📎 #ویژگی_یاران_امام_زمان
📌 اگر شیعیانِ ما...
🔰احتمالاً این جمله رازیاد شنیدهاید که اگر شیعیان درست عمل کنند،ظهور به تأخیر نخواهدافتاد اما سوال اینجاست که شیعیان باید چگونه عمل کنند؟یا اینکه شیعیانِ واقعی چه ویژگیهایی باید داشته باشند؟
🔆برای همین تصمیم گرفتیم برای پاسخ به این سوال، ویژگیهای یارانِ امام زمان را باهم مرور کنیم تا هرچه بیشتر خودمان رابه این صفات نزدیک کنیم اما ابتدا باید باورکنیم که یاران حضرت درهمین جامعه و ازجنس خود ماهستند فقط جنس تلاششان مردانه است.
🔻آنها میدانند که کلیدقفل ظهور به دست آنهاست وآن را امری غیبی و مربوط به دیگران نمیدانند.به امید اینکه مردی ازخراسان یا یمن قیام کند درخانه نمینشینند تا تنها تماشاگر این سناریوی از پیش تعیین شده، باشند. آنها یقین دارند که میتوانند با ارادهٔ آهنینشان زمینهساز ظهور باشند و عقربههای آن را جلو بکشند.
🔹در پیامهای چهلگانهٔ «ویژگی یاران امام زمان» ویژگیهای یاران را به سه دستهٔ ویژگیهای ظاهری، نفسانی و عملی تقسیم کردهایم و این مباحث و مأموریتهای مهمِ یاران را به تدریج تقدیم شما خواهیم کرد.
https://eitaa.com//goodarzi100
✨﷽✨
🚌 مسافرِ اتوبوس
اگر تو اتوبوسِ در حالِ حرکت ایستاده باشی، 🚞 هی این طرف و اون طرف میشی.🙄
اصلا ممکنه بیوفتی زمین
مگر اینکه دستت رو به میله اتوبوس بگیری تا نیوفتی💪
زندگی هم، درست مثل اتوبوسِ در حال حرکته🚞
🤔شاید تو زندگی سختی هایی داشته باشی
که باعث بشه ایمان تو رو تکون بده❗️
پس باید حواست باشه خیلی زود، خودت رو به یک تکیهگاه محکم برسونی. 💯
✅ این تکیهگاه، قرآن است:👇
🕋 وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا
✨و همگى به ریسمان خدا، چنگ زنید، و پراکنده نشوید.
🔻 چرا که:👇
🕋 وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا
✨هرگز پناهگاهی، جز او نمی یابی.
📚 آل عمران، آیه 103
📚 کهف، آیه 27
https://eitaa.com//goodarzi100
✨﷽✨
#وفای_به_عهد_عجیب_آیت_الله_مدنی
✍در حالات شهید آیت الله مدنی آمده است: یک وقتی کسی ایشان را به یک مهمانی دعوت کرده بود. اول هفته گفته بود آقا شب جمعه شما مهمانی منزل ما می آیید؟ ایشان گفتند: باشد.
اتفاقاً این وعده را فراموش کرده و به عتبات مشرف شدند. سه شنبه به نجف رسیدند. علما و دوستان به دیدن ایشان آمدند. آخر شب که همه رفتند، دفتر خود را باز کردند چیزی یادداشت کنند دیدن در این دفتر نوشته است که پنجشنبه شب من مهمان هستم.
چون بازگشت ایشان هم به این آسانی نبوده است و از نظر قوانین پاسپورتی باید مدتی آنجا میماندند. میآیند خدمت آیت الله حکیم و میگویند: من یک چنین وعدهای دادهام شما دستور بدهید استثنائاً اجازه بازگشت به من بدهند. از آن طرف هم به آن آقایی که آنجا میزبان بوده می گویند: آقای مدنی رفت، او هم یک جمع 100 نفری را دعوت کرده بوده است. گفتند: آقای مدنی رفت، الان نجف است. دعاگوی شماست. گفت: من که نمیتوانم میهمانی را به هم بزنم.
