eitaa logo
-عروةُ‌الوثقی!
1.2هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
2.4هزار ویدیو
38 فایل
بسم‌الله !- چقدرزیباست‌زمزمه‌آرام‌آب، کهـ‌درگوشم‌مۍخواند: چقدرخوش‌است‌اقبالم. آرۍ،من‌همان‌جوانه‌روییده‌شده درکنارآبشارم. -تبلیغ؛‌[‌ @HosnaE006 ] -بیسیم‌ِکانال📻 https://harfeto.timefriend.net/17178852949420 'عروة الوثقی"محکم؛استوار
مشاهده در ایتا
دانلود
/‍ ♦️نهم مرداد ۱۲۸۸  یکی از عجیب ترین حوادث تاریخ ایران بوقوع پیوست ♻️ پس با هم این حادثه تکان دهنده رو مرور میکنیم تا اگاه شویم و نه عبرت ایندگان ‼️روایتی غریب و سوزناک از وقایع بعد از شهادت شیخ فضل الله نوری (۹ مرداد ۱۲۸۸)، کیفیت غسل و کفن و دفن ...😭😥‼️ در اثر تلاطم و طوفان یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و نعش به زمین افتاد جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه مقابل در حیاط روی یک نیمکت گذاشتند جمعیت کثیری ریخت توی حیاط محشری برپا شد مثل مور و ملخ از سر و کول هم بالا می رفتند همه می خواستند خود را به جنازه برسانند دور نعش را گرفتند و آنقدر با قنداق تفنگ و لگد به نعش زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهانش روی گونه ها و محاسنش سرازیر شد . هر که هر چه در دست داشت میزد آنهایی هم که دستشون به نعش نمیرسید تف می انداختند به همه مقدسات قسم که در این ساعت گودال قتلگاه را به چشم خودم دیدم یک مرتبه دیدم یک نفر از سران مجاهدین مرد تنومند و چهارشانه بود وارد حیاط نظمیه شد غریبه بود جلو آمد بالای جنازه ایستاد جلوی همه دکمه های شلوارش را باز کرد و روبروی اینهمه چشم شُر شُر به سر و صورت آقا ..... ▪️تحویل جنازه عده ای از صاحب نفوذها یپرم ارمنی را از عواقب سوزاندن نعش شیخ و تحویل ندادن می ترسانند . یپرم راضی میشود و می گوید : بسیار خوب ... به نظمیه تلفون کنید که لاشه را به صاحبانش رد کنند. سه نفر از بستگان شیخ شهید و سه نفر از نوکر هایش توی آن تاریکی توپخانه در گوشه‌ای با یک تابوت منتظر تحویل جنازه بودند. آقا لخت و عور آن گوشه همینطور افتاده بود لا اله الا الله جنازه را در تابوت گذاشتیم و با دو مجاهد ما را راهی کردند. ▪️جنازه را وارد حیاط خلوت خانه شیخ کردند. شیخ ابراهیم نوری از شاگردان شیخ جنازه را غسل داد. بعد کفن کردیم و بردیم در اطاق پنج دری میان دو حیاط کوچک پنهان کردیم. سر مجاهد ها را گرم کردیم. بعد تابوت را با سنگ و کلوخ و پوشال و پوشاک پر و سنگین کردیم. یک لحاف هم تا کرده روی آن کشیدیم تابوت قلابی را با آن دو نگهبان سر قبر آقا فرستادیم. متولی قبرستان که در جریان بود مثلاً نعش را دفن کردو آن دو نگهبان با تابوت به نظمیه برگشتند. صبح اوستا اکبر معمار آمد و درهای اطاق پنج دری را تیغه کردیم و رویش را گچ‌کاری کردیم. ♦️دو ماه بعد از شهادت شیخ در اتاق پنج دری را شکافتیم جنازه در آن هوای گرم همانطور تر و تازه مانده بود. جنازه را از آنجا برداشتیم و به اتاقی دیگر آن سوی حیاط منتقل کردیم و دوباره تیغه کردیم. 🏴 کم کم مردم فهمیدند که نعش شیخ نوری در خانه است می آمدند پشت‌دیوار فاتحه می خواندند و می رفتند. از گوشه و کنار پیغام می‌دادند امامزاده درست کردید؟! ۱۸ ماه از شهادت شیخ گذشته بود. بازاری ها بخیال می‌افتند دیوار را بشکافند و جنازه را برداشته دورشهر بیفتند و وااسلاما و واحسینا راه بیندازند. پیراهن عثمان برای مقصد خودشان. 