eitaa logo
🕊 آسمانی ها 🕊
102 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
782 ویدیو
7 فایل
مقام معظم رهبری: عزت امروز اسلام و مسلمين ثمره خون شهدا است.  ارتباط‌با‌ما= @Asemaniha400
مشاهده در ایتا
دانلود
* 💚🌾💚🌾💚 *✍🏻دزد بادمجان وازدواج* *ومن یتق الله یجعل له مخرجا ویرزقه من حیث لا یحتسب* *یک مسجد بزرگی در دمشق هست که به نام مسجد جامع توبه مشهور است.* *علت نامگذاری آن به مسجد توبه بدین سبب هست که آنجا قبلا محل منکرات بوده ولی یکی از فرمانداران مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد.* *یکی از طلبه ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد ساکن بود.* *دو روز بر او گذشته بود که غذایـی نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و توانایی مالی برای خرید غذا هم نداشت. روز سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به مرگ نزدیک شده است* *با خودش فکر کرد او اکنون در حالت اضطراری قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا حتی دزدی در حد نیازش جایز هست.* *بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود.* *شیخ طنطاوی در خاطراتش ادامه می دهد : این قصه واقعیت دارد و من کاملا اشخاصش را میشناسم و از تفاصیل آن در جریان هستم و فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری.* *این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم چسپیده و پشت بام های خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشود از روی پشت بام به همه محله رفت.* *این جوان به پشت بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه های محله به راه افتاد.* *به اولین خانه که رسید دید چند تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و دور شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست اما بوی غذایی مطبوع از آن خانه میامد.* *وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک آهن ربا او را به طرف خودش جذب کرد.* *این خانه یک طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به داخل حیاط پرید.* *فورا خودش را به آشپزخانه رساند سر دیگ را برداشت دید در آن بادمجان های محشی (دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت و به سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد* *یک گازی از آن گرفت تا می خواست آن را ببلعد عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد.* *باخودش گفت : پناه بر خدا.* *من طالب علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟* *از کار خودش خجالت کشید و پشیمان شد و استغفار کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و در حلقه درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمیتوانست بفهمد استاد چه می گوید* *وقتی استاد از درس فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند.* *یک زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبت هایشان نشد.* *شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را جز او نیافت*. *صدایش زد و گفت : تو متاهل هستی ؟* *جوان گفت نه* *شیخ گفت : نمیخواهی زن بگیری؟* *جوان خاموش ماند.* *شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یا نه؟* *جوان : پاسخ داد به خداوند که من پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟* *شیخ گفت : این زن آمده به من خبر داده که شوهرش وفات کرده و در این شهر غریب و ناآشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک عموی پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه ای از این مسجد نشسته و این زن خانه ی شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است.* *اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای بدطینت در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟* *جوان گفت : بله و رو به آن زن کرد و گفت : آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟* *زن هم پاسخش مثبت بود.* *عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به عقد یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت : دست شوهرت را بگیر.* *دستش را گرفت و او را به طرف خانه اش راهنمایی کرد.* *وقتی وارد منزلش شد نقاب از چهره اش برداشت.* *جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که واردش شده بود* *زن از او پرسید : چیزی میل داری برای خوردن؟* *گفت : بله. پس سر دیگ را برداشت و بادمجانی را دید و گفت : عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟* *مرد به گریه افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد.😭😭😭* *زن گفت* *این نتیجه امانت داری و تقوای توست.* *از خوردن بادنجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی همه خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید.* *کسی که بخاطر خدا چیزی را ترک کند و تقوا پیشه نماید* *خداوند تعالی در مقابل چیز بهتری به او عطا میکند.* •┈✾~🍃🌸🌺🍃~✾┈•
*پنجشنبه‌ها‌و‌یاد‌شهدا* *🍂در سینۀ خود داغ فراوان داریم...* *بنویس براین عقیده ایمان داریم...* *🍂امنیت و آسایش خود را امروز...* *از برکت خون های شهیدان داریم...* *🍃 باز پنجشنبه و‌‌ یادشهدا باصلوات🍃*
🇮🇷سالروز شهادت🌹 شهید والامقام🚩 سردارشهید🌹 سید حمید داودی🇮🇷🕊️ آسمانی ها با شهدای شهرستان سمیرم🕊️
🇮🇷🇮🇷 الشهدا🕊 دل ڪه هوایے شود، پرواز است ڪه آسمانیت مے ڪند و اگر بال خونین داشته باشے دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مے گیرد دلها را راهے ڪربلاے جبهه ها مے ڪنیم و دست بر سینه، به زیارت شهدا " مے رویم... بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم. سلام‌برشهدا 🕊️Asemanihasemirom 400🕊️
‏عکس از اسمانی ها
‏عکس از اسمانی ها
ای شهید... گاهے از آن بالا نگاهے به ما اسیران دنیا ڪن؛ دیدنےشده حال خسته ما و چشمـ های پر از حسرتمـان! تا آسمـان..🥀 •|🌱✨
1_1493223136.mp3
12.06M
•••|🕊🌹🕊|••• شهادت‌به‌اسمان‌رفتن‌نیست..! بہ‌خود‌آمدن‌‌است🌪
🔺نگران آقای خامنه ای نباش! 🍃عزیزی نقل میکرد: در بهشت زهرا تهران بودم، پیرمرد با صفایی دیدم که با ادب خاصی بالای این مزار ایستاده و دعا میخونه، نگاهم بهش بود و مدتها که دور زدم دیدم دست به سینه هنوز بالای مزار هست، بعد پایان دعا و ذکر متوجه من شد. 🌷صِدام کرد و گفت: پسرم ازت میخوام هروقت اومدی برای این شهید فاتحه بخونی. گفتم چشم، میشه خواهش کنم دلیلش رو بگید. 🍃گفت من سالها بود بعد از فتنه۸۸ برای حضرت آقا و سلامتی جسمی و تعرض احتمالی به جانشان خیلی نگران بودم و اضطراب درونی داشتم، روزی شهیدی با همین شمایل به خوابم اومد و شماره ردیف و قطعه هم بهم گفت. ازم پرسید چرا نگران آقای خامنه‌ای هستی؟! نگران نباش من خودم محافظش هستم. 🌷بار اول توجهی به خواب نکردم تا اینکه دوباره همان خواب تکرار شد، همان هفته پنجشنبه با حفظ کردن شماره ردیف و قطعه اومدم بهشت زهرا و دقیقا همان چهره رو روی قبر دیدم، دیدم تو توضیحات شهید نوشته «محافظ رئیس جمهور محترم حجت الاسلام سید علی خامنه‌ای» 🍃 از اون موقع به بعد دیگه خوفی از تعرض به جان آقا ندارم و‌ در عوض مدام به این شهید سر میزنم و دعاگوش هستم، به هرکسی هم که بتونم میگم.🌷