.زندگی عاشورایی زمینه ساز حکومت مهدوی 1-ملایی.mp3
11.94M
🎧 #سبك_زندگي_عاشورايي_زمينهساز_حكومت_مهدوي👌👌
1️⃣جلسه یک
🎙استاد ملایی
🌷🌾🌷🌾
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
☘️🌷🌿🌾🍃🥀
🌾🍃🌷
🥀
#تلنگر
حفظ حجابــ‼️
✅پیام حضرتــ رقیه (س) در عاشورا استــ.
عصر عاشورا بود🌅
حجابــ از سر زنان و دختران حسینے ربوده شد(وای بر من)😭
🔅هنگامے كه حضرتــ رقیه(س)
※بعد از شهادت پدر ※ و سیلے خوردن از دست شمر ※و اصابت كعب نی به بازو ※ و پاره شدن گوش(یاالله😭)
عمه اش زینبــ را مےبیند از هیچڪدام از این مصیبتــ ها شكایتــ نمی كند.😭
بلڪه شكایتــ حضرتــ رقیه(س) به عمہ اش این استــ كه می گوید:👇
🔹یا عمتاه هل من خرقة أستر بها رأسی عن أعین النظار◣ .
🔹ای عمه جان آیا پارچه ای هست كه سر خود را از نامحرمان بپوشانم؟◣😭
📚منبع :بحارالانوارجلد 45صفحه 61
🌷🌾🥀🌷🌾🥀
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴🏴ماجرای دلدادگی زهیر در کربلا
🎙استاد رحیم پور ازغدی
🌷🌾🌷🌾
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🍀🌷🍃🌾🌿🥀
🌾🌿☘️
🍃🌷
🥀
🕊اولین خطبه امام حسین علیه السّلام در کربلا
🌴وقتى سپاه دشمن به امام حسين عليه السّلام نزديك شدند، امام مركبش را خواست و سوارش شد، و با صداى بلند به طورى كه اكثر مردم مى شنيدند فرمود: «اى مردم! سخنم را گوش دهيد، در جنگ با من عجله نكنيد، بگذاريد شما را بدانچه حقّ شما بر گردن من است [و بايد آن را به شما بگويم] موعظه كنم. [بگذاريد] تا عذرم را در آمدنم به نزد شما بگويم، اگر پذيرفتيد و سخنم را تصديق كرديد و به من انصاف داديد، سعادتمند خواهيد شد و وجهى براى جنگ با من نخواهيد يافت، و اگر نپذيرفتيد و انصاف به خرج نداديد، «فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ»(1) شما و شريكانتان كارتان را هماهنگ و عزمتان را جزم كنيد، سپس در كارتان پرده پوشى نكنيد آنگاه كارم را تمام كرده مهلتم ندهيد. ...
🔹سپس امام عليه السّلام حمد و ثناى الهى را گفت و خدا را بدانچه شايسته اوست ياد كرده و بر محمد (صلّى الله عليه و آله) و بر ملائكه و أنبيای الهی درود فرستاد... .
آنگاه حسين عليه السّلام در ادامه خطبه اش فرمود: ... به نسبم توجه كنيد، ببينيد من كيستم؟! بعد به نفوس خودتان رجوع كرده و آن را نكوهش كنيد، تأمل كنيد كه آيا كشتن و هتك حرمت من برايتان حلال است؟!
🔸مگر من پسر دختر پيامبرتان، و پسر وصى و پسر عمويش و جزو اولين ايمان آورندگان به خدا و تصديق كننده ی رسولش در آنچه كه از طرف خدا آورده، نيستم؟!
آيا حمزه سيد الشهداء عموى پدرم نيست؟! آيا جعفر طيّار شهيد عمويم نيست؟!