🕌حاج میرزا عبدالله سبوحی واعظ میگوید یک روز زمستانی خانم شیخ مرا خواست. دیدم زار زار گریه میکند گفت دیشب مرحوم آقا رو خواب دیدم که خیلی خوش و خندان بود ولی من گریه میکردم آقا به من گفت گریه نکن همان بلاهایی را که سر سیدالشهدا آوردند ، سر من هم آوردند. اینها می خواهند نعش  مرا در بیاورند زود آن را به قم بفرست. همان شب تیغه را شکافتیم و نعش را در آوردیم. با اینکه دو تابستان از آن گذشته بود و جایش هم نمناک بود اما جسد پس از ۱۸ ماه همانطور تر و تازه مانده بود فقط کفن کمی زرد شده بود به دستور خانم دوباره کفن کردیم و نمد پیچ نمودیم به مسجد یونس خان بردیم و صبح به اسم یک طلبه که مرده آنرا با درشکه به امامزاده عبدالله بردیم و صبح جنازه را با دلیجان به طرف حضرت معصومه حرکت دادیم. شیخ شهید در زمان حیات خود در صحن مطهر برای خودش مقبره‌ای تهیه کرده بود و به سید موسی متولی آن گفته بود این زمین نکره یک روز معرفه خواهد شد نزدیک قم کاغذ به متولی نوشتیم که زنی از خاندان شیخ فوت کرده می خواهیم در مقبره شیخ دفنش کنیم و به هادی پسر شیخ سپردیم در هنگام دفن جلو نیاید تا فکر کنند واقعا میت زن است و قضیه لو نرود. شب جنازه در مقبره ماند صبح خیلی سریع قبری به حد نصاب شرعی کندیم و با مهر تربتی که خانم داده بود جنازه را درون قبر گذاشتیم نعش پس از ۱۸ ماه کمترین بوی عفونتی نداشت. و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. این آیه ای است که روی قبر شهید حاج شیخ فضل الله نوری نوشته شده است . 📗کتاب سرّ دار به قلم تندرکیا نوه شیخ شهید& نشر صبح ۱۳۸۹/ چاپ سوم - ص ۵۲ -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگویید خانم چادری ... بلکه بگویید شهید زنده ، مجاهد فی سبیل الله ...
_وَ قَالَ عليه‌السلام اَلْعَجْزُ آفَةٌ _و درود خدا بر اون فرمود:ناتوانی ،آفت _وَ اَلصَّبْرُ شَجَاعَةٌ _و شکیبایی ،شجاعت _وَ اَلزُّهْدُ ثَرْوَةٌ _و زهد ثروت _وَ اَلْوَرَعُ جُنَّةٌ _وپرهیزکاری سپر نگه دارنده است _وَ نِعْمَ اَلْقَرِينُ اَلرِّضَى _و چه همنشین خوبی است راضی بودن و خرسندی
_بسی زیبا!
این چندنفر جزو جانبازهای فتنه‌ی ۸۸ بودن که بعدها شهید مدافع حرم شدن. الان هرجا بگی صدرزاده،بیضایی،ذوالفقاری همه می‌شناسن. حالا برو رندوم بپرس ندا آقاسلطان کیه؟ :)) جز شورشی‌ها کسی یادش نیست. الانم بعد از چندسال نیکا،مهسا و... فراموش می‌شن و آرمان و روح‌الله تا ابد موندگارن. _عروه‌الوثقی
💚 همسر و فرزندان حضرت عباس علیه السلام 🌤 حضرت عباس تنها با یک زن ازدواج کردند او لبابه دختر عبیدالله بن عباس بود. لبابه زنی بسیار شایسته پاکدامن و از خاندانی شریف بود او از بهترین زنان زمانه خود و از محبان امام علی علیه السلام بود 🌸 لبابه از حضرت ابوالفضل علیه السلام پنج پسر و یک دختر بدنیا اورد لبابه در کربلا حضور داشت یکی از پسران او بنام قاسم در کربلا شهید شد خود او نیز اسیر شد همراه با سایر اسرا زجر و شکنجه ها را تحمل کرد 💔 پس از ازادی اسرا او به مدینه برگشت. لبابه روز و شب گریه میکرد چندان که بیمار شد و در سن ۲۸ سالگی از دنیا رفت خدای رحمتش کند. فرزندان او مدتی توسط مادربزرگ پاکشان ام البنین سلام الله علیها تربیت شدند اما اوهم دوسال بعد از واقعه کربلا از دنیا رفت و سرپرستی فرزندان به امام سجاد علیه السلام منتقل شد 🌼 گفتنی است هر گاه یکی از فرزندان حضرت عباس علیه السلام نزد امام سجاد علیه السلام می آمد اشک بر گونه های حضرت جاری می شد. 📚سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ص ۲۸
روزگاری خواهد آمد که ..