وسط جلسه میبینند شهید آیت الله مدنی وارد مجلس می شود. همه متحیر میشوند. میگویند:مگر شما نجف نبودید؟ میگویند:من سه شنبه شب دفتر خود را دیدم، یاد قرار افتادم، صبح بازحمت راه افتادم، آمدم به وعده خود عمل کنم.
📚نداهای الهی در قیامت ص241، 240
https://eitaa.com//goodarzi100
✨﷽✨
🔴فرجام شش مرد زناكار و عمر که گفت: پس از علی خدا زنده ام نگذارد!!
✍روزی شش نفر مرد زنا كردند، آنان را جهت صدور حكم شرعی و الهی بحضور عمر آورده بودند، تا دستور مجازات آنها را دريافت كنند عمر با عصبانيت گفت: هر شش نفر آنها را سنگسار كنيد.
ولی علی (عليهالسلام) فرمود: ای عمر، حكم بر خون و مال مردم نبايد اين قدر ساده باشد!!
خوبست دستور دهی پيرامون زندگی اين شش مرد گناهكار بررسی به عمل آورند، عمر فرمايش علی (عليهالسلام) را اطاعت كرد: معلوم شد كه نفر اول مردی مسيحی بود كه با زنی مسلمان هم بستر شده بود. علی (عليهالسلام) فرمود گردنش را بزنيد زيرا اين مرد ذمی بود و در پناه حكومت اسلامی زندگی میكرد و با اين تعدی قرار ذمه را درهم شكست.
نفر دوم، مردی زن دار بود و زنش هم در كنارش به سر میبرد لذا علی (عليهالسلام) فرمود: بنا به فرمان قرآن سنگسارش كنند.
نفر سوم، مردی عرب و مجرد بود و مجازاتش هم صد ضربه تازيانه بود كه حضرت حكم را فرمود.
نفر چهارم، بردهای بود كه مرتكب زنا شده بود لذا مجازات بردگان نيمی از مجازات احرار است. حضرت فرمود: بيش از پنجاه ضربه شلاق كيفر ندارد.
نفر پنجم، پسری بود كه هنوز به سن بلوغ نرسيده بود علی (عليهالسلام) دستور داد كه تعزيرش كنيد يعنی تنبيهش كنند تا ديگران از اين غلطها نكنند
نفر ششم، را حضرت دستور داد آزادش كنند چرا كه آن مرد ديوانه بود اينجا بود كه عمر به علی (عليهالسلام) عرض كرد: لا ابقاني الله بعدك يا علي، پس از تو خدا زندهام نگذارد زيرا اگر تو نباشی به لغزشهای بزرگی دچار خواهم شد.
📚منبع کتاب هزارو یک داستان از زندگی امیرالمومنین علیه السلام صفحه 482
https://eitaa.com//goodarzi100
💢قصدکشتن شیخ نخودکی اصفهانی
یکی از آشنایان به نام سرهنگ عباسعلی میرزایی میگفت: سفری به مشهد مقدس رفته بودم و برای خرید کلاهی به دکان کلاهفروشی رفتم. صحبت از مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی به میان آمد.
🎩کلاهفروش گفت: روز فوت مرحوم شیخ در دکان سلمانی بودم و یک نفر در صندلی اصلاح نشسته بود. چون سر و صدای تشییعکنندگان برخاست، مشتری پرسید چه خبر است؟ سلمانی گفت: جنازه حاج شیخ حسنعلی اصفهانی را تشییع میکنند. به محض شنیدن این خبر، مشتری آنچنان به فغان و ناله افتاد که تصور کردیم از منسوبان شیخ است. چون از او توضیح خواستیم، گفت من با این مرد بزرگ نسبتی ندارم، لیکن حکایتی میان من و او هست که این چنین موجب شوریدگی احوال من شده است.
