان
بهار انتظارند این شهیدان
شهیدانی که در یک هجرت عشق
رسانده خویش را بر فطرت عشق
همانند پرستوهای دشت ایمان
مهاجر بوده اند این لاله رویان
اگر در خاک و خون خفتند پرپر
شدند آئينه ی خورشید باور
ببین ای دل که دشمن با شقاوت
چه کرده با شقایق های خدمت
ببین در موجی از ظلم و جنایت
جنایت کرده دشمن بی نهایت
درود من ، درود راستینم
به مردان دلیر سرزمینم
سلام من ، سلامی عاشقانه
به یاران شهید بی نشانه
درود من به مردان مجاهد
سلام من به جانبازان شاهد
درود من به پیکرهای گلگون
سلام من به گوهرهای در خون
چه گوهرها که همرنگ ولایند
شهیدی از دیار کربلایند
شهیدی که دلش را منجلی کرد
تأسی بر حسین بن علی کرد
کنون این دشت خون ، این لاله هایش
من و یاد حسین و کربلایش
من و یاد حسین و مقتل او
من و در خون فتاده حاصل او
بگویم باز با گلهای پرپر
شهیدان زنده اند الله اکبر
**
محمود تاری «یاسر»
در غروب آفتاب رمضان
به پایان می رسد ماه خدا آهسته آهسته
شود طی موسم لطف و عطا آهسته آهسته
دل اهل نیاز از رفتن این ماه چون شمعی
میان شعله سوزد منتها آهسته آهسته
ندانستیم قدر پر بهای لَیْلَةُ الْقَدرش
چه شبهایی که شد از ما جدا آهسته آهسته
در این درگاه جای ناامیدی نیست می دانم
به جایی می رسد هر بی نوا آهسته آهسته
فقط باید شکیبا بود در این آستان یاران
که می بخشند هر جرم و خطا آهسته آهسته
مباش از آستان عشق حتّی یک نفس غافل
که مستغنی شود آنجا گدا آهسته آهسته
دل شب زنده دارانی که زخم از تیغ هجران است
به دست دوست می گیرد شفا آهسته آهسته
مهیّای سفر کن از همین امشب دل خود را
که گردد رهسپار کربلا آهسته آهسته
غروب روز عاشورا میان قتلگه ای دل
جدا شد رأس خورشید از قفا آهسته آهسته
بسوز از این عزا چون خیمه های سوخته "یاسر"
بنال از این نوا تا نینوا آهسته آهسته
،،،،،،،،،،،
محمود تاری «یاسر»
.
#مناجات
#ماه_رمضان
#آخر_رمضان
شب آخر رسید اما برای عاشق آغاز است
که عاشق خوب میداند سحر هنگامِ پرواز است
اگر این است آقایم ندارد سفرهاش پایان
ضیافت خانهاش شُکرِ خدا هر روز و شب باز است
خدا را شُکر در سی شب مرا دارالشفا آورد
همین که دید بیمارم دلم لبریز امراض است
خدا را شُکر مهمانِ امامی مهربان بودیم
چرا ما آمدیم اینجا میان ما و او راز است
خدایا کاش سال بعد سحرها در بقیع باشیم
که در صحن حسن یک طورِ دیگر گریهها ساز است
و شبها جمع میگردیم گِردِ مرقدش آنجا
کنارِ پنجره فولادِ زهرا که پُر اعجاز است
توسل کن توکل کن خدا هست و خدا کافی است
چه غم در پیش راه تو هزاران دست انداز است
خدا را کاش بنویسند در این شب برای ما
امامش را نَه سربار است بلکه خوب سرباز است
حسین است و لبی خشک و... صدای لشکری سیراب
کسی رو میزند که روی دستش کودکی ناز است
الهی بشکند دست و کمان حرمله ، بد زد
رُباب است و همین روضه: ببین چشم علی باز است...
#حسن_لطفی ✍
#وداع_با_ماه_رمضان
.
.