❴ما‌هیچ‌وَقت‌بِه‌اِمروز‌بَر‌نِمی‌گَردیم پَس‌هَر‌چی‌لازِمه‌بَردار..❵
هدایت شده از صدای زنانــ🎙
مثل هر سال پر از حسرت اینم که چه زود دلمان تنگ برای دهه اول شد... ‌
_وَ قَالَ عليه‌السلام اَلْعِلْمُ وِرَاثَةٌ كَرِيمَةٌ _و درود خدا بر او فرمود :دانش، میراثی گرانبها _وَ اَلْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ _و آداب ، زیور های همیشه تازه _وَ اَلْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَةٌ _و اندیشه آینه ای شفاف است
_بهترین برطرف کننده اندوه خشنود بودن به قضا الهی است ...
_زیاد با خدا حرف بزن زیاد با خدا رفت و آمد کن ..! _وقتی دلت با خداست ؛ بگذار هر کس میخواهد دلت را بشکند.. _وقتی توکلت با خداست ؛ بگذار هر چقدر میخواهند با تو بی انصافی کنند.. _وقتی امیدت با خداست ؛ بگذار هر چقدر میخواهند ناامیدت کنند.. _وقتی یارت خداست؛ بگذار هر چقدر میخواهند نارفیق شوند.. _همیشه با خدا بمان چتر پروردگار بزرگترین چتر دنیا است :)!
_استا‌د‌راجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شنیدید به خانمایی که کاشت ناخن دارند،میگیم وضو و غسلتون درست نیست؛ فوری میگن با اجازه مرجعمون تیمم و جبیره میکنیم!!!!!!! پاسخ این توجیه را ببینیم لطفا در هر گروه و کانالی هستید پخش کنید و اگر تونستید و کسی رو می‌شناسید که ناخن کار هست یا خودش و فامیلش کاشته بفرستید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺گول زدن مردم با تغییر کلمات توسط شیاطین جِنّ و اِنس❗️ 🔸با تغییر کلمات، به جای اصلاح خودشون گناه رو توجیه میکنند تا از انجام گناه احساس بدی نداشته باشن!
از حکیمی پرسیدند: "شگفت انگيز ترين رفتار انسان چيست؟" پاسخ داد: " از كودكى خسته مى شود، براى بزرگ شدن عجله مى كند و سپس دلتنگ دوران كودكى خود مى شود. ابتدا براى كسب مال و ثروت از سلامتى خود مايه مى گذارد سپس براى باز پس گرفتن سلامتى از دست رفته پول خود را خرج مى كند. طورى زندگى مى كند كه انگار هرگز نخواهد مرد، و بعد طورى مى ميرد كه انگار هرگز زندگى نكرده است.آنقدر به آينده فكر مى كند كه متوجه از دست رفتن امروز خود نيست، در حالى كه زندگى گذشته يا آينده نيست، زندگى همين حالاست...!"
در لحظات غروب خورشید روز جمعه ، به سفارش حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها دست به دعا بر میداریم : يا فاطِرُ بِحَقِّ فاطِمة عَجِّلْ لِوَلِيِّكَ الفَرَج..
چــــــــــادر لباسِ رزمِ زن مسلمان ایرانی در جنگ نرم در مقابل دشمن.✓ داشتن حجاب از هر تیری کشنده تر و از هر سلاحی قوی تر در مقابل تهاجم فرهنگی دشمن است.ودردل دشمن ترس ایجاد می کند..
-عروةُ‌الوثقی!
به پیشوای محبوب خود حسین ﷺ فکر میکرد و سخت نگران و اندوهگین بود که چرا به آن گرامی نوشته است به کوفه
صبح روزی که مسلم از بی وفایی کوفیان در خانه زنی تنها سپری کرد. بانگ سواران و شیهه اسبان و صدای اسلحه بلند شد پس مسلم دریافت برای دستگیری او امده اند پس بی هراس با شمیشری آخته به استقبال آنان رفت نبردی سنگین در گرفت به طوری که گروه اول نتوانستند مقاوت کنند و فرمانده انان از امیر درخواست نیروی کمکی کرد و ابن زیاد ۵۰۰ نفر را برای کمک فرستاد. مورخین نوشته اند که مسلم چنان نیرو مند بود که گاه با دستی مبارزی را بلند میکرد و بالای بامی می افکند. باز ابن اشعث از امیر کوفه در خواست کمک کرد و او پاسخ داد که:《مادرت به عزایت بنشیند یک مرد شمارا اینچنین عاجز کرده است؟》 ابن اشعث پاسخ داد:《 ای امیر، گمان میکنی مرا به جنگ بقالی در کوفه یا کشاورزی از حیره فرستادی؟ این دلاوری از خاندان شیر مردان هاشمی است که مرگ از شمیشیرشان میبارد》 و لختی بعد به دستور ابن زیاد اورا به بام دارالعماره برده سر از تنش جدا کردند، و تنش را از بام به زیر افکندند... _عروه‌الوثقی