مگر اين سخن مشهور به گوش شما نرسيده كه رسول الله (صلّى الله عليه و آله) در مورد من و برادرم فرموده: «هذان سیّدا شَباب أهل الجنّة» اين دو سرور جوانان اهل بهشتند؟! اگر مرا در این سخن تصديق مى كنيد، که البته حق است، (چه بهتر)؛ زیرا قسم بخدا، از زمانى كه دانستم خداوند بر دروغگو غضب مى كند و كسى كه دروغ مى گويد زيان مى بيند، قصد دروغ نكرده ام. ولی اگر مرا تكذيب مى كنيد (که این سخن را پیامبر نفرموده)، در ميانتان كسانى هستند كه اگر در اين مورد از آنها سؤال كنيد به شما خبر خواهند داد [كه اين حديث صحيح است]. #ادامه_دارد 👇👇👇
🌷🌾🥀🌷🌾🥀
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🍀🌷🍃🌾🌿🥀
🌾🌿☘️
🍃🌷
🥀
🕊#ادامه_اولین خطبه امام حسین علیه السّلام در کربلا
🌴اگر از جابر بن عبد الله انصارى يا أبو سعيد خدرى، يا سهل بن سعد ساعدى، يا زيد بن أرقم، يا أنس بن مالك سؤال كنيد به شما خبر خواهند داد كه اين سخن را از رسول خدا (صلّى الله عليه و آله) در شأن من و برادرم شنيده اند، آيا همين سخن شما را از ريختن خون من منع نمى كند؟! ...
✳️آنگاه حسين [عليه السّلام] به آنها فرمود: اگر در اين كلام [رسول خدا صلّى الله عليه و آله در حق من] شك داشتيد، آيا در اين سخنانى [كه اكنون مى گويم] نيز شك داريد؟ مگر نه اين است كه من پسر دختر پيامبرتان هستم؟ و الله اگر به مشرق و مغرب [عالم] برويد، چه در ميان خودتان و چه در بين ديگران، پسر دختر پيامبرى غير از من نخواهيد يافت. تنها من پسر دختر پيامبرتان هستم.
به من بگوئيد آيا كشته هايتان را از من مى طلبيد؟ يا مال از دست رفته تان را از من مى خواهيد؟ يا در پى قصاص زخمى هستيد كه بر كسى از شما وارد ساخته ام؟ (2) [سكوت مردم را فرا گرفت و هيچ] سخنى [در جواب حسين عليه السّلام] نمى گفتند. ...
سپس امام حسين عليه السّلام] فرياد زد: اى شبث بن ربعى، اى حجّار بن أبجر، اى قيس بن أشعث، اى يزيد بن حارث، مگر شما برايم ننوشته بوديد: ميوه ها رسيده، باغها سر سبز شده و نهرها لبريز گرديده، اگر بيايى بر سپاهى كه برايت آماده شده، وارد خواهى شد، پس بيا؟!
ولى آنها [در پاسخ امام عليه السّلام] گفتند: ما چنين كارى نكرده ايم!
حضرت فرمود: نه، به خدا قسم شما بوديد كه اين کار را انجام داده ايد.
سپس فرمود: اى مردم! اگر مرا نمى خواهيد، رهايم كنيد تا به محلی أمن بر روى زمين برگردم!
قيس بن أشعث گفت: آيا تحت فرمان پسر عموهايت در نمى آيى؟! آنها رفتارى جز آنچه شما دوست دارى نشان نخواهند داد و از آنها آزارى به تو نخواهد رسيد!
حسين [عليه السّلام] فرمود: تو برادر برادرت [محمد بن أشعث] هستى! مى خواهى بنى هاشم بيش از خون مسلم بن عقيل را از شما بطلبند؟! (3) نه و الله من مانند فرد ذليل، دست در دستشان نخواهم گذارد، و همچون غلام و برده فرمانبردارشان نخواهم شد! بندگان خدا! ... «عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ»(4): از هر متكبرى كه به روز حساب ايمان نمى آورد، به پروردگار خويش و پروردگار شما پناه مى برم.
📚پی نوشت:
1. يونس/ 71.
