eitaa logo
{عـــاشــــقان ظـــهور}[³¹³]
843 دنبال‌کننده
23هزار عکس
10.2هزار ویدیو
201 فایل
•《﷽》• ❀حࢪف‌دلٺ‌ࢪابگوبێ‌آنڪہ‌ڪسےهویٺت ࢪابشناسڊ↯♥️ https://abzarek.ir/service-p/msg/1664157 ❀پاسخ ڼأشڹٲسمون📮⛱↯ ❥ @Nashenas_Zohor ❀شرایط‌وٺبلیݟاٺ↯💰 ❥ @Sharayet_Zohor ❀﴿ڪانال‌وقف‌ِآقامون امام زمانه🫀🙂﴾ ⁅ᗘ@Asheghan_zhoor
مشاهده در ایتا
دانلود
تو در کنار خودت نیستی نمیدانی که در کنار تو بودن چه عالمی دارد❤️
اللـٰہُم‌َّإنَّـالآنَعـلَمُ‌مِنه‌ُ‌إلَّا‌خَـیرا، خُدایـٰا‌مـٰاجُزو‌خوبِے‌ا‌زاو‌نَدِیـدِه‌ایِـمٔ🤞🏼...!' (:💚...!'
💔دلم گرفتہ از این روزگار یا مهدے از این زمانہ‌ے بے اعتبار یا مهدے 💔دوبارہ ڪردہ هوایت،مدد اباصالح دلے ڪہ بے تو ندارد قرار یا مهدے ✨شبت بخیر قرار دل بے قرار من✨ 🌹
🌸شب عملیات🌸 شب عملیات 🌌بود . ✨سید حسین فروتن✨ حالت عجیبی پیدا کرده بود . نورانیت قشنگی در چهره اش موج می زد . 👼 دست در گردن هم انداختیم و های های گریه کردیم .👥 بچه ها گفتند :👤 « امشب که شب عملیاته بیایید آخرین دعای توسل مان را بخوانیم . »😔 یکی از بچه ها دعا را شروع کرد .🗣 وقتی رسید به نام امام حسین – علیه السلام –بچه ها زار می زدند . ضجه می زدند و هر کسی حاجتی می خواست .😭😭😭😭 نیمه های دعا یکی آمد و گفت : « بلند شید باید حرکت کنیم .»🚶 بچه ها وسایل شان را برداشتند و حرکت کردند .🚶🚶 سید حسین هم چنان گریه می کرد .😭 برگشت و به من نگاه کرد 🙁و گفت : « شما دعا را ادامه دهید . سر جدتان دعا کنید من به آرزویم برسم و دیگر برنگردم !»😭😭😭 عملیات انجام شد . عملیاتی که دلاوری بچه ها حماسه ای به پا کرد و تیپ انصار را به لشکر انصار الحسین ارتقا داد .😇 اما فردا صبح جنازه ی پاره پاره ی سید حسین اشک را در چشم ها دواند و ماتم و اندوه را توی قلب ها نشاند .😔 راوی 👈سید علی مساواتی
🌸کنار قبر پیامبر🌸 🔹داشتیم سوار اتوبوس می شدیم 🚶که برویم تهران و از آن جا مشرف شویم مکّه. 🔸هوشنگ مرا در آغوش گرفت و نامه ای را داد دستم✉️ و گفت: ✏بابا این یک امانت است. قول بده وقتی رسیدی مدینه. توی مسجد النبی بخوانیدش. و از خدا بخواهی حاجتم را روا کند. به او قول دادم تا حتماً این کار را انجام بدهم. 😒 🔹ایستاده بودم روبه روی گنبد حضرت پیامبر (ص).😔 اشک هایم بی اختیار سرازیر شده بود و لب هایم به دعا مشغول.😭 که یاد نامه✉️ هوشنگ افتادم. می دانستم که او همان لحظه در جبهه است و مشغول دفاع از کشور و دین. نامه✉️ را از جیبم بیرون آوردم. خودش سپرده بود که کنار مسجد پیامبر بازش کنم. نوشته بود. ✨ خدایا شهادت را نصیبم کن. ✨ 🔸شانه هایم به لرزه افتاد. دوباره به گنبد سبز پیامبر چشم دوختم و بی اختیار گفتم: «آمین» 😔 راوی👈 پدر شهید هوشنگ ورمقانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔دلتنگت هستیم سردار.... تمام آرزویم این شده است که کاش میشد.. دنیا را از قاب چشم های تو دید.. همان چشم هایی که غیر از خدا را ندید ... شبتون شهدایی🕊
قایقها به گل نشسته بود و دشمن یک نفس روی آن ها آتش می ریخت...رحمان رفت توی آب... قایق اول را که آزاد کرد،عقب عقب توی آب شروع کرد به سمت قایق دوم راه رفتن... گفتم چرا این جوری؟ گفت:نمیخوام قیامت اسمم جزء کسایی باشه که به دشمن پشت کردن! 📎فرماندهٔ گردان خط شکن ابوذر لشگر ۳۳ المهدی 🌷
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| ♻️ڪلیپ‌فوق‌العاده؛‌ویــژه!🌱 🔰 «ما مأمورِ‌ به‌ انتظاریم... انتظار‌ یعنی‌ چی؟ وَچه‌ کارهایی‌ باید‌ انجام‌ بدیم؟» ♻️
🔴 فراخوان تاریخی در یک روستا 🔹عکسی از بدرقه شهید گمنام دفاع مقدس، دیروز در روستای پردنجان، از توابع فارسان چهارمحال و بختیاری مورد توجه بسیاری از کاربران فضای مجازی قرار گرفت. ▫️قابی ماندگار از بدرقه قهرمان گمنام ▪️اینــ‌ نهضتـــ ادامـه دارد