#ماه_رمضان
#غزل #وداع
دل تا به خودش آمد و فهمید ، زمان رفت
چون تیر که از چله ی تقدیر کمان رفت
" اوقات خوشی بود که با دوست به سر شد"
سی روز و شب وصل که چون برق جهان رفت
یک ماه به لطف نفس گرم مناجات
از دوش دل خسته ﯼ ما بار گران رفت
سیراب شد از کوثر تسبیح ، نفس ها
زنگار هوی و هوس از جوهر جان رفت
صد حیف ندانست دلم قدر شب قدر
تا فیض ابوحمزه و اشک و هیجان رفت
خورشید که از پرده ی شوال در آمد
تا سال دگر فرصت ماه رمضان رفت
با آمدنش غلغله افتاد در افلاک
با رفتن او رونق بازار جهان رفت
آن ماه که در مرحله ی وصف فراتر
از دایره ی شعر و معانی و بیان رفت
کمیل کاشانی✍
#وداع_با_رمضان
.
......┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.
لحظات دعا خداحافظ
روزهای خدا خداحافظ
چشم های به در خداحافظ
لحظات سحر خداحافظ
حال و احوال قبل افطاری
قدرهای بلند بیداری
چه قدَر مانده است تا سلمان
رمضان رفت، ای دل غافل!
راه باز است تو نمی بینی
میوه ی بغض را نمی چینی
خویشتن را بشوی پس با اشک
دست بر دامن توام با اشک
اشک تنها چراغ این راه است
از مسیر درست آگاه است
دست خود را بده به سمت چراغ
تا کبوتر شود دوباره کلاغ
تا پر و بال در حرم بزند
توی باب الجواد قدم بزند
شب جمعه، شبای آخر، چه مایوسیم
توکه مثل کبوتر طوسی
گاه درپشت پنجره فولاد
گاه در کنج صحن گوهرشاد
السلام علیک دلتنگم
ای بمیرم که مایه ی ننگم
به من خسته هم نگاهی کن
دل من را دوباره راهی کن
کاش دلم کبوتر تو ایوون طلا بود
از حرمت این دل من راهی کرببلا بود ...
کرب و بلا... کاش ...
خونم کنار خونه ی شاه کرم بود
پنجره ی خونه ی من سمت حرم بود
پرچم سرخ یا حسین بالا سرم بود…
#وداع_با_ماه_رمضان
6206712 (1).mp3
5.8M
#زمزمه
#وداع_با_ماه_رمضان
🎤حاج مهدی رسولی
.
#مناجات و گریز #امام_رضا علیه السلام.
#مناجات_با_خدا
#وداع_با_ماه_رمضان
بتکان سفره و رزق سحرم را برسان
نیمه شب روزی چشمان ترم را برسان
سفره را جمع نکن تازه من عادت کردم
وقت رفتن شده بارِ سفرم را برسان
می دهی در رمضان توشهٔ یک ساله من
برکتِ کاسبیِ بی ضررم را برسان
کمِ من را تو کریمانه زیادش کردی
سودِ این سائلی مختصرم را برسان
روزهٔ ناقص من را به علی کامل کن
جلوی آتش دوزخ سپرم را برسان
هر سحر یاد سحرهای نجف افتادم
جان زهرا دمِ آخر پدرم را برسان
از ازل کار مرا دست حسن جان دادی
پس به فریادِ من ارباب کرم را برسان
غم ندارم که پناهم ابی عبدالله است
فطرس سوخته ام، بال و پرم را برسان
دل من تنگ شده کرببلا می خواهد
بر مشامم سحری بوی حرم را برسان
بارها خانهٔ سلطان خراسان رفتم
وقت جان دادن من تاج سرم را برسان
وسط حجره غریبانه به خود میپیچید
ناله می کرد خدایا پسرم را برسان
دست و پا می زد و می گفت جوادم بابا
با لبت چارهٔ درد جگرم را برسان
.
صورتم و خاکی و چشمان ترم تار شده
در سیاهی نگاهم قمرم را برسان
#قاسم_نعمتی ✍
#وداع_با_رمضان
.