2. اين جملات حضرت استفهام انكارى است، يعنى حضرت مى خواهد بفرمايد من كه كسى از شما را نكشته ام، مالى از شما را غصب نكرده ام و يا زخمى به شما وارد نكرده ام، پس چرا با من مى جنگيد؟
3. مفهوم اين فرموده سيد الشهداء عليه السّلام اين بود كه: بنى هاشم به خاطر شركت برادرت محمد بن اشعث در قتل مسلم بن عقيل، منتظرند انتقام خويش را از شما بگيرند. حالا تو مى خواهى با اين حرفهايت مرا فريفته، وادار به تسليم كنى و بعد مثل مسلم بن عقيل به كشتن بدهى و در نتيجه موجب شوى تا بنى هاشم علاوه بر انتقام خون مسلم بن عقيل، خون مرا هم از شما بطلبند؟!
4. مؤمن/ 27
🌷🌾🥀🌷🌾🥀
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🌟ستاره سرخ محشر :
🕊قال على بن الحسین ( علیه السلام ):
🔹تزهر أرض کربلا یوم القیامة کالکوکب الدرى وتنادى انا ارض الله المقدسة الطیبة المبارکة التى تضمنت سید الشهداء و سید شباب اهل الجنة .
🔸امام سجاد ( علیه السلام ) فرمود :
زمین کربلا ، در روز رستاخیز ، چون ستاره مرواریدى مى درخشد و ندا مى دهد که من زمین مقدس خدایم ، زمین پاک و مبارکى که پیشواى شهیدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است .
📚منبع : کتاب ادب الطف ، ج 1، ص 236، به نقل از کتاب کامل الزیارات، ص 268.
🌷🌾🌷🌾
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🌟بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌟
⚖️ #قضاوتهای_امیرالمؤمنین_علیہ_السلام⚖️
🔻حیله برامیرمؤمنان
🔘هنگامی كه رسول خدا صلی الله علیه و آله از مكه به مدینه هجرت نمود، امیرالمومنین علیه السلام را در مكه وكیل و نایب خود گرداند، تا آن حضرت امانت ها و سپرده هایی را كه مردم نزد پیامبر داشتند به صاحبانشان رد نموده ، آنگاه به مدینه رود. در آن روزهایی كه علی علیه السلام امانت ها را به مردم تحویل می داد، حنظله بن ابی سفیان ، عمیر بن وائل ثقفی را تطمیع نمود تا نزد آن حضرت رفته و هشتاد مثقال طلا از او مطالبه كند، و به وی گفت : اگر علی از تو گواه بخواهد ما گروه قریش برای تو شهادت خواهیم داد، و صد مثقال طلا به عنوان پاداش به وی داد كه از جمله آنها گردن بندی بود كه به تنهایی سیزده مثقال طلا وزن داشت . عمیر نزد امیرالمومنین علیه السلام رفت و از آن حضرت مطالبه سپرده نمود. علی علیه السلام هر چند ودایع و امانات را ملاحظه كرد، سپرده ای به نام عمیر ندید و دانست كه او دروغ می گوید، پس او را موعظه نمود تا از ادعایش دست بردارد ولی اندرزها سودی نبخشید و عمیر همچنان برگفته خود ثابت بود و می گفت : من بر ادعای خود گواهانی از قریش دارم كه آنان برایم گواهی می دهند؛ مانند ابوجهل ، عكرمه ، عقبه بن ابی معیط، ابوسفیان و حنظله . امیرالمومنین علیه السلام فرمود: این نیرنگی است كه به تدبیر كننده اش بر می گردد. و آنگاه دستور داد همه شهود حاضر شده در خانه كعبه بنشینند و به عمیر رو كرده و فرمود: اكنون بگو بدانم امانت را چه وقت تسلیم پیامبر صلی الله علیه و آله نمودی ؟ عمیر: نزدیك ظهر بود كه سپرده را به او تحویل دادم و او آن را از دستم گرفته به غلام خود داد. و آنگاه ابوجهل را طلبیده همان سوال را از او پرسید، ولی ابوجهل گفت : مرا حاجتی به پاسخ گفتن نیست ، و بدین وسیله خود را رها كرد. پس از آن ابوسفیان را به نزد خود فراخواند و همان سوال ها را از او پرسید ابوسفیان گفت : نزدیك غروب آفتاب بود كه عمیر امانتش را تسلیم پیامبر صلی الله علیه و آله نمود و آن حضرت مال از او گرفت و در آستین خود قرار داد. نوبت به حنظله رسید او گفت : به خاطر دارم كه آفتاب در وسط آسمان بود كه عمیر ودیعه را به پیامبر داد و آن حضرت امانت را در پیش رو گذاشت تا وقتی كه خواست برخیزد، آن را به همراه خود برد. و سپس عقبه را احضار كرد و كیفیت را از او جویا شد، وی گفت : به هنگام عصر بود كه عمیر امانتش را تحویل پیامبر صلی الله علیه و آله داد و آن حضرت امانت را فورا به منزل فرستاد و پس از او عكرمه را خواست و چگونگی را از او پرسش نمود، عكرمه گفت : اول روز بود كه عمیر امانت را به پیامبر تحویل داده پیامبر آن را تحویل گرفت و فورا به خانه فرستاد. و عمیر آنجا نشسته بود و تمام جریانات و تناقض گویی های آنان را می شنید. آنگاه امیرالمومنین علیه السلام به عمیر رو كرده فرمود: می بینم رنگ صورتت زرد شده و حالت دگرگون گشته است ! عمیر گفت : الان حقیقت حال را به شما خواهم گفت : زیرا شخص حیله گر، رستگار نخواهد شد. به خدا سوگند من هرگز امانتی را نزد محمد نداشته ام و تنها عامل محرك من حنظله و ابوسفیان بوده اند و اینكه دینارهایی كه مهر هند، زن ابوسفیان بر آنها نقشین است نزد من موجود می باشند كه آنها را به عنوان پاداش به من داده اند. و آنگاه امیرالمومنین علیه السلام فرمود: بیاورید شمشیری را كه در گوشه خانه پنهان است ، شمشیر را آوردند. علی علیه السلام شمشیر را به دست گرفت و به حاضران نشان داد و فرمود: آیا این شمشیر را می شناسید؟ گفتند: آری ، این شمشیر حنظله می باشد، از آن میان ابوسفیان گفت : این شمشیر از حنظله سرقت شده است . امیرالمومنین به وی فرمود: اگر راست می گویی پس غلام تو مهلع ؛ سیاه چكار كرد؟ ابوسفیان گفت : او فعلا برای انجام ماموریتی به طائف رفته است . آن حضرت فرمود: ای كاش ! می آمد و تو یك بار دیگر او را می دیدی و اگر راست می گویی او را احضار كن بیاید. ابوسفیان خاموش شده سخنی نگفت سپس آن حضرت به ده نفر از غلامان اشراف قریش فرمود تا محل معینی را حفر كنند، چون حفر كردند ناگهان به جسد كشته مهلع برخوردند، آن حضرت فرمود: آن را بیرون بیاورید، جسد را بیرون آورده و به طرف خانه كعبه حمل كردند، مردم از مشاهده پیكر بیجان مهلع در شگفت شده سبب قتلش را از آن حضرت پرسیدند. امام علیه السلام فرمود: ابوسفیان و پسرش این غلام را تطمیع كرده وبه پاداش آزادیش او را وادار نمودند تا مرا به قتل برساند تا این كه در راهی برایم كمین كرد و بناگاه به من حمله نمود و من هم مهلتش نداده گردنش را زدم و شمشیرش را گرفتم . و چون مكر و نیرنگ آنان در این دفعه بجایی نرسید خواستند بار دیگر حیله ای به كار برند ولی آن هم نقش بر آب گردید.📚قضاوتهای امیر المؤمنین علیه السلام (ترجمه)، ارشاد مفيد
@Asheghan_Amiralmomenin