⚜️آنگاه داستان خود را اینگونه تعریف کرد:پدرم در قریه «نخودک» کدخدا بود و من هم در اداره ژاندارمری کار میکردم. روزی حاج شیخ به پدرم فرموده بودند: اگر احتیاج نداری، از شغل کدخدایی استعفا کن. پدرم نیز به موجب توصیه حضرت شیخ از کار خود استعفاء کرد و چون من از ماوقع مطلع گشتم، بغضی از مرحوم شیخ در دلم پدید آمد و دیگران هم مرا به این دشمنی، تحریک و تشویق میکردند تا آنکه مصمم شدم ایشان را به قتل برسانم و چون گاهی از اوقات نیمهشبها که از ماموریت خود باز میگشتم مرحوم شیخ را دیده بودم که تنها از ده خارج میشوند، بر آن شدم که در یکی از این شبها ایشان را هدف گلوله سازم. اتفاقا، در یکی از شبهای تاریک زمستانی که به طرف آبادی میآمدم، حضرت شیخ را دیدم که عبا بر سر کشیده و میخواهند از ده خارج شوند. با خود اندیشیدم که وقت مناسب فرا رسیده، اما بهتر است اندکی صبر کنم تا از ده دور شوند و صدای شلیک من کسی را آگاه نکند.
♨️باری، مسافتی در عقب ایشان آهسته رفتم تا آنکه کاملاً از ده بیرون رفتند. در آن حال که خواستم تفنگ خود را به قصد شلیک از دوش بردارم، ناگهان حضرت شیخ روی به طرف من گردانیدند و فرمودند: حبیب کجا میآیی؟! بیاختیار گفتم: خدمت شما میآمدم و سخت از کار خود به وحشت افتادم. فرمودند: بیا تا با هم به زیارت اهل قبور برویم. بیدرنگ پذیرفتم و به قبرستان ده که مسافتی فاصله داشت، رفتیم و فاتحه خواندیم. آنگاه حضرت شیخ فرمود: دوست داری که به شهر رویم و حضرت رضا علیهالسلام را زیارت کنیم؟ عرض کردم: آری. فرمودند:دنبال من بیا. چند قدمی نرفته بودیم که دیدم پشت در صحن مطهر رسیدیم و چون درها بسته بود، اشارتی کردند و در باز شد، ولی کسی را ندیدم که در را گشوده باشد، دستور دادند تا وضو بگیریم با آب جوی وضو ساختم و به سوی حرم مطهر روانه شدیم. در اینجا نیز درهای بسته با اشاره حضرت شیخ باز شدند و داخل حرم شدیم و زیارت کردیم و در هنگام بازگشت،درها یک به یک پشت سر ما بسته شد.
🕌چون از صحن خارج شدیم، فرمودند: دوست میداری که امیرالمؤمنین علیهالسلام را هم زیارت کنی؟ عرض کردم: آری و هنوز چند قدمی به دنبال ایشان نرفته بودم که در برابر صحن و حرم رسیدیم، ولی من چون تا آن وقت به زیارت امیرالمؤمنین(ع) نرفته بودم، ابتدا آنجا را نشناختم،باری، درهای بسته صحن و حرم حضرت امیر(ع) هم به اشاره حضرت شیخ باز شد. زیارت کردیم و خارج شدیم، در این هنگام حضرت شیخ فرمودند: حبیب، شب گذشته است و تو هم خستهای بهتر است که به «نخودک» باز گردیم. عرضه داشتم: آقا، هر چه صلاح میدانید، انجام دهید. باز پس از چند قدمی، ناگهان خود را در همان جای ملاقات نخستین یافتم. پس از آن به من فرمودند: حبیب، مبادا که تا من زندهام از سرّ این شب با کسی چیزی در میان گذاری که موجب کوری چشمان تو خواهد شد و دیگر اینکه هیچ وقت نزد من نیا و هرگاه که مرا دیدی از دور سلامی بکن و والسلام. آیا این کراماتی که من از ایشان دیدهام جای آن نیست که چنین در ماتم این بزرگوار شیون و فغان کنم؟!
https://eitaa.com//goodarzi100
مداحی_آنلاین_حب_امیرالمومنین_حجت.mp3
4.48M
🌸 #میلاد_امام_علی(ع)
♨️حب امیرالمومنین علی(ع)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجتالاسلام #پارسا
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🔴بهترین #سخنرانی های روز
https://eitaa.com//goodarzi100