ابلفضلی پاهام نمیکشید بکشم عقب
چشم از ضریح نمیتونستم بکشم فک کنم فقد ده دقه هی میرفتم عقب باز برمیگشتم
بد به زور دل کندم با هزار جور قولو قرار که نشه دیر بشهه ها دوری
اومدم تو بین الحرمین
نشستم وسط وسط مداحی گذاشتم برای چند لحظه اصلا نفهمیدم چیشد من کجام
ساعتو نگاه کردم دیدم نیم ساعت مونده از قراری که با خانواده گذاشتم
چون قرار شد گم کردیم همو بریم یه جا
بد من از قصد خودمو گم و گور کردم که راحت باشم روز آخر
بد بلند شدم تو این نیم ساعت خدا شاهده نفهمیدم فقد میدونم بالای ده بار هی رفتم حرم حضرت ابالفضل باز برگشتم حرم امام حسین اصلا دست خودم نبود یه لحظه کلا همه چیو یادم رفت هی میگفتم از کدوم وربرم یعنی ؟
بالای ده بار من بین الحرمین رو رفتم و برگشتم
تهشم رفتم سمت حرم امام حسین کلحرم رو یه دور چرخیدم رفتم سر قراری که گذاشته بودیم
وای امان از آخرین نگاه
این خیابون اصلیه که هست
ما هتلمون اونجا بود
من هی میرفتم هی برمیگشتم عقبو نگاه میکردم چند بارم نزدیک بود بخورم زمین
اون آخرین نگاهی که بد پیچیدم تو کوچه فقد هنوز جلو چشامه با جزئیات🚶♂💔
اولش تو ماشین که بودیم اینجوری بودم که مداحی گذاشته بودم بد هیچ حسی نداشتم یعنی اینجوری بودم اوکی فک کنم خواب دارم میبینم مگه میشه من و کربلا ؟
رسیدیم کربلا رفتیم هتل بد اولین باری که داشتیم میرفتیم حرم من هنگ هنگ بودم اینطوری بودم یعنی خداوکیلی؟ ابلفضلی واقعیه ؟ مگه میشه ؟
اولین باری که رفتم حرم
فقد زدم زیر گریه بازم باورم نمیشد من اومدم هی میگفتم خدایا نکنه خواب باشه من الان قلبم وایمیسته ها
من واقعا روز وداع هر لحظه منتظر بودم قلبم وایسته هی میگفتم ببین حاجی دوریمون زیاد نشه ها اگه قراره برم دو سال دیگه برگردم همین الان بزار سکته کنم بمونم پیشت
ولی لحظه ای آخر اصلا گریه نکردم
بد از گفتن این جمله اینجوری بودم که واقعا یه لحظه قلبم آروم گرفت اصلا جوری آروم گرفتا تو خود حرم خندم گرفته بود گفتم بابا ولی تو آرومم کنی من دلم تنگ شده نرفته واست اینجوری منو میفرستی برم دمت گرم ولی من دلم تنگ شده
-عروةُالوثقی!
ولی لحظه ای آخر اصلا گریه نکردم بد از گفتن این جمله اینجوری بودم که واقعا یه لحظه قلبم آروم گرفت ا
اون حسو فقد تو کربلا داشتم موقع وداع که آروم شدم
تو سامرا کاظمین و نجف معمولی بود نجفم خیلی خوب بودا ..
ولی هیچ جا برای من کربلا نشد 🚶♂💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قاتل شهیدان رضازاده و زینالزاده: برادرکُشی کردم
مادر شهید حسین رضازاده:
آیا آن زمان که خنجر کشیدی نگفتی این حسین مادر دارد؟
آیا در چشمان حسین قلب شکسته ی مادرش را ندیدی؟
ويدئو بخشی از دادگاه مجیدرضا رهنورد قاتل شهیدان «حسین رضازاده» و «دانیال زینال زاده»
💚✾⃟⇐ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
-عروةُالوثقی!
🎥 قاتل شهیدان رضازاده و زینالزاده: برادرکُشی کردم مادر شهید حسین رضازاده: آیا آن زمان که خنجر کش
و منی ڪه حتی براے مجید رضا هم گریه ڪردم!- . . .
خدایا عاقبت بخیرمون ڪن🚶🏻♀💔!-
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به رسم عادت ؛
شب جمعہ است ھوایـت نکنم میمیرم !'
-متنحاویبغضاست-
@ehva_a
مادرگفت:نرو،بمان!
دلممیخواهدپسرم
عصایدستمباشد
گفت:چشمهرچهتوبگویۍ
فقطیكسوال!
میخواهۍپسرتعصای
ایندنیایتباشدیاآندنیا!؟
مادرشچیزینگفت
وبااشكبدرقهاشكرد:))))!-🚶🏾